⚫️امام صادق عليه السلام:
سرنوشت (مُقَدَّر شدن)، در شب نوزدهم است
و محكم ساختن، در شب بيست و يكم
و امضا (حتمى سازى)، در شب بيست و سوم.
التَّقديرُ في لَيلَةِ تِسعَ عَشرَةَ، والإبرامُ في لَيلَةِ إحدى وعِشرينَ، وَالإِمضاءُ في لَيلَةِ ثَلاثٍ وعِشرينَ
📚الكافی ج4 ص159
«اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجْ»🤲
@haram110
19.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️امیرالمومنین کیست؟ / کیفیت روزه داری امیرالمومنین (علیه السلام) و حکومت داری ایشان / شب نوزدهم ماه رمضان بر حضرت چگونه گذشت؟
(آیت الله وحید خراسانی دامظله)
🆔 @haram110
4_5810073226490938152.mp3
8.12M
⏱نوای استودیویی زیبا “به وقت تو”
تذکری به دعا بر فرج امام زمان علیهالسلام در شبهای قدر/
🎙 با صدای علی فانی
🆔 @haram110
.
✔️بمناسبت #شهادت_امیرالمومنین علی ابن ابیطالب علیه السلام
🔲 شـیـخ مـفـیـد و شـیـخ طـوسـی بـه سـنـد مـعـتـبـر روایـت کـرده انـد ڪـه اصـبـغ بـن نـبـاتـه گـفـت :
چون امیرالمومنین علیه السلام را ضربت زدند و به خانه بردند، من و حارث همدانی و سوید بن غفله با گروهی از اصحاب آن حضرت در خانه آن حضرت جمع شدیم ، چون صدای گریه از خانه آن حضرت بلند شد، ما همه گریستیم.
◾️ پس امام حسن علیه السلام از خانه بیرون آمد و گفت:
امیرالمومنین می گوید که به خانه های خود برگردید، آن جماعت رفتند من در خانه آن حضرت ماندم، بار دیگر صدای شیون از خانه آن حضرت شنیدم و من نیز گریستم ، باز حضرت امام حسن علیه السلام بیرون آمد و فرمود:
◾️ نگفتم که به خانه های خود برگردید، گفتم: به خدا سوگند یابن رسول الله که جانم یاری نمی کند و پایم قوت رفتار ندارد، و تا علی علیه السلام را نبینم به جایی نمی توانم رفت، بسیار گریستم.
◾️ پس داخل شد و بعد از اندڪ زمانی بیرون آمد و مرا به اندرون خانه طلبید،
چون داخل شدم دیدم علی علیه السلام را بر بالشها تکیه داده اند و عصابه زردی بر سر مبارکش بسته اند، و روی مبارکش از بسیاری خونی که از سرش رفته است چنان زرد شده است که ندانستم که عصابه اش زردتر بود یا رنگ مبارگش.😭😭😭
◾️ چون مولای خود را بر آن حال مشاهده کردم ، بی تاب شدم و بر قدم محترمش افتادم و می بوسیدم و بر دیده های خود می مالیدم و می گریستم،
◾️ حضرت فرمود: ای اصبغ گریه مکن که من راه بهشت در پیش دارم ،
اصبغ گفت : فدای تو شوم می دانم که بسوی بهشت می روی ، من بر حال خود و بر مفارقت تو می گریم.
📚 منبع
امالی شیخ مفید ، ص ۳۵۱
امالی شیخ طوسی ، ص ۱۲۳
جلاءالعیون علامه مجلسی ، ص ۳۲۶-۳۲۷
اللَّهُمَّ الْعَن قَتَلَةَ أَمِیرِالمُؤْمِنِینَ
4_694018426716291237.mp3
4.54M
•°🏴•°تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى...
