eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
632 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️امام علی (علیه‌السلام) فرمودند : ✅ نيازمندى كه به تو روى آورده؛ فرستاده خداست... كسى كه از يارى او دريغ كند؛ از خدا دريغ كرده است... و آن كس كه به او بخشش كند، به خدا بخشيده است... 📚 نهج البلاغه حکمت ۳۰۴ ✅ همانا خداى سبحان روزىِ فقراء را؛ در اموال ثروتمندان قرار داده است... پس فقيرى گرسنه نمى ماند جز به كاميابى توانگران ، و خداوند از آنان درباره، گرسنگى گرسنگان خواهد پرسيد... 📚 نهج البلاغه حکمت ۳۲۸ بپیوندید براى انتشارصدقه اى جاري است مادام كه به آن عمل شود ✅ @haram110 🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀 نماز حقیقی و عارفانه آیت الله بهجت و تشیع پیکر مطهر این عارف فرزانه و سرباز راستین امام زمان عجل‌الله‌فرجه به کانال حرم🔻 انتشار دهید و صدقه جاری برای خود پنهان کنید 🔻 ✅ @haram110 ✅   
🔆اهمیّت در🔥 🔥 ⚜️🍀فقیه زاهد عادل مرحوم بن شیخ مشكور عرب كه از اجله علما و فقهاى و مرجع تقلید جمعى از شیعیان عراق بوده و نیز از ائمه جماعت صحن مطهر بوده است در سال 1337 در حدود نود سالگى وفات نموده و در جوار پدرش و در یكى از حجره هاى صحن مطهر مدفون گردید. 👈آن مرحوم در شب 26 ماه صفر 1336 در در خواب حضرت را مى بیند، پس از سلام از او 🔶 مى پرسد از كجا مى آیى ⁉️ 🔷 مى فرماید از شیراز و روح را قبض كردم . 🔶شیخ مى پرسد:روح او در برزخ در چه حالى است ⁉️ 🔷 مى فرماید:در بهترین حالات و در بهترین باغهاى و او كرده است كه فرمان او را مى برند. 🔶 گفتم براى چه عملى از به چنین مقامى رسیده است ⁉️ آیا براى مقام علمى و تدریس و تربیت شاگرد⁉️ 🔷 فرمود: نه . 🔶 گفتم : براى نماز جماعت و رساندن احكام به مردم ⁉️ 🔷 فرمود: نه . 🔶 گفتم : پس براى چه ⁉️ 🔷فرمود: براى خواندن (مرحوم آخر عمرش را ترك نكرد و هر روز كه به سبب بیمارى یا امر دیگر نمى توانست بخواند مى گرفته است ). 🍀و چون شیخ مرحوم از خواب بیدار مى شود فردا به منزل آیت اللّه مى رود و خواب خود را براى ایشان نقل مى كند. 🔹مرحوم میرزا محمد تقى گریه مى كند، از ایشان سبب گریه را مى پرسند مى فرماید:میرزاى محلاتى از دنیا رفت و استوانه فقه بود. 🔸 به ایشان گفتند: شیخ خوابى دیده و واقعیت آن معلوم نیست . 🔹میرزا مى فرماید: بلى خواب است اما خواب است نه افراد عادى . 🍀فرداى آن روز تلگراف فوت از شیراز به مى رسد و صدق رؤ یاى شیخ مشكور آشكار مى گردد. این داستان را جمعى از فضلاى نجف اشرف تعریف فرمودند 📚گنجینه عرفان    @haram110 به جمع توبه کنندگان بپیوندید
جمله «اشهد ان محمدا عبده و رسوله»  در نماز به ما مى‌آموزد كه ؛ اول بايد بود و بعد رسول! اول بايد به عبوديّت رسيد و سپس رسالت خلق را بر دوش گرفت. اول بعد ديگر سازى. اگر چنين نباشى ؛ مبارزه در دراز مدت دچار آفات عظيمى مى‌شود. يا خلق بت تو مى‌شود ؛ يا تو خودت را بت خلق مى‌كنى...
