#داستان_کودکانه_نماز_صحبت_با_خدا
همین که دعای علی تمام شد، سرش را برگرداند. مادر درکنار در اتاق ایستاده بود، پدر هم که نمازش تمام شده بود، درحالی که لبخندی بر لب داشت به علی نگاه می کرد. پدر جلو آمد و با علی دست داد و گفت: التماس دعا!…
برادرکوچولوی علی بیمار بود. یکی دو روز پیش، برادر کوچولو شلنگ آب حیاط را برداشته بود و می خواست مثل پدر، گل های باغچه را آب بدهد، اما چون خیلی کوچک بود، به جای آب دادن به گل ها، تنها لباس های خود را خیس کرده بود. همین باعث شد که سرما بخورد و تب کند. علی که از مهدکودک به خانه برگشت به سراغ برادرکوچولو رفت. از لای در به او که داخل تخت خواب کوچکش خوابیده بود، نگاه کرد. لپ های برادرکوچولو قرمز شده بود، ساکت و مظلوم خوابیده بود. مادر علی، با یک دستمال، عرق های روی پیشانی برادرکوچولو را پاک می کرد. علی به مادرش نگاه کرد. صورت مادر به نظر نگران می آمد. علی آرام در اتاق را بست.
عصر شد. برادرکوچولو هنوز تب داشت. علی می خواست به سمت اتاق خود برود که یک دفعه چشمش به پدرش افتاد. پدر علی داشت نماز می خواند. ناگهان فکری به سر علی زد. به سرعت به سوی دستشویی دوید، آستین هایش را بالا زد و وضو گرفت. بعد جانماز و مُهر کوچکی که روی طاقچه ی خانه بود برداشت. کنار پدرش رفت، جانماز را روی زمین گذاشت و شروع به خواندن نماز کرد. همان طور که در مهدکودک از خانم مربی یاد گرفته بود. علی نمازش را خواند، دست هایش را به سوی آسمان بلند کرد و بدون این که چیزی به زبان بیاورد، دردل گفت: خدای خوب و مهربون، خانم مربی، مامان و بابام و همه بهم گفتن کسی که بخواد با خدا حرف بزنه، باید نماز بخونه، نماز صحبت ما آدما با توئه…
منم می خوام با تو حرف بزنم و بهت بگم زودتر داداش کوچولوی منو خوب بکنی، اون خیلی کوچیکه… یه کاری بکن تا زود زود حالش خوب بشه…!
همین که دعای علی تمام شد، سرش را برگرداند. مادر درکنار در اتاق ایستاده بود، پدر هم که نمازش تمام شده بود، درحالی که لبخندی بر لب داشت به علی نگاه می کرد. پدر جلو آمد و با علی دست داد و گفت: التماس دعا!…
شب شد. علی خوابید، آن شب بهتر از هر شب خوابید، چون به یاد خدای مهربان بود. صبح روز بعد که علی چشمانش را باز کرد، یک صورت زیبا و بامزه را در مقابل خود دید. برادرکوچولو که لبخند قشنگی بر لب داشت، بالای سر علی ایستاده بود. علی با خوشحالی برادر کوچولو را بغل کرد و بوسید. چشمانش را بست و در دل به خدا گفت: ممنون خدا جون، و ممنون…
از این به بعد همیشه نماز می خونم، چون فهمیدم تو بهترین و مهربون ترین هستی، و همیشه به حرفام گوش می کنی… ممنون خدای مهربون.
4_6019064415263918856.mp3
8.3M
#بانوی_آسمانی 28
تاریخ رنجهای حضرت فاطمه
سلام الله علیها
قسمت 28
#بیعت کردن یعنی چه؟!
روش بیعت حاکمان ظالم
تعداد هجوم ها
#دستور_به_صبر
مخصوص نوجوانان 👉
مخصوص معلمین 👉
از مجموعه #دین_زیباست
✅ لطفا برسانید به دست نوجوانِ شیعه
در کانال خودتان منتشر کنید
بدون ذکر منبع
#قسمت_نهم
من و سبحان هیچ وقت نمی تونستم با هم ازدواج کنیم💑.سخت بود فاصله گرفتن از کسی که برای اولین بار 1️⃣ وارد زندگی من شده بود ولی من تصمیمم رو گرفته بودم حداقل دیگه عذاب وجدان نداشتم
بهش پیام دادم :
سبحان ممنون که این مدت حال و هوای منو عوض کردی🧡، ممنون که کنارم بودی💛، ممنون که بهم محبت کردی💚، لطف کردی💙 مهربونی کردی🤍،اماخودت خیلی بهتر میدونی که من و تو مال هم نیستیم خودت خیلی بهتر از من میدونی که راه من و تو از هم جداست😞 کاش از همون اول وارد رابطه نمیشدیم .کاش نه من عاشقت❤ می شدم نه تو از من استفاده میکردی و هزارتا کاش و ای کاش دیگه که شاید الان دیگه دیر باشه برای گفتنش .مراقب خودت باش اینو بدون که هیچ دختری که توی خیابون یا تو فضای مجازی باهاش👧 آشنا میشی هیچ وقت نمیتونه همسر خوبی برات باشه مثل اینکه هیچ پسری👦 که توی خیابون هست نمیتونه همسر درستی باشه .تو پسر خوبی هستی برات بهترین ها رو آرزو می کنم حلالم کن خداحافظ.✋🏻
بعد از چند دقیقه پیامش اومد :
فکر نمیکردم همچین آدمی باشی فکر نمیکردم من رو عاشق❤ خودت بکنی و بری تو که میخواستی بری پس چرا همون اول به من نگفتی و خلاصه یک پیام بلند بالا از ناراحتی و ناله هاش گفت.
گفت نه حلالت میکنم نه میبخشمت و منو به خدا میسپاره.
حالم خیلی بد بود😞 جدا شدن از سبحان حالمو خراب کرده بود و این حرفاش ۱۰ برابر حالمو بد کرده بود😓 از بدترین اتفاقات این بودکه متوجه شدم من چقدر از خط قرمزهامو زیر پا گذاشتم🤦🏻♀️ چقدر از حال و هوای معنوی خودم کم کردم😓 چقدر خودم را در معرض گناه قرار دادم😭 چقدر و چقدر چقدر😞
دختری که همه او مریم مقدس می دونستند دختری که همه به پاکیش قسم می خوردند حالا یه کسی بودمثل خیلی ازدخترای بی حیاو...😭
احساس عذاب وجدان داشتن احساس گناه پشیمونی احساس یه دختر هرزه داشتم که مثل خیلی از دختر خیابونی دچار اشتباهات زیاد شده بود اما دیگه الان پشیمونی سودی نداشت😞
فقط خدا رو شکر کردم که این رابطه دیگه برای من تموم شده. سخت بود شبهایی که گریه میکردم😭 روزا که حرف نمی زدم آشفته بودم بیقرار غذا نمیخوردم، حرف نمی زدم، خیلی لاغر شده بودم ،دیگه جونی نداشتم. فقط به امید اینکه خدا هست و میبینه که من توبه کردم دوباره زندگیم شروع کردم اما هیچ وقت یادم نمیره اشتباه بزرگی که تو زندگیم کردم امیدوارم این اشتباه بزرگ من در زندگی آینده تاثیری نداشته باشه .🙏
چند ماهی گذشت تا من بتونم به حالت عادی برگردم سخت اما گذشت متوجه شدم سبحان قبل از من با کسی بوده و بعد من هم قطعاً ادامه میده این کار رو. برای اینکه حال و هوام عوض بشه دوستم بهم پیشنهاد داد که کلا اینستا رو پاک کنم📵
برای بهترکردن حالم به قرآن، نماز ،دلبستگی به چیزای دیگه، ارتباطم با خونواده👨👩👧👦 و خیلی چیزهای دیگه رودوباره تجربه کردم وفهمیدم من چه نعمت هایی داشتم ونمیدونستم.
بدبینی نسبت به مردا ،آشفتگی ذهنی، افت تحصیلی، مشکلات جسمی ،احساس گناه، تاثیرگذاری در زندگی آینده و هزار تا مشکل فردی دیگه کمترین مسائل روحی وروانی وجسمی بودکه برای من پیش اومد.
من به توبه پذیربودن خدااطمینان دارم وتنهابه همین امیدزندگیمو دوباره ازنو ساختم
ازهمتون میخوام برام دعاکنید❤
#پایان
4_5958514017864517291.mp3
2.14M
#صوت_مهدوی
آیا تنها اعمال مقبول مستحبی خود را باید به امام عصر عج هدیه داد⁉️
💡پاسخ: #ابراهیم_افشاری
❀
#سخن_علما_و_بزرگان ۳۵
خاتم الاوصیا از نگاه علمای اهل سنت
🌸آیت الله بهجت میفرماید:
خیلی از علمای اهل سنت مخصوصا عُرفای آن ها به خاتم الاوصیا اقرار کرده اند. حتی صدر الدین قونوی شاگرد محی الدین در وصیت نامه اش مینویسد:
🌸"اگر امام مهدی را درک کردید، معارف را از او یاد بگیرید و از او تجاوز نکنید و حرف شخص دیگر را گوش نکنید."
📚کتاب در محضر بهجت، ش ۱۰۹۷
┄┅═✧❁✧═┅┄
29.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📯😏این هم از نسب ابوبکر زندیق از کتب خودشان ....
✍وقتی علمای بزرگ عمریه نسب ابوبکر زندیق را مهر تایید زدن دیگر جایی برای علمای فعلی عمریه نمی ماند که بخواهند این واقعیت را انکار کنند...
🎙آقای یزدانی از نسب ابوبکر زندیق میگوید🔺
#ابوبکرکشونمبارک😍
#لعنت_بر_زنازاده_تـــــــــرین_فرد_تاریــــــخ_ابابکر_زندیق
⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
چند سالی بود که روایتِ شریفی که فرموده بودند : عُمرابن خطاب لعنت الله علیه گناهی از گناهان ابوبکر( لعنت الله علیه) است ، ذهنم را مشغول کرده بود ! با هر خط کشی که آن دو را اندازه میگرفتم باز کارنامه عُمر ملعون را سنگین تر میدیدم غافل از اینکه نقشه کش اصلی و تئوریسین پایه گزار سقیفه کسی جز ابوبکر(لعنت الله) نیست! شخصی در اوج نفاق سیاسی و پایبند متعصب به دین بت پرستی اش و در اینحال با ظاهری بسیار بسیار مقدس مآب اسلامی!!!😣 این بود که به پژوهش شخصیت ابن ابی قحافه( لعنت الله) پرداختم..آنچه که در این واکاوی بیشتر خودنمایی میکرد هاله ی تقدسی و فرافکنی بود که او در تمام موضع گیری های حساس در اطراف شخصیت خود ایجاد کرده بود ! به عقد درآوردن دختر خود با رسول مکرم( صل الله علیه و آله) البته با اهداف خاص...جمله ای بسیار غلط و کفر مسلم ولی به شیوه ای بسیار موذیانه در مسجد بعد از شهادت پیامبر(صلی الله علیه و آله) " هر کس خدایش محمد بود بداند او از دنیا رفته و هر کس خدایش، خدای محمد بود بداند که خدا هرگز نمیمیرد!!! .....(العیاذبالله از این همه کفر و نفاق پنهان در این جمله که معنای آن حذف نبوت و نفی و انکار رابطه خداوند با پیامبر عظیم الشان حضرت محمد صلی الله علیه و آله است) گرفتن قیافه ی پدر دلسوز امت و نجات ایشان از تفرقه بعد از رسول الله(صلی الله علیه و آله) .. اقدام به پس دادن سند فدک به حضرت فاطمه ( سلام الله علیها) و بلافاصله البته نشان دادن چراغ سبز به عمر ملعون برای فاجعه ی کوچه و پاره کردن سند فدک... در احتجاج مرحوم طبرسی بیان شده : که بعد از اینکه حضرت امیر (علیه السلام) را به مجلسی خصوصی دعوت کرد تا از ایشان دلجویی کند بعد از شنیدن فرمایشات حضرت علی (علیه السلام) ، حتی ابراز پشیمانی کرد و با ایشان بیعت کرد و قول داد که فردا در مسجد این مطلب را به مسلمین اعلام کند! که البته با این نقشه میخواست که حضرت مولا امیرالمومنین(علیه السلام) موضوع را بگوش دیگران برساند و وقتی فردا ابوبکر در مسجد اینکار را انجام نداد حضرت علی(علیه السلام) را بین مردم العیاذ بالله دروغگو نشان دهد!!! ... بارها در بالای منبر بیان اینکه " من بهترین شما نیستم و مرا رها کنید " البته با اطمینانی که از نظام سرکوبگر و دیکتاتور و متعصب خود!!! داشت؛ میخواست نشان دهد که دغدغه ی عدالت و فضلیت از خود در طول دوران خلافتش را دارد!!!.. انداختن تمام تقصیرها بگردن عمرلعنت الله علیه و عتاب به او در ملاء عام!... و صدها شعبده ی فرا شیطانی دیگر که باعث شد ابلیس که بعد از واقعه غدیر از ادامه کار خود مایوس شده بود!!! طبق روایت اولین شخصی شود که دست ابوبکر را در مسجد بوسید و با ابوبکر بیعت کرد در حالی که میخندید و اظهار داشت : روزی مانند روز آدم!!! به این شکل در مدت دو سال و چند ماهی که ابوبکر(لعنت الله) خلافت را در دست داشت بصورت رسمی نفر اول تشکیلات ضد الهی تاریخ خلقت بود حتی بالاتر از خودِ شیطان رجیم لعین!!!! و این افتخار را جز با ماسک و نقاب تقدس مآبی و نفاق در لباس دینداری! نتوانسته بود بدست بیاورد!!! ابوبکر واقعا از عمر ناراحت بود اما نه به خاطر جنایات وحشتناک عمر! بلکه وی میخواست هیچ ردپایی از دزدیدن خلافت توسط آنها در تاریخ نماند که این نقشه اش را شهادت مظلومانه ی صدیقه کبری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نقش بر آب کرد.😢 اینست که شیعه تا خون در بدن دارد میگوید لعن الله ابوبکر لعن الله عمر لعن الله عثمان الی یوم القیامه😢 امام صادق علیه السلام فرمودند: عمر سيّئه من سيّئات أبي بكر. عمر گناهی از گناهان ابوبکر بود. شفاء الصدور، تالیف میرزا ابی الفضل طهرانی، جلد ۲، صفحه ۳۳۰
#اللہم_عجل_لولیڪ_الفرج
و لعنأللّهُالجبت والطاغوت والنعثل والحمیراء ولدالزناءواتباعهم حتی یرضی الحجت بن الحسن صلوات الله علیه
خدمت حضرت سلطان امام علیبنموسیالرضا –سلاماللهعلیه- بودم که سی غلام حبشی وارد شدند.
یکی از آنها جلو آمد و با امام صحبت کرد.
گفتگویشان به زبان حبشی بود و لهجهای خاص.
امام هم با فصاحت به همان زبان و لهجه با او حرف میزدند.
بعد از رفتنشان، از مولایم پرسیدم:
«فدایتان شوم، مثل اینکه با آن مرد، به زبان حبشی صحبت کردید! به او دستوراتی دادید؟»
فرمودند: «او غلام عاقلی بود. سفارش کردم با دوستانش خوشرفتار باشد و به هر کدام در ماه سی درهم اجرت دهد. سفارشات دیگری هم بود...»
بعد فرمودند:
«شاید از صحبت کردن من با او به زبان حبشی تعجب کردی؟! متعجب نشو! آنچه از امر امام بر تو مخفی است، شگفتانگیزتر و زیادتر است.
این در مقابل علم امام،
مثل قطرۀ آبی است که یک پرنده با منقارش از آب دریا بردارد، به نسبت همۀ دریا.
خیال میکنی چیزی از دریا کم میشود؟!
امام به منزلۀ دریاست.
آنچه نزد اوست، تمامشدنی نیست و شگفتیهایش بیش از اینهاست...»
📚 بحارالانوار، جلد۲۶، صفحۀ ۱۹۰
#ابوبکرکشونمبارک
#لعنت_بر_زنازاده_تـــــــــرین_فرد_تاریــــــخ_ابابکر_زندیق
✔️ #ابــــوبــــکر_کــــشون مبـــارک .....
😄آخرین لحظات به درک رفتن ابوبکر لعین...😄
🅾🅾🅾🅾🅾
عذاب #ابوبکر ملعون به زبان خودش❗️❗️❗️❗️
محمد بن ابى بكر گفت:
ابوبکر در هنگام مردن چنین می گفت: ای وای هلاک شدم ، ای وای از عذاب. #عمر به او گفت: ای خلیفه رسول خدا ، به چه دلیل چنین می گویی؟
گفت: اینجا #رسول_خدا صلی الله علیه و آله و سلم و #علی_بن_ابیطالب علیه السلام می باشند و مرا به آتش وعده می دهند.
به همراه رسول خدا صلّی الله علیه و آله همان صحیفه ای است که ما در کعبه نسبت به آن پیمان بستیم.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله به من می فرماید:
تو به این صحیفه عمل کردی و علیه ولیّ خدا اقدام کردی.
تو و رفیقت را به آتش #جهنم در پایین ترین طبقه آن بشارت می دهم.
وقتی عمر این سخن را از ابوبکر شنید ، بیرون رفت و گفت: هذیان می گوید.
ابوبکر گفت: به خدا قسم ، هذیان نمی گویم.
عمر به حاضرین مجلس گفت: ابو بكر هذيان مي گويد. آنچه از او می شنوید ، پنهان کنید تا اهل این خانه(یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام و خاندانش) شما را نکوهش نکنند.
پس عمر به همراه برادرم و #عایشه رفتند وضو بگیرند تا نماز بخوانند.
در این هنگام من چیزی از پدرم شنیدم که آنها نشنیدند. وقتی تنها شدیم ، به پدرم گفتم:
بگو: لا اله الاّ الله ، گفت: نمی گویم و اصلا بر آن قدرت و توانایی ندارم تا وارد آتش شوم و به درون تابوت بروم. وقتی از تابوت نام برد ، گمان کردم هذیان می گوید و لذا گفتم: منظورت کدام تابوت است؟
گفت: تابوتی از آتش با قفل ها آتشین که در آن دوازده مرد قرار می گیرند که من و رفیقم که اینجا بود، از آن دوازده نفریم.
گفتم: عمر را می گویی؟ گفت: بله .
آن تابوت در چاهی در جهنّم است و سنگی در بالای آن چاه قرار دارد. گفتم: هذیان می گویی؟
گفت: به خدا قسم هذیان نمی گویم. خدا پسر صُهاک را لعنت کند.
او کسی است که بعد از آمدن ذکر(امیرالمؤمنین علیه السلام) مرا گمراه نمود،
و لذا بد همراهی بود. پس ابوبکر گونه اش را به زمین چسباند و پیوسته می گفت: ای وای هلاک شدم ، ای وای از عذاب تا آن که خوابش برد.
در این هنگام عمر داخل شد و گفت: آیا بعد از رفتن ما ، چیزی به تو گفت؟ من هم همه آنچه دیدم را نقل کردم. پس عمر گفت:
خداوند خلیفه رسول خدا را رحمت کند. آنچه دیدید پنهان کنید ، زیرا همه اش هذیان است، و شما خانواده ای هستید که به گفتن هذیان در وقت مردن، مشهورید. عایشه نیز این سه را تصدیق نمود.