🔹سوال اصبغ ابن نباته از امیرالمومنین سلام الله علیه در لحظات آخر عمر حضرت
خیلی زیبا و جانسوز است و پیشنهاد میشود حتما گوش بدهید😞🖐
🎤استاد #سید_حسن_احمدی_اصفهانی دام ظله
اللَّهُمَّ الْعَن قَتَلَةَ أَمِیرِالمُؤْمِنِین
@haram110
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_نهم 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم #عشقم انقلابی به پا ش
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش
#قسمت_دهم
💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریهاش بهوضوح شنیده میشد.
زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرینزبان ترینشان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا میکرد که شکیباییام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد.
💠 حیدر حال همه را میدید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :«نمیبینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی میکنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر #داعشیها بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :«پس اگه میخوای بری، زودتر برو بابا!»
انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زنعمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را میبوسید و با مهربانی دلداریاش میداد :«مامان غصه نخور! انشاءالله تا فردا با فاطمه و بچههاش برمیگردم!»
💠 حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد.
عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :«منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :«بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.»
💠 نمیتوانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدمهایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا میزدم که تا عروسیمان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به #قتلگاه میرفت.
تا میتوانستم سرم را در حلقه دستانم فرو میبردم تا کسی گریهام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانههایم حس کردم.
💠 سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمیآمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفههای اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :«قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمیگردم! #تلعفر تا #آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!»
شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمیام بریده بالا میآمد :«تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم میدیدم جانم میرود.
💠 مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه میلرزید و میخواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و #عاشقانه نجوا کرد :«تا برگردم دلم برا دیدنت یهذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!» و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمیکَند، از کنارم بلند شد.
همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو میگیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس میکردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند.
💠 به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت #وضو میدرخشید و همین ماه درخشان صورتش، بیتابترم میکرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش میبرد و نمیدانستم با این دل چگونه او را راهی #مقتل تلعفر کنم که دوباره گریهام گرفت.
نماز مغرب و عشاء را بهسرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشکهایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت.
💠 صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد.
ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط #موصل بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است.
💠 شاید اگر میماند برایش میگفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم #ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشیها بود.
با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریهای که دست از سر چشمانم برنمیداشت، به سختی خواندم.
💠 میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویههای مظلومانه زنعمو و دخترعموها میلرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچهات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!»
کشتن مردان و به #اسارت بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم...
#ادامه_دارد
✍نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@haram110
هدایت شده از حرم
حرم:
👌دوستان و سروران گرامی!
شب جمعه است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم.
زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام:
http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/
زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام:
http://alkafeel.net/zyara/
توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
🕯پنجشنبه است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است...
🕯پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم ...
🕯پنجشنبه است و بوی حلوایی خیرات یاد آدم های رفته ...
🕯پنجشنبه است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد ...
🕯چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند و نه به حرفی دلی را, تنها به فاتحه ای قانعند
🌸روزپنجشنبه اموات چشم به راهند🌸
🍁🚩زیارت اهل قبور🚩🍁
✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ✨
السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا
اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ
قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله
بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ
وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا
رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله.🌟
🕊نثار اروح مطهراهل البیت(علیهم السلام)
اولیاءالله،رجال الغیب،مراجع تقلید
بخوانیم الفاتحه مع الاخلاص والصلوات🕯🌹
✅ فضیلت خواندن دعای #جوشن_صغیر در ماه رمضان
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمودند:
بنده ای از امّت من نیست که این دعا را در ماه رمضان #سه بار یا #یک بار بخواند، مگر آنکه خداوند بدنش را بر آتش حرام کرده و بهشت برای او واجب میشود.
📕مهج الدعوات|سیدبنطاووس227-231
به همین سرعت به یک سوم پایانی ماه مبارک رمضان رسیدیم، تا فرصت باقی است حداقل ۱ بار دعای جوشن صغیر را بخوانیم!
.
