💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۴۲
چقدر شرمنده بانویش بود...
به یکشنبه فکر کرد. روزی که سوم ماه رجب بود.هم #چلهاش تمام میشد.و هم محرم میشدند..
علی، شیرینی و میوه پذیرایی میکرد. خانم بزرگ و بقیه خانمها به آشپزخانه رفته بودند. تا مهیّا کنند سفره شام را.
یوسف برای حرفی به آقابزرگ...
دل دل میکرد.نمیدانست بگوید یا نه..! دل به دریا زد..کنار آقابزرگ نشست.سرش را به گوش آقابزرگ نزدیک کرد. آقابزرگ سرش را به گوش یوسف نزدیک کرد.
_شما امشب خیلی زحمت کشیدین. یه زحمت دیگه هم بکشید.
_چی باباجان
_هم اینکه یه #محرمیت برامون بخونین هم با بابا و عمو حرف بزنین برای فرداصبح بریم آزمایشگاه..
آقابزرگ لبخند پهنی زد.
_منتظر بودم بیای بگی، باشه باباجان
_اجازه ش رو شما بگیرین..من منتظرم الان بگین..
_چرا خودت نمیگی؟!
_اخه شما بگین بهتره، من میترسم بگم خراب کنم.شما #بزرگترین، رو حرف شما حرف نمیزنن
آقابزرگ پسرانش را صدا زد.
کوروش خان و عمومحمد کنارش نشستند. یوسف سرش را #پایین انداخت. آقابزرگ رو به پسرانش کرد.
_نظرتون چیه یه محرمیت ساده بین این دوتا جوون خونده بشه.البته برا یکشنبه فردا صبح هم برن آزمایشگاه...؟!
کوروش خان_ من حرفی ندارم
عمومحمد_ مشکلی نیست آقاجون.
یاشار که تاحالا ساکت بود. گفت:
_وای یوسف دیگه شورشو درآوردی. مگه میخای چکارش کنی، بابا چن کلوم حرف ساده س، محرم شدن میخاد چکار...!
یاشارهم محرم شده بود.. یوسف، خودش صیغه محرمیتشان را خوانده بود. اما #این محرمیت کجا و #آن کجا...!
فرق یاشار با یوسف درهمین بود..!یوسف،تا محرم نمیشد، حاضر نبود حتی #نگاهی به دلبرش کند..!
یوسف در جواب برادرش، یاشار، لبخندی زد..جواب داشت.اما برادرش بود، بزرگتر بود و #احترامش واجب.
حق داشت درک نکند..درکی نداشت،از اوج عشق #زمینی،.. که با خواندن یک جمله عربی، این عشق، #آسمانی و الهی میشد. درکی نداشت از #حریم ها.از حرمت دلبرش که باید رعایت میکرد.از پرده های حجب و #حیا.از حجاب های #شرم.از #تفاوت محرم بودن تا نامحرم بودن.از #فاصله هایی که با محرمیت کمتر میشد..
آقابزرگ که قبلا تجربه داشت.
بین چند جوون محل محرمیت خوانده بود، #برکتی داشت محرمیت خواندن آقابزرگ...
کم کم سفره پهن میشد...
همه دور سفره نشسته بودند. سمیرا خواست کنار یوسف بنشیند، که یوسف بلند شد و کنار عمومحمد نشست.این بار هم تیر سمیرا به سنگ خورد..
بعد از صرف شام،..
همه عزم رفتن کردند. و مشغول خداحافظی از هم...
یوسف کنار طاهره خانم رفت.دستش را روی سینه اش گذاشت. شرمنده نگاهش را پایین انداخت.
_میخواستم امشب جشن بگیرم.نشد. شرمنده تون شدم.
_میدونم پسرم
با شنیدن کلمه پسرم انرژی گرفت.
_مطمئن باشین خوشبختش میکنم.. یعنی..یعنی تمام سعیمو میکنم.
طاهره خانم لبخندی زد و گفت:
_از کوچیکی پیش خودمون بودی. میشناسمت. ان شاالله عاقبت بخیر بشین.
کنار عمومحمد رفت. عمو او را پدرانه درآغوش گرفت.
_خیلی مخلصیم عمو.برامون دعا کنین. تمام زندگیمو میذارم براش وسط
عمو محمد_ میدونم. تو پسرمی اونم دخترم. خیالم راحته.
حسابی از آقابزرگ و خانم بزرگ تشکر کرد.و پشت دستشان را بوسید.
نگاهش را پایین داد، سری برای مرضیه تکان داد.
باعلی دست داد...
علی_ تو ابرا سیر میکنی باجناق..
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ
قابل توجه کسانیکه دنبال جلسه معارفی اهلبیت و فضایل و مناقب آل الله علیهم السلام هستند
اطلاع رسانی مجلس دهه چهارم ایام فاطمیه
از دوشنبه 12 آذر به مدت 10شب
با سخنرانی خطیب دانشمند حاج سیدعلی رضوی حائری
شروع مجلس 20:30
قم مقدس 20 متری گلستان نبش کوچه 8
برادران و خواهران
May 11
May 11
8.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ نذرِ قربانی اول ماه قمری 🌙
به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور مولا صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
طبق سنوات قریب ده ساله، اول جمادی الثانی سال ۱۴۰۳ ذبح گوسفند قربانی انجام شد .🐏
خداوند از بانیان خیر به نحواحسن قبول کند انشالله⚘️🤲
🆔️ @haram110
🆔️ @meshkatqom
🆔️ @shahrenore
👌 چنین بانویی را به شهادت رساندند(3)
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد النّبیّ قزوین در جمادی الأخری سال1390 قمری می فرمود:
در حدیث کساء، در جایی که خداوند می فرماید:
«اِنّی ماخَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِیَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً، وَلا قَمَراً مُنیراً، وَلا شَمْساً مُضِیئَةً، وَلا فَلَکاً یَدُورُ، وَلا بَحْراً یَجْری، وَلا فُلْکاً یَسْری، اِلاَّ فی مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الْخَمْسَةِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ»
جبرئیل سؤال می کند: «خدایا ! تو می گویی زمین و آسمان و ماه و خورشید و بهشت و دنیا و آخرت را جز برای کسانی خلق نکردم که زیرا کسا هستند، اینها چه کسانی هستند؟» آن وقت خداوند در جواب، می فرماید:
«هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها.»
لطیفه این مطلب را درک کنید! نمی گوید این پنج نفر، پیغمبر صلّی الله علیه و آله هستند و دخترش و دامادش و دو پسرش. در جواب نمی گوید: این پنج نفر، علی علیه السلام است و پدرزنش و زنش و دو پسرش. نمی گوید: این پنج نفر، حسنین علیهماالسلام هستند و پدر و مادر و جدشان. بلکه می گوید: «این پنج نفر، فاطمه علیهاالسلام است و پدرش؛ فاطمه علیهاالسلام است و شوهرش، و فاطمه علیهاالسلام است و دو پسرش». محور معرفت را فاطمه علیهاالسلام قرار می دهد. یک عنایتی در آن است. یک شخصیّتی برای فاطمه علیهاالسلام قائل شده است که به آن شخصیّت، ایشان را محور و مدارِ کار کرده است.
(سخنرانی های مسجدالنّبیّ قزوین، شب 24 جمادی الأخری 1390 هجری قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
⚫️رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله:
شِرارُ أُمَّتى الَّذِینَ غَذُّوا بِالنَّعِیمِ الَّذِینَ یأكُلُونَ أَلْوَانَ الطَّعَامِ وَ یَلْبَسُونَ أَلوَانَ الثِّیَابِ وَ یَتَشَدَّقُونَ فِى الْكَلَامِ
بدترین امّت من كسانى هستند كه از انواع نعمتها تغذیه میكنند، و خوراكىهاى رنگارنگ میخورند، و لباسهاى گوناگون میپوشند، و [در عین حال] هر چه بخواهند میگویند!
📚عوالم العلوم ج۱۱ ص۹۱
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️امام باقر علیهالسّلام:
لَا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالدُّعَاءِ عَلَی أَحَدٍ إِلَّا أَنْ یُظْلَمَ إِنْسَانٌ فَیَدْعُو عَلَی مَنْ ظَلَمَ فَلَا یُکْرَهُ ذَلِکَ
خداوند دوست ندارد که کسی دیگری را نفرین کند، مگر آن که به او ظلم کرده باشد، که در این صورت اشکال ندارد کسی را که ظلم کرده است، نفرین کنند.
📚تفسیر اهلبیت علیهم السّلام ج۳ ص۴۸۸
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️امام صادق علیهالسّلام:
فَقَدْ تَرَی کَثِیراً مِنَ الصَّالِحِینَ یُرْزَقُونَ الْمَالَ لِضُرُوبٍ مِنَ التَّدْبِیرِ وَ کَیْلاَ یَسْبِقَ إِلَی قُلُوبِ النَّاسِ أَنَّ الْکُفَّارَ هُمُ الْمَرْزُوقُونَ وَ الْأَبْرَارَ هُمُ الْمَحْرُومُونَ
چنانچه میبینی بسیاری از صالحان مال فراوان دارند و با رفاه بالا زندگانی میکنند، برای آن است که مردم گمان نکنند که کفّار همیشه در نعمتند و ابرار پیوسته محروم!
📚بحارالانوار ج۳ ص۱۴۲
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»