eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
674 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
༻﷽༺ ســال تَحويــلِ مـن🎊 آن بانگِ : اَنَا المـَ‌هـدے توسـٺ😍 چــہ بــ‌هـارے شـَوَد🌸 آن روز ڪـہ تـو مے آيـے...❤️ 💜 💛
ان شاء الله اربعین 1400 از کنار عمود 1400 عبور کرده و تشرف به زیارت حضرت عشق، اباعبدالله الحسین علیه السلام روزیتان شود
5.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درمان و 📚حکیم ضیایی نشر دهید.
4_5836859597486295929.mp3
11.06M
"❁" 5⃣1⃣ 🎤 ▪️بی‌انصاف‌ترین انسانها، کسانی هستند که در حق خودشان بی‌انصافی می‌کنند. - و کسانی که در حق خودشان، انصاف را رعایت نمی‌کنند؛ قطعاً نمی‌توانند در حقّ دیگران انصاف را رعایت کنند. - من، شما، ایشان و .... حتماً در حق خودمان، بی انصافی کرده‌ایم و می‌کنیم! 💥 چگونه؟
*با اشتباه همسرمان چگــونه برخورد کنــیم؟* 🔸هنگام عنوان کردن اشتباهات همــسرتان، ملایمت رفتاری و گفتاری را فراموش نکنیــد. سر او داد نکشید. با توهین یا کلمات نامناسب اشتباهش را یادآور نشوید. تنها گفتن این که «‌من از این کارت خوشم نیومد» کافی نیست و ممکن است زمینه ساز لجبازی هم بشود. 🔸علت ناراحتیتان را عنـــوان کنــید تا اگـــر سوتفاهمی ایجــاد شده، برطــرف شود. اگـــر همــسرتان پی به اشتباهش برد، لازم نیست دیگــر ادامه بدهید و موضوع را پشت سر هم تکــرار کنــید. 🔸وقتی اشتباهی عنــوان شد و همــسرتان آن را پذیرفت، آن را پایان یافته بدانید و بار دیگر در مساله‌ی دیگر و اشتباه دیگری که ربطی به این موضــوع ندارد، آن را پیش نکشیـــد.
4_5917859124455934348.mp3
5.43M
۱۹ 🔻همه کشش ها...و تمایلات نفسانی... از جمله التهابات جنسی ، با ریسمان ، قابل مهارند! 🔻وقتی ....بزرگ باشد؛ قدرت انسان نیز، عظیم می شود👇
باغ جانماز از باغ جا نمازم آهسته پر کشیدم رفتم به سوی باغی یک باغ سبز و خرم دیدم که گل در آن باغ روییده دسته دسته دیدم کنار گل ها یک شاپرک نشسته آن شاپرک مرا دید پر زد به سویم آمد او با خودش گل آورد گل را به چادرم زد گفتم: به شاپرک جان این گل چه خوب و ناز است او شادمان شد و گفت: این گل، گل نماز است
: یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود هیچ کس نبود؛ توی یک جنگل سبز حیوونای مختلفی با خوبی و خوشی زندگی می کردند، توی جنگل سبز قصه ما یه فیل خوب و مهربون هم بود فیل مهربون دوستای زیادی داشت... 👇
4_5798564251735952474.mp3
9.79M
60 تاریخ رنجهای حضرت فاطمه سلام الله علیها قسمت 60 قسمت آخر 👉🏿👉🏿 قسمت آخر 👉🏿👉🏿👉🏿 منابع فایلهای صوتی بانوی آسمانی؛ و معرفی برخی کتب فاطمی مخصوص نوجوانان 👉 مخصوص معلمین 👉 🌿 ... التماس دعا از همه شما نوجوانان عزیز و همراهان بزرگوار
حرم
"رمان #از_روزی_که_رفتی #قسمت_سی_و_دو صدرا: نه؛ گفتم شبیه، در اجباری بودن. میدونی برادرم مُرده؟ ارم
"رمان اذان که گفتند، حاج علی در سجده هق هق میکرد. نماز صبح که خواندند، چشمها سنگین شد و کسی نگاه خیره مانده به پنجره زنی که قلبش درد داشت را ندید! سید مهدی: سر بلند کن بانو! این همه صبر کردم تا مَحرمم بشی،این همه سال نگاه دزدیدم که پاکی عشقم به گناه یه نگاه ِگره نخوره، حالا نگاه نگیرکه دیگه طاقت این خانومیتو ندارم بانو!چشماتو از من نگیر بانو! همیشه نگاهتو بده به نگاه من! آیه که سر بلند کرد، سید مهدی نفس گرفت: _خیلی ساله که منتظر این لحظه ام که بانوی قصه‌ام بشی... که بزرگ بشی بانو! که بیام خواستگاریت! نمیدونی چقدر سخت بود که صبر کنم... که دلم بلرزه و بترسه که کسی زودتر از من نیاد وببردت... که کسی بله رو ازت نگیره و دست من از دامنت باز بمونه بانو! آیه دلبری کرد: _دلم خیلی سال پیش لرزید، برای یه پسر که یه روز با لباس نظامی اومد تو کوچه... دلم لرزید برای قدمهای محکمش، قدمهایی که سبک و بیصدا بود... دلم لرزید برای چشمای خستهاش، چشمایی که نجیب بود و نگاه میدزدید از من! سید مهدی: آخ بانو... بانو... بانو! نگو که خستگی من با دیدن دختر حاجی به در میشد، که امید من اون دختر حاجی بود! به امید دین تو هر هفته میومدم تا قم که نفس بکشم توی اون کوچه... آیه ریز خندید! آه کشید!جایت خالی است مَرد... روز بعد، همه رفتند و رها ماند. سوم و هفتم را که گرفتند، باز هم همکاران سید مهدی خود را رساندند. ارمیا اینبار با همکارانش آمده بود. با آن لباسها و کلاه سبز کجش.. حاج علی متعجب به ارمیا و یوسف و مسیح نگاه میکرد: نمی دونستم همکار سید مهدی هستین! ارمیا: ما هم تا موقع تشییع نمیدونستیم! ارمیا از همیشه آرامتر بود... از همیشه ساکت تر! این یوسف و مسیح رامیترساند. ارمیای این روزها، با همیشه فرق داشت. *************** حاج علی چهار پاکت مقابل آیه گذاشت. مراسم هفتم به پایان رسیده بود و پدر و دختر در خانه تنها بودند. رها هم با صدرا به تهران بازگشته بودند. حاج علی: امانتی های سید مهدی، صحیح و سالم تحویل شما! آیه نگاه به پاکتها انداخت. دست خط زیبای سید مهدی بود: "برای بانوی صبورم" پاکت را باز کرد..... ادامه دارد... نویسنده: