eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
632 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
15 شوّال 4 ـ وفات حضرت عبد العظیم علیه السلام در سال 250 یا 252 یا 255 هـ حضرت ابوالقاسم عبد العظیم حسنی فرزند عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام وفات یافته است. (23) ایشان از مشاهیر علما و از ثقات و فضلای محدثین است که در زهد و ورع زبانزد خاص و عام بوده و از امام جواد و امام هادی علیهم السلام روایت نقل کرده است. کتاب خطب امیر المؤمنین علیه السلام و کتاب الیوم و اللیله از آثار آن بزرگوار است. (24) جلالت و عظمت شأن آن بزرگوار از عرضه ی عقایدش خدمت امام زمانش حضرت هادی علیه السلام و تأیید آن حضرت درباره ی آن ها به وضوح پیداست. (25) ایشان به طور ناشناس وارد ری شد و از ترس بنی عبّاس در ساربانان در خانه ی یکی از شیعیان زندگی می کرد. (26) تا هنگام وفات کسی متوجّه نشد آن بزرگوار کیست، تا اینکه بعد از وفات خواستند آن بزرگوار را غسل دهند نوشته ای در لباس او یافتند که نسب شریف خود را در آن نوشته بود. مرقد مطهرّش در شهر ری مشهور است. پدر آن حضرت عبدالله مشهور به «عبدالله قافه» است. «قافه» نام مکانی بود که جناب عبدالله از طرف پدر بزرگش جناب حسن بن زید حاکم آنجا بود. همسر حضرت عبدالعظیم، خدیجه دختر قاسم بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است. (27) بعضی امامزاده قاسم شمال تهران را پدر خدیجه همسر حضرت عبدالعظیم علیه السلام می دانند. (28) دختر آن حضرت سلمی است که حضرت عبدالعظیم علیه السلام او را به عقد محمّد بن ابراهیم بن ابراهیم بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السلام در آورد و ثمره ی این ازدواج سه پسر به نام های عبدالله و حسن و احمد بود. (29) 📚 منابع : 23. الذریعة : ج 7، ص 169، 190، از نور الآفاق. و ... . 24. سبل الرشاد الی اصحاب الامام الجواد علیه السلام : ص 157. مراقد المعارف : ج 2، ص 54. 25. امالی صدوق : ص 419. و ... . 26. سبل الرشاد الی اصحاب الامام الجواد علیه السلام : ص 157. مراقد المعارف : ج 2، ص 54. 27. المجدی فی انساب الطالبین : ص 21. و ... . 28. ریاحین الشریعة : ج 4، ص 197. 29. عمدة الطالب : ص 97. و ... . @haram110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
|💛| +حاج‌آقاپناهیان‌میگفت: آقا صبح به‌عشق‌شماچشم‌بازمیکنه این‌عشق‌فهمیدنےنیست...!🌱 بعدماصبح‌که‌چشم‌بازمیکنیم بجایِ‌عرض‌ارادت‌به‌محضرآقا گوشیامونُ‌چک‌میکنیم!😔🥀 ⁉️ @haram110 🌹🌹🌸🌸🌷🌷🍃🍃
4_583950805900460187.mp3
7.14M
🎙استاد معاونیان: حضرت حمزه، اسدالله و اسدُ رَسوله/ کلیپ دربردارندهٔ مطالب مهمّ اعتقادی می‌باشد!!!🌹 🆔 @haram110
از نســل مجتبـی کـه شـدی با کرم شـدی جدّت غریب مانده تو صاحب حرم شدی @haram110
بی سپاهم که سپهدار ندارد پیغمبر اسلام علمدار ندارد در خانه هر کشته عزایی شده بر پا اما عمویم حمزه عزادار ندارد تاریخ احد شاهد این است که تاریخ نامردتر از ندارد @haram110
اینجاست خاک ری و مُلقّب به کربلاست خیلی گران تمام شده،مُلک خون بهاست هرگوشه زین دیار اگر هیئتی بپاست پشت قباله و سندش یک سرِ جداست @haram110
ای اسد الله پس از مرتضی حامی شیر افکن بدر الدجی شیر احد فاتح جنگ ونبرد هیبت تو رنگ یَلان کرده زرد ای تو مؤید به رسولان حق خیر شهیدان به همه ماخلق @haram110
مداحی آنلاین - ارادت ما به تو آقا از قدیم - حسین طاهری.mp3
9.41M
🔳 🌴ارادت ما به تو آقا از قدیمه 🌴گرمه دلامون که آقا سید الکریمه 🎤 👌فوق زیبا
مداحی آنلاین - جواد مقدم.mp3
2.85M
🔳 🌴دلا وقتی تنگت میشه کربلا 🌴زیارت میریم ما به عبدالعظیم 🎤 👌فوق زیبا
مداحی آنلاین - روضه حضرت حمزه - میرداماد.mp3
5.75M
🔳 🔳 🌴نور چشم پیمبری حمزه 🌴چقدر مثل حیدری حمزه 🎤 👌بسیار دلنشین
مداحی آنلاین - ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی.mp3
742.8K
🏴 ♨️ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
مداحی آنلاین - هان ای کریم ابن الکریم - حسین طاهری.mp3
1.25M
🔳 🌴هان ای کریم ابن الکریم 🌴یا حضرت عبدالعظیم 🎤 👌بسیار زیبا
مداحی آنلاین - به نام نامیه حمزه سردار - برومند.mp3
3.64M
🔳 🌴به نام نامی حمزه سردار اسلام 🌴پناه دین و شریعت غمخوار اسلام 🎤 👌بسیار زیبا
هدایت شده از حرم
مداحی آنلاین - خوشتیپ - حجت الاسلام عالی.mp3
2.56M
♨️خوشتیپ 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید.
دلـم مرحون الطاف رحيـم است مـرادم سيدے هست و كريـم است اگـر من از غلامـان حسينـم زلطف حضـرت عبدالعظيـم است 🥀 💔 🏴 ♨️ @haram110
. اگر مدام به این فکر میکنید که قرار است مورد بی‌وفایی و همسر یا عشق خود قرار بگیرید در واقع دارید کارت دعوتی برای این موضوع به هستی می فرستید نگرانی وترس از خیانت شما را به این مسیر هدایت میکند واگر شدت این را بیشتر کنید بیشتر به موضوع نزدیک می شوید. مثلا شما در حال تماشای تلوزیون هستید وصحنه ای از می‌بینید ذهن ناخودآگاه به سمت اندیشه قبلی شما میرود "نکند همسرم به من کند" و وقتی این بارها وبارها در ذهنتان پرسیده شود یا رابطه شما دچار بسیار میشود یا خودِ خیانت را جذب خواهید کرد! همیشه سعی کنیم بی‌اندیشیم 💞 @haram110
✨﷽✨ همسرداری ✍شنونده‌ی خوبی باشید! 💠خیلی وقت‌ها پیش می‌آید که دل همسرتان از دنیا پُر است و در آن لحظه، بیشتر از هر چیزی به یک جفت گوش شنوا احتیاج دارد. طبیعی است که چون او قصد تخلیه کردن خود را دارد، حرف‌هایش جذابیت چندانی برای شما ندارند. اما او در آن هنگام به‌شدت احتیاج دارد با شما درد دل کند. به حرف‌هایش گوش کنید اما مراقب باشید که این کارتان واقعی باشد و متظاهرانه به نظر نرسد وگرنه باعث کدورت و دلخوری بیشتر خواهد شد. لزوما این گوش دادن نبایستی همراه با جواب دادن باشد،خانم‌ها در این مواقع فقط دنبال "شنیده شدن" هستند و نه @haram110
🔵همسر خود را عصبى نکنيد 😤 يکى از عادات هاى بد مردان که باعث آزار و اذيت زنان مى شود ، اين است که از حرف زدن با همسر خود طفره 🙄 مى روند و مى گويند: " وقت مناسبى براى صحبت نيست " تصميمات و خواهش زنان را به آينده موکول مى کنند و هرگز دوست ندارند با چيزى سر و کله بزنند. انگار گرفتارترين مرد روى زمين هستند! 😮😐 در اين ميان زن به نوعى احساس مى کند ، در منزل نامحرم است 😔و هيچ کس به حرف هاى او گوش فرا نمى دهد ، لذا کم کم حرف هايش را درونى مى کند و با ناراحتى ذهنى خود درگير مى شود ؛ 😞 آنگاه مرد متوجه مى شود ، ديگر همسرش حال و حوصله ى زندگى را ندارد و نسبت به زندگى دلسرد شده است و در نتيجه اين دلسردى ، روح و نشاط را از زندگى تان خارج مى کند ؛ پس او را دريابيد و به نيازهايش پاسخ دهيد ، چون او نياز دارد با شما صحبت کند. 👌 💕 @haram110
