eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
638 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر زیبای نماز شعر زیبای نـماز :: دنیای نیاز به نـماز اتــــــــــــــل متــــــل پـــــــــروانــه نــشستـــــــــه روي شـــــــانــــه صـــدا ميــــــاد چـــه نـــــــــــــــازه ميــگــــــــــــه وقـــت نـــــــــــمـازه بـه ايــن صــدا چــي ميـــــــــگــن اذان ، اقــــــــــــــامه ميـــــــــگــن شيـــطونــــــــــــــه نـــاراحتــــــــه دنبـــــــــــــال يـــــه فــــرصتــــــــه ميــگه آهـــــــــــــاي مـسلمـــون نــــــــــــمـاز رو بــعـدا بـخــــــــون هــــر كسـي كـــــــــه زرنـگـــــــه بـــــــا شيـطونــه مي جـنــگـــــه وقـــت نـــــــــــماز كــه مي شــه هــر كــــاري تــعطيــل مي شــه نــــــمـاز چــقـــدر شيــــريــنـــــه اول وقـــــــــــــــت هميــــــــنــــــه
: تو جنگل قصه ما همه حیوونا با خوبی و خوشی در کنار هم زندگی می کردند در این جنگل بجز گل های رنگارنگ و درختان و حیوونای خوب یه رودخونه بزرگ هم بود که از وسط جنگل می گذشت همه از آب ... 👇
4_5942838804573325142.mp3
5.64M
❤️ ❤️ جلسه 44 مخصوص نوجوانان 👉 و معلمین مدارس 👉 این قسمت : وجه الله نابود نمیشود. 👈 تهیه مطالب با ما و نشر آن با شماست
حرم
"رمان #از_روزی_که_رفتی #قسمت_سی_و_شش در ذهن صدرا و رها نام آیه نقش بست. آیه که همه جا دنبال خاطره
"رمان ارمیا روزها بود که کلافه بود؛ روزها بود که گمشده داشت؛ خوابهایش کابوس بود. تمام خوابهایش آیه بود و کودکش... سیدمهدی بود و لبخندش... وقتی داستان آن عملیات را شنید، خدایا... چطور توانست دانسته برود؟! امروز قرار بود مراسم در ستاد فرماندهی برای شهدای عملیات گرفته شود. از خانواده‌ی شهدا دعوت به عمل آمده بود؛ مقابل جایگاه ایستاده بودند. همه با لباسهای یک دست... گروه موزیک مینواخت و صدای سرود جمهوری اسلامی در فضا پیچید و پس از آن نوای زیبایی به گوشها رسید: شهید... شهید... شهید... ای تجلی ایمان... شهید... شهید... شعر خوانده میشد و ارمیا نگاهش به حاج علی بود. آیه در میان زنان بود... زنان سیاهپوش! نمیدانست کدامشان است اما حضور سیدمهدی را حس میکرد. سیدمهدی انگار همه جا با آیه‌اش بود. همه جوان بودند... بچه های کوچکی دورشان را احاطه کرده بودند. تا جایی که میدانست همه شان دو سه بچه داشتند، بچه هایی که تا همیشه محروم از پدر شدند... مراسم برگزار شد و لوحهای تقدیر بزرگی که آماده شده بود را به دست فرزند و یا همسر شهید میدادند. نام سیدمهدی علوی را که گفتند، زنی از روی صندلی بلند شد. صاف قدم برمیداشت! یکنواخت راه میرفت، انگار آیه هم یک ارتشی شده بود؛ شاید اینهمه سال همنفسی با یک ارتشی سبب شده بود اینگونه به رخ بکشد اقتدار خانواده‌ی شهدای ایران را! آیه مقابل رئیس عقیدتی سیاسی ارتش ایستاد، لوح را به دست آیه داد. آیه دست دراز کرد و لوح را گرفت: _ممنون! سخت بود... فرمانده حرف میزد و آیه به گمشده اش فکر میکرد... جای تو اینجاست، اینجا که جای من نیست مرد من! آنقدر محو خاطراتش بود که مکان و زمان را گم کرد. حرفها تمام شده بود و آیه هنوز عکس العملی نشان نداده بود: _خانم علوی... خانم علوی! صدای فرمانده نیروی زمینی بود. آیه به خود آمد و نگاهش هشیار شد: _ببخشید. -حالتون خوبه؟ آیه لبخند تلخی زد: _خوب؟معنای خوب رو گُم کرده بود آیه راه رفته را برگشت... برگشت و رفت... رفت و جا گذاشت نگاه مردی که نگاهش غم دارد روز بعد همکاران سیدمهدی برای تسلیت به خانه آمدند. ارمیا هم با آنان همراه شد. تا چند روِز قبل زیاد با کسی دمخور نمیشد. رفت و آمدی با کسی نداشت. در مراسم تشییع هیچ‌یک از همکارانش نبود. "چه کرده ای بامن سید" تمام کسانی که آمده بودند، در عملیات آخر همراه او بودند و تازه به کشور بازگشته بودند. هنوز َگرِد سفر از تن پاک نکرده بودند که به دیدار خانواده ی شهدای رفتند. آیه کنار فخرالسادات نشسته بود. سیدمحمد پذیرایی میکرد با حلواوخرما... ادامه دارد... نویسنده:
