eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
640 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏👊🏾 نفرین و لعن دشمنان پیامبر و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین در قنوت های نماز، یکی از سنّت های رسول خدا(2) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ‏: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله قَدْ قَنَتَ وَ دَعَا عَلَى‏ قَوْمٍ‏ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ عَشَائِرِهِمْ وَ فَعَلَهُ عَلِيٌّ علیه السلام مِنْ بَعْدِهِ‏. (السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي، ج‏3، ص605) حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا رسول خدا صلّی الله علیه و آله در قنوت نمازش، افرادی را به نامشان و نام پدران و قبیله شان لعن می فرمود و بعد از رسول خدا صلّی الله علیه و آله، این کار را امیرالمؤمنین علیه السلام ادامه دادند. مرحوم ابن ادریس حلّی در «سرائر» می نویسد: ينبغي أن يكون في القنوت على الجملة حمدا للَّه، و الثناء عليه، و الصلاة على نبيه و آله، و هو مخيّر بعد ذلك في ضروب الأدعية، و روي أنّ أفضل ذلك كلمات الفرج‏ و يجوز للقانت أن يدعو لنفسه، و يسأل حاجته في قنوته، و يدعو على أعداء الدين، و الظلمة، و الكافرين، و يسميهم بأسمائهم، فإنّ الرسول صلّى اللَّه عليه و آله، قنت و دعا على‏ قوم‏ من الكافرين، و سمّاهم بأسمائهم، فروي أنّه قال: اللهم انج الوليد بن الوليد، و سلمة بن هشام، (و عياش بن أبي ربيعة) و المستضعفين من المؤمنين، و في بعضها و المستضعفين بمكة، و اشدد وطأتك على مضر، و رعل، و ذكوان‏. (السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي، ج‏1، ص228) شایسته است که در قنوت نماز، به طور کلی حمد و ثنای خدا شود، بر پیامبر و خاندانش صلوات فرستاده شود، و انواع دعاها خوانده شود که روایت شده است از برترین آنها کلمات فرج است. همچنین فرد در قنوت برای خودش دعا کند و حاجتش را در قنوتش درخواست کند و دشمنان دین و ظالمین و کافرین را نام برده و آنها را لعنت کند، چرا که رسول خدا صلّی الله علیه و آله در قنوت نماز، کافرین را نام می برد و آنها را لعنت می کرد. روایت شده است که آن حضرت چنین نفرین می کرد: اللهم انج الوليد بن الوليد، و سلمة بن هشام، (و عياش بن أبي ربيعة) و المستضعفين من المؤمنين، (و في بعضها) و المستضعفين بمكة، و اشدد وطأتك على مضر، و رعل، و ذكوان‏. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
✴️ چهارشنبه 👈 9 تیر /سرطان 1400 👈 19 ذی القعده 1442 👈 30 ژوئن 2021 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️ امروز روز شایسته ای است برای امور زیر : ✅انور تعلیم و تعلم و شروع یاد گیری . ✅ شاگرد گرفتن . ✅آغاز نوشتن کتاب و مقاله و پایان نامه ✅ و خرید حیوان نیک است . 👶 مناسب زایمان و نوزادش مبارک و از او خیر انتظار می رود .ان شاءالله 🚘مسافرت : خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم . 🌗 امروز قمر در برج حوت و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ بذر افشانی و کاشت . ✳️ از شیر گرفتن کودک . ✳️ آغاز انواع معالجات و درمان. ✳️ افتتاح شغل و هر کاری . ✳️ داد و ستد و تجارت . ✳️ دعوت کردن از افراد . ✳️ دادن سفارش خرید . ✳️ و دیدار بزرگان خوب است . 