فاطمه سادات علوی» مادر شهید مدافع حرم «سید حمید سجادی» و خواهر شهید مدافع حرم «سید هادی علوی» از شهدای لشکر فاطمیون است که فرزندش متولد سال ۱۳۷۲ و در سن ۲۳ سالگی در جبهه سوریه و در مقابله با تروریستهای تکفیری به شهادت رسید و برادرش نیز متولد سال ۱۳۶۳ و در سن ۳۵ سالگی در همین جبهه مقابل تکفیریها ایستاد و در سال ۱۳۹۶ به مقام شهادت نائل آمد.
مادر و خواهر شهید درباره فرزندش اظهار داشت: در دوران مدرسه به خاطر فعالیتهای فرهنگی از کسانی بود که همیشه مدیرها روی او حساب باز میکردند و بعد از اینکه وارد بازار کار شد باز هم وقت زیادی را برای یادگیری و کسب آموزش میگذراند. سید حمید ترم اول رشته مهندسی کشاوری در دانشگاه پیام نور فریمان بود که به سوریه رفت.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
وی به ماجرای سوریه رفتن پسرش اشاره کرد و بیان داشت: سید حمید و سید هادی با هم به جبهه رفتند، هر دو در سال ۱۳۹۴، سید هادی اول محرم و حمید بهمن عازم سوریه شدند که حمید همان ماههای اول در اسفند به شهادت رسید.
این خواهر شهید مدافع حرم درباره برادرش نیز چنین گفت: سید هادی متاهل بود و دو فرزند داشت، بیبی زینب و سید حسین. در کنار پدر و برادرانم در روستا زندگی میکرد و کنار هم به کار و کمکهای جهادی مشغول بودند.
وی درباره حضور فرزند و برادرش در سوریه ادامه داد: خیلی نسبت به دفاع از حرم احساس مسوولیت داشتند. از کاری که میکردند و راهی که رفتند مطمئن بودند. مدام کلیپهای مردم سوریه را میدیدند و به خصوص سید حمید بعد از رفتن برادرم بسیار برای رفتن بیتاب شده بود❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
این مادر شهید درباره فرزندش گفت: سید حمید عاشق حضرت زهرا (س) بود و ارادت خاصی به شهید چمران داشت. سید هادی هم عاشق حضرت عباس (ع) بود. سید حمید ساعتی قبل از شهادت نوشته بود که برایم دعا کنید تا بتوانم قدمی برای دلخوشی امام زمانم بردارم، سید هادی هم پیش از شهادت سفارش کرد هر زمان خواستید گریه کنید، به گریههایتان هدف بدهید و فقط برای جد غریبم امام حسین (ع) اشک بریزید. هرچند شهادت هر دو برای ما بسیار سخت بود، اما خداوند صبرش را به ما داد و احساس اینکه به گفته قرآن کریم حضور دارند ما را آرام کرد❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
30.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتگو با خانواده شهید
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
7.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 #نماز_شهدا ؛
خلبانی را از #نماز_اول_وقت_گرفتم🛩🛫
✍ شهید بابایی قرار بود اخراج بشود ولی موقعی که ژنرال آمریکایی اقامه نماز اول وقت #شهید_بابایی را دید نظرش عوض شد.
#حاج_حسین_یکتا
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماشاءالله
لاحول ولاقوه الا بالله 😍😭
🌺هنوز عبد الله ها زنده اند 🌺
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فصل هشتم : عشق یعنی آشنایی با خدا مهدی صاحب زمان از ما رضا
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_نه
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
حداقل بابای من این وسط میانه میدون رو بگیره و صحبت کنه این دو تا گوش کنن واقعیت رفتارحمیدهمین بود، برعکس زمانی که بین رفقا و همکارهایش بود و تیریپ شیطنت بر می داشت اما در جمع فامیل به ویژه وقتی که بزرگترها بودند می شد یک حمید کم حرف گوشه نشین!
به همراه خانواده خودم و حمید شام منزل خاله بودیم، سفره شام را تازه جمع کرده بودیم که گوشی حمید زنگ خورد، بعد از سلام و احوال پرسی برای اینکه بتواند راحت تر صحبت کند رفت داخل راهرو، چند دقیقه ای صحبت هایش طول کشید، وقتی برگشت خوشحالی را می شد از چهره اش فهمید از داخل آشپزخانه با سر پرسیدم:«جور شد؟» لبخندی زد و زیر لب گفت: «الهی شکر!».
از چند روز قبل دنبال این بود که مرخصی بگیرد ولی جور نمی شد دوست داشت تا اردوهای راهیان نور تمام نشده مثل سال قبل برای خادمی با هم به جنوب برویم از خانه خاله که در آمدیم پرسیدم: «چی
شد حمید؟ مرخصی جور شد؟»گفت:«به نیت شهیدحسین پور نذر کردم جور بشه الآن فرماندمون زنگ زد گفت میتونیم یه هفته بریم»،گفتم:« زمان حرکتمون چه روزیه؟» گفت:«تو حاضرباشی همین فردا میریم!».