⚫ روزی از ایام رمضان یکی از أصحاب خدمت أميرالمؤمنين رسید و عرض کرد:
يا أمير المؤمنين علاقمندم که افطار نرد من باشید و حضرت دعوت او را پذیرفتند❗️
👈 تا اینکه چهل نفر از اصحاب به همین ترتیب آمده و هر کدام همین درخواست را کردند و حضرت نیز پذیرفتند❗️
👈 پس هنگام غروب حضرت وارد مسجد شده و با پیامبر نماز خواندند و پیغمبر در هنگام خروج از مسجد دست ایشان را گرفته و فرمودند:
يا علی! امشب افطار نزد من باش و حضرت نیز عرض کردند: اطاعت میشود!
👈 پس فردای آن روز مردم در مسجد جمع شدند و با هم صحبت میکردند و هرکدام میگفت: علی علیه السلام دیشب افطار با ما بوده است!
پس ناگهان کار به مشاجره کشیده شد و همه همدیگر را دروغگو خواندند و متحیر شدند لذا برای حل اختلاف خود خدمت رسول خدا آمدند و همه قسم میخوردند که علی نزد آنها افطار کرده است!
ناگهان پیامبر نیز فرمودند:
👈 علی نزد من افطار کرده است!
پس همه متحیرتر شدند و حضرت فرمودند:
👈 همه شما راست میگوید من نیز راست گفته ام پس تعجب صحابه بیشتر شد❗️
در این بین یکی از منافقین از فرصت استفاده کرده و عرضه داشت:
ای پیغمبر خدا! علی چگونه در زمان واحدی در مکانهای مختلفی بوده در حالیکه او شخص واحدی است⁉️
حضرت فرمود: مه يا فلان فإن عليا مظهر العجائب، ، فإن من شك فيه فهو منافق مردود.
ترجمه:
👈 ساکت شو ای فلانی!
👈 بدرستیکه علی مظهر عجائب است و اگر از او امری عجیب تر از این معجزه هم دیدید او را تصدیق کنید❗️
👈 کسیکه در فضايل و معجزات و احوال علی شک کند منافق و مردود است❗️
ناگهان جبرئيل نازل شد و فرمود: ای نبی خدا!
خدا به شما سلام میرساند و میفرماید: به أصحابت بگو:
👈 از منازعه و مشجاره دست بردارند چون علی دیشب در نزد من و با حور العين افطار کرده است❗️
.
📚 صحيفة الأبرار ج۳ ص
📚 الأنوار النعمانیة ج۴ ص۳۸
📚 ریاض الابرار ج۱ ص۲۶
📚 مرج البحرین ۷۸
@haram110
✔️ زخم زبان های ابن ملجم حرومزاده لعنت الله علیه به علیا مخدره حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
😭😭😭😭😭😭😭
چون #ابن_ملجم ملعون را به حبس بردند، علیا مخدره حضرت #ام_كلثوم سلام الله علیها فرمودند:
اى دشمن خدا، #اميرالمؤمنين علیه السلام را كشتى ؟
آن ملعون گفت:اميرالمؤمنين علیه السلام رانكشتهام پدر ترا كشتهام!
امّ كلثوم سلام الله علیها فرمود: اميدوارم كه آن حضرت از اين ضربت شفا يابد و خداوند تبارک و تعالى تو را در دنيا و آخرت معذّب دارد ؛آن بى حيا پاسخ داد که : آن شمشير را با هزار درهم خريدهام و هزار درهم ديگر دادهام كه آن را به زهر آب داده اند و به خدای سوگند چنان ضربتى بر او زدهام كه اگر ميان اهل زمين پخش كنند همه را هلاك مى سازد.
📚خرائج جلد ۱صفحه۱۳۶
📚منتهی الآمال جلد۱ صفحه ۴۱۸
📚تاريخ ۱۴ معصوم صفحه ۳۲۵
📚سوگنامه امام علی علیه السلام ۴۰۰ داستان از مصایب و سرگذشت های غم انگیز زندگی حضرت امیرالمومنین علیه السلام و...
*✨اللّهمَّ صلِّ علی فاطمهَ و أُمِّهاو أبیها و بَعلِها و بَنیها و السِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَدَدِ ما أحاطَ بهِ عِلمُک✨*