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت امشب ( شب پنج شنبه ) ، فرزند امشب حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد.ان شاءالله 💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث رفع درد بدن می شود . 💇‍♂💇 اصلاح سر وصورت باعث توانگری می شود. 😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 20 سوره مبارکه " طه " است . فالقاها فاذا هی حیه تسعی ..... و مفهوم آن این است که دلیلی قوی تحت تصرف خواب بیننده در آید و کار خود را با آن پیش ببرد ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸کسی قدم به ♥️حرم بی مدد نخواهد زد 🌸بدون واسطه ♥️دم از احد نخواهد زد 🌸گدای کوی رضا شو ♥️که آن امام رئوف ... 🌸به سینه ی احدی ♥️دست رد نخواهد زد 🌸السلام علیک ♥️یا امام رئوف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*خانمها بخونن* ❌ *همیشه لباس پوشیدن و آرایش دار بودن توی خونه ...* 💢 این باعث میشه آرایشی که باعث متفاوت بودن شما میشه عادی بشه و دیگه برای ‌ فرقی نکنه یه وقت هایی با قیافه عادی خودتون و بدون آرایش باشین. البته باشین ولی ساده 👈 موهای مرتب، لباس تمیز و ... ولی آرایش دائمی نداشته باشین و اینکه از معجزه لباس های عادی و بسته هم غافل نشین ❤️ چون این لباس ها باعث میشن شما وقتی که لباس باز و وقتی که لباس بسته میپوشین معلوم شه و موقعی که لباس باز میپوشین بشین👌
حرم
#انچه_مجردان_باید_بدانند #قسمت_چهارم 💞 10 #نکته برای #اولین جلسه #خواستگاری 💠 8- هریک از طرفین
*خانمها بخونن* ❌ *همیشه لباس پوشیدن و آرایش دار بودن توی خونه ...* 💢 این باعث میشه آرایشی که باعث متفاوت بودن شما میشه عادی بشه و دیگه برای ‌ فرقی نکنه یه وقت هایی با قیافه عادی خودتون و بدون آرایش باشین. البته باشین ولی ساده 👈 موهای مرتب، لباس تمیز و ... ولی آرایش دائمی نداشته باشین و اینکه از معجزه لباس های عادی و بسته هم غافل نشین ❤️ چون این لباس ها باعث میشن شما وقتی که لباس باز و وقتی که لباس بسته میپوشین معلوم شه و موقعی که لباس باز میپوشین بشین👌
🌙یک شب عجیب  خوابم می آمد رفتم بخوابم اما چیزی بود رو تختخوابم یک چیز گنده بزرگِ بزرگ یا شیر بود یا ببر یا خرس بود یا گرگ خروپف می‏کرد خیلی ترسیدم برگشتم عقب از جا پریدم رفتم آهسته یواش، پاورچین بگویم بابا زود بیا، ببین دیدم ای بابا بابا خوابیده در کنار او مامان خوابیده هردو خواب خواب مامان و بابا خیلی می‏ترسم چه کنم، خدا برگشتم دیدم نه شیر بود، نه گرگ پس چی بود آنجا؟ یک فیل بزرگ یک فیل گنده رو تخت من بود رفتم پیش او زودِ زودِ زود یک فیل آرام یک فیل خسته خروپف و خواب چشم او بسته دلم نیامد بیدارش کنم از کار خودم بیزارش کنم رفتم کنارش من هم خوابیدم فیل و فیل بازی تو خوابم دیدم باهم خوابیدیم تا صبح فردا در کنار هم لالا لالالا فردا صبح زود از خواب پریدم اما رو تختم فیلی ندیدم   فیل عزیزم امشب زود بیا تا بازی کنیم بعد باهم، لالا مصطفی رحماندوست
30.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت 10(قسمت سوم از جلسه دوم) 💡پادکست تاریخ زندگانی امام مهدی عجل الله فرجه الشریف موضوع : ▫️تولد مبارک حضرت صاحب الزمان(عج) (جلسه 2 قسمت 3) اللهم عجّل لولیک الفرج زمان فایل :10 دقیقه مدرّس : استاد مهندس دیبایی فرمت فایل : mp4 🌳آموزش مجازی دینکلاس