هجدهم فروردین بود که ساعت ده شب رسیدیم اهواز، حاج آقای صباغیان گفته بود که حميد خادم معراج الشهدا باشد و من به کمک
🌕🌑🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل هشتم : عشق یعنی آشنایی با خدا مهدی صاحب زمان از ما رضا
#قسمت_صد_و_هشتاد
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
خادمان پادگان شهید مسعودیان بروم، حمید من را تا پادگان رساند هماهنگی ها را انجام داد و بعد هم رفت سمت معراج الشهدا، این چند روز تقریباً با هم در تماس بودیم ولی همدیگر را ندیدیم، روز سوم ساعت یازده شب بود که تماس گرفت و گفت: «الآن هویزه هستیم توی راه برگشت به سمت ،معراج یه سر میام ببینمت»، از خوشحالی پر در آورده بودم فلاکس چای تازه دم را برداشتم و چند متر جلوتر از درب حسینیه حضرت زهرا(س) که اتاق خادم ها کنارش بود روی جدول ها منتظر شدم تا بیاید.
اردوگاه شهید مسعودیان فضای عجیبی داشت هر سوله مختص یک استان که زمان جنگ از این سوله ها به عنوان محل مداوا و غسالخانه استفاده می کردند خدا می داند چند رزمنده در همین اردوگاه لحظات سخت جراحت را تحمل کرده و بعد هم به شهادت رسیده بودند روبروی محوطه اردوگاه یک تپه بلند دیده می شد که پرچم های سبزرنگ زیادی از آن بالا خودنمایی می کرد.
دل تنگی هایم موج چشم های حمید را کم داشت ،دوست داشتم زودتر بیاید بنشیند و بنشینم و فقط حمید صحبت کند، بعد از خستگی های این چند روز ،دیدن حمید می توانست مرا به آرامش برساند ساعت از یک نصفه شب هم گذشته ،بود پیش خودم گفتم لابد مثل سری قبل که قرار بود بیاید ولی کار پیش آمد امشب هم نتوانسته بیاید، فلاکس چای را برداشتم و سمت اتاق راه افتادم چند قدمی برنداشته بودم که
🌕🌑🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل هشتم : عشق یعنی آشنایی با خدا مهدی صاحب زمان از ما رضا
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_یک
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
صدای کشیده شدن دمپایی روی آسفالت توجهم را جلب کرد، بی آنکه برگردم یقین کردم حمید است وقت هایی که خسته بود همین شکلی دمپایی هایش را روی آسفالت می کشید و راه می رفت وقتی برگشتم حمید را ،دیدم با همان لباس قشنگ خادمی،کلاه سبزمدل عمادمغنیه، شلوار شش جیب ،چهره ای خسته ولی لبی خندان و چهره ای متبسم،به حدی از وجود حمید انرژی گرفته بودم که دوست داشتم کل اردوگاه را با پای پیاده قدم به قدم تا صبح دور بزنیم.
آن شب یک ساعتی پیش هم بودیم و کلی صحبت کردیم، سری بعد من برای دیدن حمید به معراج الشهدارفتم ،به حدی سرگرم کارهایش بود که متوجه حضور من نشد، موقعی که لباس خادمی به تن داشت فقط و فقط به خادمی و خدمت به زائران شهدا فکر می کرد، حیاط معراج الشهدا منتظر بودم شاید حمید بین کارهایش چند دقیقه ای وقت خالی پیدا کند که بلندگوی معراج اعلام کرد یکی از همسران شهدا چند دقیقه ای می خواهد صحبت کند همان موقع حمید من را دید ولی بلافاصله غیبش زد بعد از مراسم که نیم ساعتی با هم بودیم علت غیب شدنش را جویا شدم گفت: نمی خواستم جایی که به همسر شهیددلشکسته حضور داره ما کنارهم باشیم!».
بین ماه های سال ،اردیبهشت برایم دوست داشتنی ترین و متفاوت ترین ماه سال شده بود ماهی که در چهارمین روز حمید به دنیا آمده بود
🌕🌑🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل هشتم : عشق یعنی آشنایی با خدا مهدی صاحب زمان از ما رضا
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_دو
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
جشن تولد مختصری گرفتیم از صبح درگیر درست کردن کیک بودم از علاقه زیاد حمید به بستنی خبر داشتم برای همین با ثعلب و شیر تازه برایش کلی بستنی درست کرده بودم هر چند خوشحالی و شوخی های وقت فوت کردن شمع ها زیاد به درازا نکشید!
چند روز بعد منتظر بودم حمید از سر کار بیاید با هم غذا بخوریم هوا بارانی بود ساعت از سه هم گذشته بود ولی از حمید خبری نبود پیش خودم فکر کردم حتماً باز جایی دستش بند شده و دارد گره کاری را باز می کند وقتی زنگ در را زد طبق معمول به استقبالش رفتم تا ریخت و قیافه اش را دیدم از ترس خشکم زد سر تا پایش خاکی و کثیف بود، فهمیدم باز تصادف کرده زانوهای شلوارش پاره شده بود و رد کشیده شدن روی آسفالت پشت آستین کاپشنش مشخص بود رنگ به صورتم نمانده بود همانجا جلوی در بیحال شدم ،طاقت نداشتم حمید را این مدلی ببینم دلداریم داد و گفت :«نگران نباش باور کن چیزی نشده، ببین خودم با پای خودم اومدم خونه، همه چیز به خیر گذشت»، ولی من باور نمی کردم سوال پیچش کردم تا بفهمم چه اتفاقی رخ داده پرسیدم:«کجا تصادف کردی حمید؟ درست بگو ببینم چی شده؟ باید بریم بیمارستان از سر و پاهات عکس بگیریم».
حمید در حالی که لیوان آب را سر می کشیدگفت: «با آقا میثم و آقا نبی الله سوار موتور می آمدیم که وسط غیاث آباد یک ماشین به ما زد سه نفری پرت شدیم وسط خیابون شانس آوردیم من کلاه داشتم »،زخم های
🌕🌑🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