حرم
"رمان #از_روزی_که_رفتی #قسمت_سی_و_هفت ارمیا روزها بود که کلافه بود؛ روزها بود که گمشده داشت؛ خوابها
"رمان حاج علی از مهمان ها تشکر کرد مردانی که هنوز خانواده‌ی خود را هم ندیده بودند و به دیدار آمدند... _شما تو عملیات با هم بودید؟ مردی که فرمانده عملیات آن روز بود، جواب داد: _بله؛ برای یه عملیات آماده شدیم و وارد سوریه شدیم. یه حمله همه جانبه بود که منطقه ی بزرگی رو از داعش پس گرفتیم، برای پیشروی بیشتر و عملیات بعدی آماده میشدن. ما بودیم و بچه هایی که شهید شدن. سر جمع چهل نفر هم نمیشدیم، برای حفاظت از منطقه مونده بودیم. جایی که گرفته بودیم منطقه ی مهمی بود... هم برای ما هم برای داعش! حمله ی شدیدی به ما شد. درخواست نیروی کمکی کردیم، یه ارتش مقابل ما چهل نفر صف کشیده بود. یازده ساعت درگیری داشتیم تا نیروهای کمکی میرسن. روز سختی بود، قبل از رسیدن نیروهای کمکی بود که سیدمهدی تیر خورد. یه تیر خورد تو پهلوش... اون لحظه نزدیک من بود، فقط شنیدم که گفت یا زهرا! نگاهش کردم دیدم از پهلوش داره خون میاد. دستمال گردنشو برداشت و زخمشو بست. وضعیت خطرناکی بود، میدونست یه نفر هم توی این شرایط خیلیه! آرپیچی رو برداشت... ایستادن براش سخت بود اما تا رسیدن بچه ها کنارمون مقاومت کرد. وقتی بچه ها رسیدن، افتاد روزمین، رفتم کنارش... سخت حرف میزد. گفت میخواد یه چیزی به همسرش بگه، ازم خواست ازش فیلم بگیرم. گفت سه روزه نتونسته بهش زنگ بزنه؛ با گوشیم ازش فیلم گرفتم. لحظه های آخر هم ذکر یا زهرا (س) روی لباش بود. سرش را پایین انداخت و اشک ریخت. درد دارد همرزمت جلوی چشمانت جان دهد... آیه لبخند زد:"یعنی میتونم ببینمت مَرد من؟" الان همراهتون هست؟ میتونم ببینمش؟ نگاه متعجب همه به لبخند آیه بود. چه میدانستند از آیه؟ چه میدانستند که حتی دیدن اخرین لحظات زندگی مَردش هم لذت بخش است آخر قرارشان بود که همیشه با هم باشند؛ قرارشان بود که لحظه ی آخر هم باهم باشند چه خوب یادت بود مَرد چه خوب به عهتدت وفا کردی _بله. گوشی اش را از جیبش درآورد و فیلم را آورد. آیه خودش بلند شد و گوشی را از آقای اقا گرفت، وقتی نشست، فیلم را پخش کرد. مَردش رنگ بر چهره نداشت،صورتش پر از گرد و خاک بود لبهایش خشک و ترک خورده بود. "برایت بمیرم مَرد،چقدر درد داری که رنگ زندگی از چشمانت رفته است؟" لبهایش را به سختی تکان داد: _سلام بانو! قرارمون بود که تا لحظه آخر با هم باشیم، انگار لحظه های آخره! به آرزوم رسیدم و مثل بابام شدم... دعا کن که به مقام شهادت برسم... نمیدونم خدا قبولم میکنه یا نه! ببخش بانو... ببخش که تنها موندی!ببخش که بار زندگی روی شونه‌ی توعه سرفه کرد. چندبار پشت سر هم: _... تو بلدی روی پای خودت بایستی! نگرانی من تنهاییته! نگرانی من، بی هم نفس شدنته! آیه... زندگی کن... به خاطر من... به خاطر دخترمون... زندگی کن! حلالم کن اگه بهت بد کردم... به سرفه افتاد. یاا زهرا یا زهرا ذکر لبهایش بود تا برق چشمهایش به خاموشی گرایید. آیه اشکهایش را پاک کرد. دوباره فیلم را نگاه کرد. فیلم را که در گوشی اش ریخت، تشکر کرد. ارمیا متاثر شده بود... برای خودش متأسف بود که سالها با او همکار بود و هرگز پا پیش نگذاشته بود برای دوستی! ادامه دارد... نویسنده:
✽عجیب ترین چیزی که من تا به حال دیده ام...این بوده که چرا بعضی ها، اینقدر دیر دلشان برای امام زمان(عج) تنگ می شود. [برترین کار،کاربرای است]
حرم
#معرفی_القاب_امام_زمان(عج) شماره2⃣1⃣ 🍂🌺🍂 باسط 🍂🌺🍂 یکی از لقب‌های امام زمان(عج) باسط است.