➕چرا بايد از ازدواج و رابطه با شخصيت ضداجتماعي و شخصيت بيكاره پرهيز نمود؟ دو نوع شخصيت وجود دارد كه ازدواج با آنها براي هيچكس رضايت بخش نيست، اگر هم با كسي در رابطه هستيد كه واجد يكي از اين دو نوع شخصيت است هر چه سريعتر رابطه را ترك كنيد: ➖شخصيت ضد اجتماعي براي او فقط نياز به قدرت و آزادي خودش مهم است. نيازهاي ديگران اهميتي برايش ندارد. خصوصيت برجسته اش اين است كه نيازش به عشق و احساس تعلق تقريباً صفر است. از تحقير كردن شما لذت مي برد، فقط خودش را آدم قابلي مي داند. در گول زدن ديگران ماهر است و اگر مهربان بنظر ميرسد براي بهره كشي است نه براي لطف به شما. وقتي در رابطه با يك زن به خواسته هايش دست يافت، اگر زن بخواهد به او تكيه كند از دستش مي گريزد، و اگر زن به او متكي باشد ممكن است او را كتك بزند تا تمام خواسته هايش را برآورده كند. هيچ دوستي ندارد و هرگز نمي توانيد روي او حساب كنيد. ➖شخصيت بيكاره آدم عجيبي است كه بتدريج خود را آشكار مي كند. او كار نمي كند و براي گذران زندگي به ديگران وابسته است. نياز به قدرت در او بالاست ولي ميلي به تلاش براي دستيابي به آن ندارد، زيرا انجام هر كاري را دون شأن خود مي داند. حرفهاي بزرگ مي زند ولي عملكردش ناچيز است. براي شما از خودش حرف ميزند ولي علاقه اي به شنيدن حرفهاي شما ندارد. تا وقتي كسي از او انتظاري ندارد، مي تواند مثل يك آدم عادي رفتار كند. تا وقتي از او حمايت كنيد و همه كارها را خودتان انجام دهيد، براي تان همراه خوبي خواهد بود، اما اگر از او مسئوليتي را بخواهيد شانه خالي مي كند و اگر اصرار كنيد حتي به خشونت و بدرفتاري هم متوسل مي شود. به كودكي مي ماند كه هرگز بزرگ نمي شود. گاهي به شما قول مي دهد كه تغيير كند ولي ماشين اش يك دنده بيشتر ندارد و آن هم " دنده خلاص" است. 👇👇👇 🆔 @haram110
این گونه نیست که یک یا چند بار تشکّر کند و فرزند هم یاد بگیرد. تشکّر کردن، کمک کردن، احترام گذاشتن و... ، باید اخلاق ثابت و دائمی پدر و باشد تا فرزند، پیام‌های مثبت این گزاره‌ها را درک کند و ارزشی بودن این رفتارها را بفهمد. به طور کلّی، تخریب، آسان‌تر از ساختن است و به زمان کمتری هم نیاز دارد. 📚 من دیگر ما، ج 1 @haram110 ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊 🥀 🌷بسم الله الرحمن الرحيم🌷 با قرآن كريم كودكان و نوجوانان بخش اول،جزء سي 🌿سوره عبس🌿 آيا تا كنون فكر كرده ايد غذايي كه مي خوريد چگونه به دست مي آيد؟و منبع اصلي آن چيست؟خداوند مهربان فرمان مي دهد كه در اين مورد تفكر كنيد: پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد .ما آب را به فراواني بارانديم.سپس زمين را شكافتيم و در آن دانه رويانديم و انگور و سبزيجات و درخت زيتون و خرما و باغ هاي پردرخت و ميوه و چراگاه تا شمارو دام هايتان از آن استفاده كنيد. آيات ٢٤ تاي ٣٢ ادامه دارد.... 🗒منبع:مجموعه آشنايي با قرآن كريم براي نوجوانان؛فرزانه زنبقي نشر تاريخ و فرهنگ @haram110 🥀 🕊🥀🕊 🥀🕊🥀🕊🥀 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
4_6039562357137475021.mp3
4.21M
❤️ داستان های معصومین علیهم السلام 9 ⏰ زمان : 2 دقیقه و 54 ثانیه عدالت و امام علی سلام الله علیه برخورد امام علی علیه السلام با بیت‌المال مخالفت با پارتی بازی مخالفت با تبعیض علیه‌السلام 👈 هدف ما تربیت نوجوانان است و مخاطب اصلی مجموعهء نوجوان شیعه ؛ این فایل را به گوش نوجوانان اطرافتان برسانید! @haram110
✅ نمیدونم کی نوشته اما دمش گرم👇 یه مقایسه بسیار عجیب ۱_ چون اون آقا اهل مسجد بود و فلان اشتباه رو کرد، پس من دیگه مسجد نمیرم!😶 ۲_ چون فلان کس که نماز میخونه، فلان کار رو انجام داد، پس من دیگه نماز نمی‌خونم!😐 ۳_ چون فلان خانم که چادری هست، فلان اشتباه رو انجام داد، پس من دیگه چادر نمی پوشم!😑 *یه سوال خیلی مهم:*⁉️ ۱_ چرا هیچ کس نمیگه (چون فلانی که چلوکباب می خوره، فلان اشتباه رو کرد من دیگه چلوکباب نمیخورم؟) ۲_ چرا هیچ کس نمیگه( چون فلانی که خودرو آخرین سیستم رو سوار هست، دزدی کرد ، من دیگه خودرو سوار نمی شم؟) ۳_ چرا هیچ کس نمیگه( چون فلان خانم که این همه طلا و جواهر داره ، فلان اشتباه رو کرد، من دیگه از طلا و جواهر استفاده نمیکنم؟) *چرا ما سریع از دین مایه میذاریم، نه از دنیا؟!*🤫 هیچ کس به غیر از پیامبر اسلام صل الله علیه و آله وسلم و ائمه اطهار علیهم ‌السلام معصوم نیست. پس هر کسی ممکنه که اشتباه کند چه ربطی به دین آن شخص دارد. *اگه خیلی ادعا داری،* *از جیبت مایه بگذار،* *نه از دینت!* ❤❤ کانال جذاب و بی نظیر حرم ❤❤ 🦋🦋 @haram110