4_5796511510771533908.mp3
5.77M
👈شروع فصل تابستان ازچه تاریخی میباشد❓ 🔹🍃فعالیتمان درفصل تابستان چگونه باشد❓ ⚜درفصل تابستان چه نوع تغذیه وپوشاڪۍ استفاده کنیم❓ 🎤 🤲🏻🧡
حرم
"رمان #پرواز_شاپرکها #قسمت_هفتاد درس زندگی میگرفت از مادری که هم پای ایمان و اعتقادش سفت بود، هم پ
"رمان آیه لبخند زد، از همان هایی پر از حجب است و حیا و شرم : تو این زبون رو نداشتی چکار میکردی؟ ارمیا: الان تو یک سالمندان داشتم روزای باقی مونده رو میشمردم تا تموم بشه. آیه: نزن این حرف رو. یعنی زندگی بدون من رو میتونی تصور کنی؟ ارمیا: بی تو بودن قابل تصور هم نیست. من بی تو، من نبود، هیچ بود.پوچ بود. آیه: اومدن محمدصادق خیلی اذیتت کرد؟ ارمیا: بیشتر از این ناراحت شدم که چنین آدمایی با چنین افکاری هنوز هم هستن. آیه: در هر قشری این آدما هستن. آدمایی که خودشون رو محور دنیا میدونن. ارمیا: زینبم این مدل آدما رو ندیده بود. آیه: زینب پدری مثل تو داشت، عمویی مثل سیدمحمد، بابا علی و مامان زهرا رو دیده. زینب هر چه که دیده احترام به زن و زندگی بوده. هر چه دیده عشق متقابل بوده. زینب نازدونه بار اومده. ارمیا: نازدونه بوده و هست! میترسم اون دنیا شرمنده سیدمهدی بشم. آیه: بیشتر از من نگران نیستی. بیشتر از من شرمنده نیستی. ارمیا: تو بهتر از چیزی که باید یادگاری سید رو بزرگ کردی. نگران نباش. من اگه جای سید بودم، از تو راضی بودم. بعد از من از ایلیا هم خوب نگهداری کن. آیه اخم کرد: این بار نوبت منه که برم! من طاقت ندارم بری تنهام بذاری! طاقت ندارم دوباره روی عشق خاک بریزن و تماشا کنم! طاقت ندارم خم بشم و نشکنم! طاقت ندارم خون گریه کنم و صدام به گوش نامرد و نامحرم نرسد! این بار من اول میرم! ارمیا لبخندش پر از آرامش بود: من رفتن تو رو نمیبینم! آیه: منم نمیبینم رفتن تو رو! ************** صدرا مشغول کار روی پرونده اخیرش بود که رها کنارش نشست. رها: خسته نباشی. صدرا نگاه خسته اش را به خاتونش داد: خیلی خسته ام. رها: به جایی هم رسیدی؟ صدرا: همه چیز بن بسته. هیچ راهی نیست. رامین هم یک کلمه میگه تو رو پس بدم. رها سرش را پایین انداخت: اگه لازم باشه میتونیم یک مدتی... صدرا حرفش را قطع کرد: گفته سه طلاقه! تا زمانی که سه بار عقد کنیم و طلاق بگیریم هم معصومه زندان میمونه! رها بغض کرد: چرا دست از سرم بر نمیداره؟ صدرا: تو خودت رو اذیت نکن! من خودم درست میکنم. تو غصه چی رومیخوری؟ رها با انگشتان دستش بازی کرد ونگاهش خیره زخم گوشه ناخونش بود: دوست ندارم دوباره برگردم به بیست سال پیش! صدرا: تا من زنده باشم، روز به روز خوشبخت تر میکنم تو و پسرامون رو! رها: برای معصومه یک کاری بکن. مهدی دق میکنه!حتی محسن هم از شور افتاده! صدرا زمزمه کرد: درست میشه! ادامه دارد... نویسنده:
حرم
"رمان #پرواز_شاپرکها #قسمت_هفتاد_و_یک آیه لبخند زد، از همان هایی پر از حجب است و حیا و شرم : تو ای