(عج) شماره3⃣1⃣ 🍃🌺🍃 تمام 🍃🌺🍃 یکی از لقب های آن حضرت «تمام» است. امام مهدی(عج) را از آن جهت لقب تمام داده اند که آن حضرت در کمالات اخلاقی، سجایای انسانی، شرافت نسب و خاندان، شوکت و عظمت، رأفت و محبّت و قدرت و سلطنت تام و بی عیب است و احدی از انبیا و اولیا به آن حدّ دست نیافته اند و توفیقی که امام زمان(عج) در اجرای احکام الهی پیدا کرده هیچ یک از پیامبران و اوصیا پیدا نکرده است. همچنین می توان گفت: آن حضرت را تمام نامیده‌اند چون وی متمّم و کامل کننده خلافت و حکومت الهی و نیز علوم و کمالات در روی زمین است و از طریق رهنمودها و برنامه های تربیتی و اخلاقی آن حضرت است که بشر به بالاترین درجات کمال روحی و عرفانی دست خواهد یافت. همراه ما باشید ادامه دارد...
💠رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه و آله: هر کس که خداوند به او علم دین عطا کرده باشد و او آن را به مردم تعلیم ندهد، پس از مرگ خداوند را در حالی ملاقات می کند که بر دهانش لجام آهنین زده باشند. 📚بحارالانوار ج۲ ص۶۸
💠از وجود نازنین امام حسن مجتبي عليه السلام پرسیده شد: بزرگواری چیست؟ حضرت فرمودند: احسان‏ به قبیله و تبار و تحمل خسارت و جرم آنها. 📚تحف‏ العقول ۲۲۷
✴️ سه شنبه 👈 3 فروردین /حمل 1400 👈 9 شعبان 1442👈 23 مارس 2021 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌦 روز جهانی هواشناسی . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️امروز روز مبارک و مختاری است برای امور زیر: ✅ شروع به کارها و آغاز شغل. ✅ داد و ستد و تجارت. ✅ امور زراعی و کشاورزی . ✅ درختکاری . ✅ قرض گرفتن و قرض دادن . ✅ و ملاقات با افراد و اقوام خوب است . 📛 خرید ملک خوب نیست . 👶 زایمان خوب و نوزاد ولادتش آسان و مقبول و محبوب مردم و طالب علم گردد . ان شاءالله 🤕 بیمار امروز نیز زود خوب شود . 🚘 مسافرت :خوب است و مال و ثروت پی در پی دارد . 🔭 احکام نجوم . 🌓 امروز قمر در برج سرطان است و تا ظهر برای امور زیر نیک است : ✳️ امور زراعی و کشاورزی . ✳️ کندن چاه . ✳️ درختکاری . ✳️ و خرید و فروش کالا نیک است . 📛 برای ازدواج و بنایی خوب نیست . 💑 حکم مباشرت امشب(شب چهارشنبه ) ، زفاف و عروسی مکروه است . 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، باعث درد و بیماری می شود . 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، باعث درد اعضا می شود . ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد . 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید . ( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 10 سوره مبارکه " یونس " علیه السلام است . دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام .. و از معنای آن استفاده می شود که از خواب بیننده عمل صالح یا خیری به وجود آید که در دنیا و آخرت به او نفع رساند .ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد . 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
🗓 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: سه شنبه - ۰۳ فروردین ۱۴۰۰ میلادی: Tuesday - 23 March 2021 قمری: الثلاثاء، 8 شعبان 1442 🌹امروز متعلق است به 🔸زین العابدین و سيد الساجدين حضرت علي بن الحسين عليهما السّلام 🔸باقر علم النبی حضرت محمد بن علی عليه السّلام 🔸رئيس مكتب شيعه حضرت جعفر بن محمد الصادق عليهما السّلام 💠 اذکار روز - یا اَرْحَمَ الرّاحِمین (100 مرتبه) - یا الله یا رحمان (1000 مرتبه) - یا قابض (903 مرتبه) برای رسیدن به حاجت 🗞 وقایع مهم شیعه 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روز شمار ▪️3 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام ▪️7 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج) ▪️23 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️32 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️37 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ✅ با ما همراه شوید...