حرم
✍️ #رمان_تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_هفتم 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و
✍️ 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. می‌دانستم از یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. 💠 از پله‌های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نه‌تنها نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟» بی‌قراری‌های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمی‌رفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمی‌دانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم. 💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقی‌مانده را در شیشه ریخت. دستان زن بی‌نوا از می‌لرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بی‌هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. 💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر می‌کرد و من می‌دیدم عباس روی زمین راه نمی‌رود و در پرواز می‌کند که دوباره بی‌تاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!» 💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را به سمت معرکه می‌کشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم از قفس سینه پرید. یک ماه بی‌خبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. 💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر می‌داد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!» او می‌کرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. 💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :« و جوونای شهر مثل شیر جلوی وایسادن! شیخ مصطفی می‌گفت به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!» سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان می‌کرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم ! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!» 💠 با خبرهایی که می‌شنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیک‌تر می‌شد، ناله حیدر دوباره در گوشم می‌پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز می‌گفت بعد از اینکه فرمانده‌های شهر بازم رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمی‌ذاره یه مرد زنده از بره بیرون!» او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما آورده و از چشمان خسته و بی‌خوابش خون می‌بارید. 💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت بیش از بلایی که عدنان به سرش می‌آورد، عذاب می‌کشید و اگر شده بود، دلش حتی در از غصه حال و روز ما در آتش بود! 💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر می‌توانست یوسف را کند. به‌سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمی‌دانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. 💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در می‌دویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لب‌های او بیشتر به خشکی می‌زد که به سختی پرسید :«حاجی خونه‌اس؟»... نویسنده : @haram110