هدایت شده از حرم
🌇 تصویر #پس_زمینه 📱سایز موبایل (کیفیت بالا) 🖇 ویژه طرح #خودسازی چهل روزه ی #چشم_ها_را_باید_شست
✅👈 در بیمارستان ها وقت شام و ناهار ، غذاها خیلی متفاوت است به یک نفر سوپ ، چلوکباب و دسر می دهند و به کسی دیگه فقط سوپ می دهند و به یک نفر حتی سوپ هم نمی دهند و می گویند که فقط آب بخور . به یک کسی می گویند که حتی آب هم نخور و با سرم تغذیه میشود. جالب است که هیچ کدام از این بیمارها اعتراض ندارند زیرا آنها پذیرفته اند که کسی که این تشخیص ها را داده است طبیب است و آن کسی که طبیب است حکیم است . پس اگر خدا به یک کسی کم داده یا زیاد داده ، شما گله و شکوه نکنید که چرا به او بیشتر داده ای و به من کمتر داده ای تمام کارهای خـــ♡ــــدا روی حساب و حکمت است 👌🌺🍃 🌹بنام خدا،بیادخدا، برای خدا
حرم
😌خاطرات شهید محسن حججی😌 🌹از زبان #دایی_همسر_شهید🌹 #قسمت_پنجم تازه خواهرزاده ام را عقد کرده بود. حقی
😍💖 🌹از زبان 🌹 عید نوروز بود. محسن آقا و زهرا آمدن خانه‌مان. گوشه اتاق پذیرایی گذاشته بودم. تا داخل شد و چشمش به مجسمه افتاد، نگاهش را قاپید. انگار که یک زن واقعی را دیده باشد!‼️ بهم گفت: "دایی جون شما دایی زنم هستید. اما مثل دایی خودم می مونید. یه پیشنهاد. اگه این مجسمه را بردارید و به جاش یه چیزه دیگه بزاری خیلی بهتره."😉✌🏻 گفتم:" مثلاً چی؟" گفت:"مثلاً عکس شهید کاظمی. " با گوشه لبم لبخندی زدم که یعنی مدل مان کن بابا، عکس شهید دیگر چه صیغه ای بود. نگاهم کرد و گفت: "دایی جون وقتی روبروی آدم باشه، آدم حس میکنه گناه کردن براش سخته. انگار که شهید لحظه به لحظه داره می‌بیند مون."😌😇 حال و حوصله این تریپ حرف ها را نداشتم.😩 خواستم یک جوری او را از سر خودم وا کنم گفتم: "ما که عکس این بنده خدا این را نداریم." گفت: "خودم برات میارم. "😉✌🏻 نخیر ول کن ماجرا نبود. یکی دو روز بعد یه قاب عکس از شهید کاظمی برایم آورد. با بی میلی و از روی رودربایستی ازش گرفتم گذاشتمش گوشه اتاق.😬 الان که نیست آن قاب عکس برایم خیلی عزیز است.خیلی. محسن است و هم حس می کنم حاج احمد با آن لبخند زیبا و نگاه مهربانش دارد لحظه به لحظه زندگی ام را می بیند حق با محسن بود انگار کردن واقعا سخت است😢😔👌🏻 ••••••••••••• یک بار با هم رفتیم اصفهان درس . آن جلسه خیلی بهش چسبید.😍 از آن به بعد دیگر نمک گیر جلسات حاج آقا شد. 🤩 جمعه ها که می رفتیم سر حاج احمد،جوری تنظیم می کرد که با درس اخلاق آیت الله ناصری هم برسیم. توی جلسات دفترچه اش را در می‌آورد و حرف ها و نکته های حاج آقا را می‌نوشت. از همان موقع بود که بیشتر شد دیگر حسابی رفت توی نخ . یادم هست آن سال ماه شعبان همه هایش را گرفت😮💪🏻 •••••••••••••• چند وقتی توی مغازه پیشم کار می‌کرد. موقع مغرب که می شد سریع جیم فنگ می شد و می رفت. می گفتم: "محسن وایسا نرو. الان تو اوج کار و تو اوج مشتری." محلی نمی‌گذاشت می گفت: "اگه میخوای از حقوقم کم کن من رفتم."😌👌🏻 می رفت من می ماندم و مشتری ها و… خم که رفته بودیم برای ، محسن وسط مراسم ول کرد و رفت توی یک اتاق شروع کرد به نماز خواندن. دیگر داشت کفرم را در می آورد😠 رفتم پیشش گفتم: "نماز تو سرت بخوره یکم آدم باش الان مراسم جشنته. این نماز رو بعداً بخون." به کی می گفتی؟ گوشش بدهکار نبود همان بود که بود لجباز و یکدنده☹️ ...♥
20 روش دوستی با امام زمان (عج) : 🤝 1_ میخوای با امام زمان دوست بشی باید عملت حداکثر تشابه سنخیت رو با عمل امام زمان داشته باشه ... خلاصش میشه 👇 و یعنی دوری از گنااه کن ،این بهترین چیزیست که تو رو دوست امام زمان میکند. چیزی که مانع هست بین ما و حضرت گناهان ماست. ماباید یک داشته باشیم که در راس این اخلاق ترک معصیت کنیم. توی گناهان ،دومورد هست که خیلی مارو از حضرت فاصله می اندازه . ⭕️ 1_ بحث حق الناس ⭕️ 2 _بحث گناه های مرتبط با زبان و در وظایف هشتادگانه از کتاب مکیال المکارم هم امده است.که اینقدر حفظ زبان در آخرالزمان نگه داشتنش مهمه. و از زبان مهم تر باید بدانی خیلی نمیتونی رفیق امام زمان باشی وقتی که به مردم حق الناسی بدهکاری، حالا یا میتونه مادی باشه یا غیر مادی. اون داستان معروف دوتا جوانی که میخواستن امام زمانو ببینن و رفتند ماه ها عتبات و بعد هم مکه .... تو روزهای آخر یک نفرشون توی طواف امام زمان رو دید ،خوشحال شد. _گفت یا بقیت الله دوستم میتونه شمارو ببینه؟ گفت دوستت نمیتونه منو ببینه _پرسید برای چی ؟ گفت به خاطر اینکه توی سفر که می آمدید به یک مزرعه گندمزار رسید ،یه دونه گندم از اونجا چید که ببینه رسیده یا نرسیده ،و بعدهم انداخت داخل همون مزرعه . حق الناس گردنشه به خاطر اون یه دونه گندم به همین دلیل نمیتونه من رو ببینه و از من دور شد . پس بدان وقتی که حضرت به خاطر یه دونه گندم به اون جوان اذن تشرف و دیدار نداد،ماهایی که حق الناس به گردن داریم تو این زمینه خیلی با حضرت فاصله داریم و نمیتونیم با امام دوست بشیم. پس باید کنیم . [برترین کار،کاربرای است]
😍💖 🌹از زبان 🌹 عید نوروز بود. محسن آقا و زهرا آمدن خانه‌مان. گوشه اتاق پذیرایی گذاشته بودم. تا داخل شد و چشمش به مجسمه افتاد، نگاهش را قاپید. انگار که یک زن واقعی را دیده باشد!‼️ بهم گفت: "دایی جون شما دایی زنم هستید. اما مثل دایی خودم می مونید. یه پیشنهاد. اگه این مجسمه را بردارید و به جاش یه چیزه دیگه بزاری خیلی بهتره."😉✌🏻 گفتم:" مثلاً چی؟" گفت:"مثلاً عکس شهید کاظمی. " با گوشه لبم لبخندی زدم که یعنی مدل مان کن بابا، عکس شهید دیگر چه صیغه ای بود. نگاهم کرد و گفت: "دایی جون وقتی روبروی آدم باشه، آدم حس میکنه گناه کردن براش سخته. انگار که شهید لحظه به لحظه داره می‌بیند مون."😌😇 حال و حوصله این تریپ حرف ها را نداشتم.😩 خواستم یک جوری او را از سر خودم وا کنم گفتم: "ما که عکس این بنده خدا این را نداریم." گفت: "خودم برات میارم. "😉✌🏻 نخیر ول کن ماجرا نبود. یکی دو روز بعد یه قاب عکس از شهید کاظمی برایم آورد. با بی میلی و از روی رودربایستی ازش گرفتم گذاشتمش گوشه اتاق.😬 الان که نیست آن قاب عکس برایم خیلی عزیز است.خیلی. محسن است و هم حس می کنم حاج احمد با آن لبخند زیبا و نگاه مهربانش دارد لحظه به لحظه زندگی ام را می بیند حق با محسن بود انگار کردن واقعا سخت است😢😔👌🏻 ••••••••••••• یک بار با هم رفتیم اصفهان درس . آن جلسه خیلی بهش چسبید.😍 از آن به بعد دیگر نمک گیر جلسات حاج آقا شد. 🤩 جمعه ها که می رفتیم سر حاج احمد،جوری تنظیم می کرد که با درس اخلاق آیت الله ناصری هم برسیم. توی جلسات دفترچه اش را در می‌آورد و حرف ها و نکته های حاج آقا را می‌نوشت. از همان موقع بود که بیشتر شد دیگر حسابی رفت توی نخ . یادم هست آن سال ماه شعبان همه هایش را گرفت😮💪🏻 •••••••••••••• چند وقتی توی مغازه پیشم کار می‌کرد. موقع مغرب که می شد سریع جیم فنگ می شد و می رفت. می گفتم: "محسن وایسا نرو. الان تو اوج کار و تو اوج مشتری." محلی نمی‌گذاشت می گفت: "اگه میخوای از حقوقم کم کن من رفتم."😌👌🏻 می رفت من می ماندم و مشتری ها و… خم که رفته بودیم برای ، محسن وسط مراسم ول کرد و رفت توی یک اتاق شروع کرد به نماز خواندن. دیگر داشت کفرم را در می آورد😠 رفتم پیشش گفتم: "نماز تو سرت بخوره یکم آدم باش الان مراسم جشنته. این نماز رو بعداً بخون." به کی می گفتی؟ گوشش بدهکار نبود همان بود که بود لجباز و یکدنده☹️ ...♥