پس عمر به من گفت: تو را برحذر می دارم که آنچه شنیده ای نقل کنی. زیرا علیّ بن ابی طالب و #اهل_بیتش به واسطه این سخن ، #شماتت می کنند.
📚إرشاد القلوب، ج2، ص392- 393
#لعنت_بر_زنازاده_تـــــــــرین_فرد_تاریــــــخ_ابابکر_زندیق
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
✔️🔘دانستنیهای ابوبکر مأبون زندیق 🎴
🔖 قسمت #نخست 🎴1
✅ شرح حال«سلمیبنتصخر»، مادر ابوبکر ملعون
🔺آن طور که تاریخ نوشته است این زن از صاحبان پرچم بوده و آنها زنانی بودند که بر پشت بام خانههایشان پرچم هایی نصب میکردند که با آن شناخته شوند تا طالبان زنا به سمت آنها آیند.🔻
🔞 سلمی صاحب پرچم زنا بود🚩
⬅️ به نقل از الملل و النحل و نسب شناسان که نوشتند :
«مادرش (مادر ابوبکر زندیق) سلمی از صاحبان پرچم در مکه بود، او پرچمی در ابطح داشت، چون عرب بدش میآمد که زنا کاران کنار آنها باشند به همین دلیل او را از نزدیک بودن به منزلهایشان دور میکردند و پرچم او سرخ بود».
همچنین او با عمویش ابوقحافه ازدواج کرد، آن هم ازدواجی که زنا محسوب میشود.
⏪ طبرانی در المعجم خود به این مطلب اشاره دارد .
⬅️ چون ابوقحافه : عثمان بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم بن مرة
⏪ و زنش : سلمی بنت صخر بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم بن مرة
⏪ بنابراین، سلمی بنت صخر با عموی خود ابوقحافه ازدواج کرده است.
📚منابع :کتاب الاربعین، ملا محمد طاهر قمی شیرازی، صفحه ۵۳۲ ، به نقل از مشارق الانوار به نقل از الملل و النحل و نسب شناسان
المعجم الکبیر جلد ۱، صفحه ۲
#لعنت_بر_زنازاده_تـــــــــرین_فرد_تاریــــــخ_ابابکر_زندیق
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
✔️🔘دانستنیهای ابوبکر مأبون زندیق 🎴
🔖 قسمت #دوم🎴2
❇️ پدر ابوبکر زندیق (لعنةاللهعلیه) یکی از بردگان عبد الله بن جُدعان التَّیمی
👈 شغل ابی قحافه زنازاده (پدر ابوبکر) مگس پرانی بود...
⏪ یکی از بردگان عبدالله بن جدعان، ابوقحافه بود که جد پدری عایشه ملعونه میباشد و نامش عثمان بن عامر است.
🔺وظیفه او در آن خانه عبدالله بن جُدعان التَّیمی از همه حقیرتر بود چون وظیفهاش
تنها این بود که بر سر غذای مهمانان بایستد و مگسها را دور کند، و در بعضی اوقات هم وظیفهاش این بود که بالای خانه برود و فریاد زند که مهمانان برای مهمانی بیایند🔻،
🔺و اما مزدی که در قبال این کار نصیب او میشد بسیار ناچیز و پست بود، چون او اصلا پولی تقاضا نمیکرد بلکه وظیفهاش را انجام میداد،
👈 تا لباس کهنه و پاره ای به دست آورد که عورتش را بپوشاند
👈 و از باقی مانده غذاها شکمش را سیر کند❗️❗️❗️
⬅️ و اما چرا به پدر ابوبکر ملعون، ابوقحافه میگفتند ان شاالله در قسمت بعد .. .
📚 منابع :شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد ۱۳، صفحه ۲۷۵
الافصاح، شیخ مفید، صفحه ۲۱۳
#لعنت_بر_زنازاده_تـــــــــرین_فرد_تاریــــــخ_ابابکر_زندیق ✊🏻
🌟ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است 🌟
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..