"رمان مسیح فریاد کشید: یعنی چی نامزدی رو بهم زدن؟ الان باید به من بگی؟ چرا تنها و سرخود رفتی اونجا؟ عقل داری؟ چرا بهانه دادی دست اونها؟ مگه نگفتم تا عروسی حرف حرف زینبه؟ مگه نگفتم صبر کن خرت از پل بگذره؟ این چه گندی بود زدی؟ مریم در سکوت این ولوله را نگاه میکرد. کاش مسیح این سیاست ها را نداشت تا مریم هم مثل زینب سادات، زود میفهمید و فرار میکرد. هر چه دلش مادرانه برای محمدصادقش میسوخت، همان قدر از رهایی زینب سادات خرسند بود. طاقت نداشت آن دنیا هم رو سیاه باشد. طاقت نداشت جواب سیدمهدی را بدهد. یادگار شهید، امانت بزرگی است. محمدصادق: فکر نمیکردم اینقدر لوس و بی جنبه باشه. مسیح طعنه زد: خوبه میدونی دوستت نداشت. خوبه میدونی قرار بود دلش رو بدست بیاری! فراریش دادی! حالا من جواب ارمیا رو چی بدم؟ من از آبروم برات مایه گذاشتم!من از اعتبارم استفاده کردم! محمدصادق خودش را روی مبل انداخت، دستش را سایه بان سرش کرد و چشمانش را بست: همه چیز تموم شد. بعد انگار چیزی یادش آمد که صاف نشست و نگاه کنجکاوش را به آنهادوخت: چرا به من نگفتید مهدی و زینب خواهر برادر هستن؟ مسیح: مگه هستن؟ محمدصادق: آره. خواهر برادر شیری هستن انگار. بعد دوباره ساکت شد. مسیح که ناراحتی محمدصادق، غمگینش میکرد گفت: به ارمیا زنگ میزنم، برای یک فرصت دیگه. خوب استفاده کن! ارمیا نگاهش را به تلفن همراهش دوخت. میدانست مسیح برای چه تماس گرفته است. دوست نداشت پا روی برادری هایش بگذارد. دوست نداشت روی برادرش را زمین بیندازد. مسیح یک دنیا برادری بود. مسیح یار بود. مسیح غمخوار بود. با اکراه جواب داد و حرف روی حرف آمد تا مسیح گفت: اینجوری منو شرمنده برادر زن میکنی داداش؟ ارمیا تلخندی زد: این جوری منو رو سیاِه زن و بچه میکنی داداش؟ این بود تضمینت؟ این بود خیالم راحت باشه؟ این بود امانتی که دستت دادم؟ مسیح: میدونم محمدصادق زیاده روی کرده. جوانه و احساسی. منطقش فرق داره با نسل ما. دو تا آدم هستن، تا با خصوصیات هم کنار بیان و هماهنگ بشن، طول میکشه. ما که نباید پرتو پرشون بدیم،زینب اینقدر دلش به تو و مادرش قرص هست که اینجوری میکنه. نباید اینقدر بهش بها بدی. دختر مال خونه شوهره. ارمیا حرفش را قطع کرد: زینب سادات عزیز دل این خونه است. من دختر رو با لباس عروس نمیدم با کفن بگیرم! نمیخوام تو این دو روز دنیا، سختی و عذاب بکشه. نمیخوام کارش بجایی برسه که یا خودش رو بکشه یا دعا کنه زودتر بمیره. نمیخوام کار بجایی برسه که هر روز دعا کنه شوهرش بمیره تا از اسارت رها بشه. زینب سادات دختر من و تاج سر من هستش. تا دنیا دنیاست، پشت و پناهشم. محمدصادق هم اگه میخواستش، باید نشون میداد. سه ماه نامزد بودن و زینبم از غصه آب شده. دیگه محمدصادق اسمشم نزدیک خونه ما نمیشه. امیدوارم نخواسته باشی پا در میونی کنی. مسیح کمی سکوت کرد و بعد با احتیاط گفت: محمدصادق خیلی از رفتارش پشیمونه. نمیخواست اینطوری بشه. یک سری سوء تفاهمات پیش اومد. خب ما خبر نداشتیم مهدی برادر زینبه! ارمیا دوباره روی کلمه زینب سادات تاکید کرد تا مسیح توجه کند که باید سادات را با احترام صدا کند: زینب سادات! شغلش طوری هست که با مردهای زیادی در ارتباط است. دیگران دیگه برادرش نیستن! اون وقت قراره خونه نشین بشه؟ از جامعه جدا بشه؟ زینب سادات تمام رفتاراش معقوله. من روی تربیت و تعلیم خانومم حرف نمیزنم، اینقدر که دخترمون رو معقول و با حجب و حیا تربیت کرده. ادامه دارد... نویسنده: