#فاطمیه
▪️آیا تا به اکنون هیچ فکر کرده اید که چرا و به چه دلیل #قبر حضرت زهرا(س) مخفی بوده است؟😔
✅برای پاسخ به این سوال شما را دعوت میکنیم به نظر خود علمای اهل سنت، تا ببینید در مورد این سوال چه پاسخی داده اند:
👳سهمودی یکی از بزرگان اهل سنت در مورد دلیل مخفی بودن قبر #حضرت_زهرا(س) چنین میگوید:
🔘قبر صديقه شهيده (س) به خاطر #دشمني حاكمان از گذشته تا امروز مخفي مانده است
✍️و إنما أوجب عدم العلم بعين قبر فاطمة رضي الله تعالى عنها و غيرها من السلف ما كانوا عليه من عدم البناء على القبور و تجصيصها، مع ما عرض لأهل البيت رضي الله تعالى عنهم من معاداة الولاة قديما و حديثا،
📚وفاءالوفاء بأخبار دارالمصطفى ج٣ص١١
اسکن 👈 l1l.ir/4kbg
#سوال
⁉️حاکم زمان حضرت زهرا(س) چه کسی بود؟
♻️این سخن سهمودی را بگذارید کنار این حقیقت تاریخی که حضرت زهرا(س) در مورد مشروعیت خلافت #ابوبکر پرچم مخالفت را برفراشت ودر دوران ابوبکر با #غضب و قهر از او مخفیانه دفن شدند.
⭕️پس طبق سخن سمهودی اولین دشمن حضرت زهرا(س) ابوبکر بود.
⁉️آیا چنین کسانی شایستگی دارند تا خلیفه رسول خدا باشند؟
💢 @haram110 💢
لطفا در زندگی مشترک نبش #قبر نکنید‼️
شاید شما روزهای سختی را پشت سر گذاشته باشید و هزار و یک اتفاق ناخوشایند قبلا در زندگی شما ، هر دوی تان را آزار داده باشد، اما امروز که به خاطر موضوعی خاص با هم دچار اختلاف شده اید، حق ندارید همه مشکلات کهنه را نبش قبر کرده و با دوباره مطرح کردن شان حل مشکل فعلی را هم دشوار کنید.
شما باید آنچه در هر زمان باعث آزار تان می شود را، در زمان خود حل وفصل کنید و حتی اگر فراموشش نمی کنید، راهی برای بخشیدن و عبور از آن پیدا کنید تا وقت و بی وقت سر بیرون نزند و دوباره مایه آزار تان نشود.
حرم
😌خاطرات شهید محسن حججی😌 🌹از زبان #دایی_همسر_شهید🌹 #قسمت_پنجم تازه خواهرزاده ام را عقد کرده بود. حقی
#خاطراتشہیدمحسنحججی😍💖
🌹از زبان #دایی_همسر_شهید🌹
#قسمت_ششم
عید نوروز بود. محسن آقا و زهرا آمدن خانهمان. گوشه اتاق پذیرایی #مجسمه_یک_زن گذاشته بودم. تا داخل شد و چشمش به مجسمه افتاد، نگاهش را قاپید. انگار که یک زن واقعی را دیده باشد!‼️
بهم گفت: "دایی جون شما دایی زنم هستید. اما مثل دایی خودم می مونید. یه پیشنهاد.
اگه این مجسمه را بردارید و به جاش یه چیزه دیگه بزاری خیلی بهتره."😉✌🏻
گفتم:" مثلاً چی؟"
گفت:"مثلاً عکس شهید کاظمی. "
با گوشه لبم لبخندی زدم که یعنی مدل مان کن بابا، عکس شهید دیگر چه صیغه ای بود.
نگاهم کرد و گفت: "دایی جون وقتی #عکس_شهید روبروی آدم باشه، آدم حس میکنه گناه کردن براش سخته. انگار که شهید لحظه به لحظه داره میبیند مون."😌😇
حال و حوصله این تریپ حرف ها را نداشتم.😩 خواستم یک جوری او را از سر خودم وا کنم گفتم: "ما که عکس این بنده خدا این #شهید_کاظمی را نداریم."
گفت: "خودم برات میارم. "😉✌🏻
نخیر ول کن ماجرا نبود. یکی دو روز بعد یه قاب عکس از شهید کاظمی برایم آورد. با بی میلی و از روی رودربایستی ازش گرفتم گذاشتمش گوشه اتاق.😬
الان که #محسن نیست آن قاب عکس برایم خیلی عزیز است.خیلی.
#یادگاری محسن است و هم حس می کنم حاج احمد با آن لبخند زیبا و نگاه مهربانش دارد لحظه به لحظه زندگی ام را می بیند حق با محسن بود انگار #گناه کردن واقعا سخت است😢😔👌🏻
•••••••••••••
یک بار با هم رفتیم اصفهان درس #اخلاق #آیت_الله_ناصری. آن جلسه خیلی بهش چسبید.😍
از آن به بعد دیگر نمک گیر جلسات حاج آقا شد. 🤩 جمعه ها که می رفتیم سر #قبر حاج احمد،جوری تنظیم می کرد که با درس اخلاق آیت الله ناصری هم برسیم.
توی جلسات دفترچه اش را در میآورد و حرف ها و نکته های حاج آقا را مینوشت. از همان موقع بود که #خودسازی بیشتر شد دیگر حسابی رفت توی نخ #مستحبات.
یادم هست آن سال ماه شعبان همه #روزه هایش را گرفت😮💪🏻
••••••••••••••
چند وقتی توی مغازه پیشم کار میکرد. موقع #اذان مغرب که می شد سریع جیم فنگ می شد و می رفت.
می گفتم: "محسن وایسا نرو. الان تو اوج کار و تو اوج مشتری."
محلی نمیگذاشت می گفت: "اگه میخوای از حقوقم کم کن من رفتم."😌👌🏻
می رفت من می ماندم و مشتری ها و…
#عیدغدیر خم که رفته بودیم برای #عقدش، محسن وسط مراسم ول کرد و رفت توی یک اتاق شروع کرد به نماز خواندن. دیگر داشت کفرم را در می آورد😠 رفتم پیشش گفتم: "نماز تو سرت بخوره یکم آدم باش الان مراسم جشنته. این نماز رو بعداً بخون."
به کی می گفتی؟ گوشش بدهکار نبود همان بود که بود لجباز و یکدنده☹️
#ادامه_دارد...♥
#خاطراتشہیدمحسنحججی😍💖
🌹از زبان #دایی_همسر_شهید🌹
#قسمت_ششم
عید نوروز بود. محسن آقا و زهرا آمدن خانهمان. گوشه اتاق پذیرایی #مجسمه_یک_زن گذاشته بودم. تا داخل شد و چشمش به مجسمه افتاد، نگاهش را قاپید. انگار که یک زن واقعی را دیده باشد!‼️
بهم گفت: "دایی جون شما دایی زنم هستید. اما مثل دایی خودم می مونید. یه پیشنهاد.
اگه این مجسمه را بردارید و به جاش یه چیزه دیگه بزاری خیلی بهتره."😉✌🏻
گفتم:" مثلاً چی؟"
گفت:"مثلاً عکس شهید کاظمی. "
با گوشه لبم لبخندی زدم که یعنی مدل مان کن بابا، عکس شهید دیگر چه صیغه ای بود.
نگاهم کرد و گفت: "دایی جون وقتی #عکس_شهید روبروی آدم باشه، آدم حس میکنه گناه کردن براش سخته. انگار که شهید لحظه به لحظه داره میبیند مون."😌😇
حال و حوصله این تریپ حرف ها را نداشتم.😩 خواستم یک جوری او را از سر خودم وا کنم گفتم: "ما که عکس این بنده خدا این #شهید_کاظمی را نداریم."
گفت: "خودم برات میارم. "😉✌🏻
نخیر ول کن ماجرا نبود. یکی دو روز بعد یه قاب عکس از شهید کاظمی برایم آورد. با بی میلی و از روی رودربایستی ازش گرفتم گذاشتمش گوشه اتاق.😬
الان که #محسن نیست آن قاب عکس برایم خیلی عزیز است.خیلی.
#یادگاری محسن است و هم حس می کنم حاج احمد با آن لبخند زیبا و نگاه مهربانش دارد لحظه به لحظه زندگی ام را می بیند حق با محسن بود انگار #گناه کردن واقعا سخت است😢😔👌🏻
•••••••••••••
یک بار با هم رفتیم اصفهان درس #اخلاق #آیت_الله_ناصری. آن جلسه خیلی بهش چسبید.😍
از آن به بعد دیگر نمک گیر جلسات حاج آقا شد. 🤩 جمعه ها که می رفتیم سر #قبر حاج احمد،جوری تنظیم می کرد که با درس اخلاق آیت الله ناصری هم برسیم.
توی جلسات دفترچه اش را در میآورد و حرف ها و نکته های حاج آقا را مینوشت. از همان موقع بود که #خودسازی بیشتر شد دیگر حسابی رفت توی نخ #مستحبات.
یادم هست آن سال ماه شعبان همه #روزه هایش را گرفت😮💪🏻
••••••••••••••
چند وقتی توی مغازه پیشم کار میکرد. موقع #اذان مغرب که می شد سریع جیم فنگ می شد و می رفت.
می گفتم: "محسن وایسا نرو. الان تو اوج کار و تو اوج مشتری."
محلی نمیگذاشت می گفت: "اگه میخوای از حقوقم کم کن من رفتم."😌👌🏻
می رفت من می ماندم و مشتری ها و…
#عیدغدیر خم که رفته بودیم برای #عقدش، محسن وسط مراسم ول کرد و رفت توی یک اتاق شروع کرد به نماز خواندن. دیگر داشت کفرم را در می آورد😠 رفتم پیشش گفتم: "نماز تو سرت بخوره یکم آدم باش الان مراسم جشنته. این نماز رو بعداً بخون."
به کی می گفتی؟ گوشش بدهکار نبود همان بود که بود لجباز و یکدنده☹️
#ادامه_دارد...♥
حرم
🎥 از #عجيب ترين و نادر ترين #فيلم هایی كه تا به حال توسط یک گروه فیلم برداری حرفه ای گرفته شده ....😳
🐝 #زنبور ماده پس از مرگ جفتش (همسرش) برايش #قبر حفر ميكند ، #جنازه را زير بال هايش حمل ميكند و #دفن ميكند ...
⁉️ راستی چه كسی و چه نيرويی به اين حشره اين را آموزش داده ؟!
📖 #قرآن بعد از اشاره به خانه سازى عجیب زنبوران ، جمع آورى شيره ی گل ها و ساختن #عسل با آن خواص درمانى بینظیر مىفرمايد :
اِنَّ فى ذلِکَ لاَيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُوْنَ
👌به یقین در این امر (هوش و سخت کوشی این حشره) نشانه روشنى است (از قدرت پروردگار) براى گروهى که فکر مى کنند و اهل خرد هستند .
سوره نحل ، آیه ۶۹
#شاهچراغ #احمد_بن_موسی #حضرت_شاهچراغ #شاه_چراغ
🟣علامه مجلسی (رحمت الله علیه) مینویسند :
فلما شاع خبر وفاة الامام موسى بن جعفر في المدينة اجتمع أهلها على باب ام أحمد ، وسار أحمد معهم إلى المسجد ولما كان عليه من الجلالة ، ووفور العبادة ونشر الشرايع ، وظهور الكرامات ظنوا به أنه الخليفة والامام بعد أبيه فبايعوه بالامامة ، فأخذ منهم البيعة ثم صعد المنبر وأنشأ خطبة في نهاية البلاغة ، و كمال الفصاحة ، ثم قال : أيها الناس كما أنكم جميعا في بيعتي فاني في بيعة أخي علي بن موسى الرضا واعلموا أنه الامام والخليفة من بعد أبي ، وهو ولي الله و الفرض علي وعليكم من الله ورسوله طاعته ، بكل مايأمرنا . فكل من كان حاضرا خضع لكلامه ، وخرجوا من المسجد ، يقدمهم أحمد ابن موسى وحضروا باب دار الرضا فجددوا معه البيعة ، فدعا له الرضا وكان في خدمة أخيه مدة من الزمان إلى أن أرسل المأمون إلى الرضا وأشخصه إلى خراسان وعقد له خلافة العهد .
ترجمه : هنگامیکه خبر #شهادت_امام_کاظم در #مدینه پیچید ؛ مردم به در #خانه #مادر #حضرت_شاهچراغ آمدند و #حضرت_احمد_بن_موسی را با خود به #مسجد بردند . زیرا #گمان میکردند که پس از #امام_موسی_بن_جعفر ، #امام و #خلیفه بعد ، فرزند امام کاظم جناب #احمد_بن_موسی است ! به همین جهت در امر #امامت با او #بیعت کردند ! حضرت شاهچراغ نیز از مردم مدینه بیعت گرفتند و سپس بر #منبر بالا رفتند و #خطبه ای را قرائت فرمودند . آنگاه تمامی حاضرین را مخاطب ساخته و خواست که غائبین را نیز آگاه سازند و فرمودند : اکنون که تمامی شما در بیعت من هستید ، من خود در #بیعت برادرم #امام_علی_بن_موسی میباشم . بدانید بعد از پدرم ، برادرم #امام_رضا ، #امام و #خلیفه ی به حق و #ولی_خدا است و از جانب خدا و رسول بر من و شما #واجب است که امر آن بزرگوار را #اطاعت کنیم و به هر چه امر فرماید گردن نهیم . تا آنجا که همه حاضران گفته های آن بزرگوار را اطاعت کردند و به همراه #حضرت_احمد_بن_موسی به خانه امام رضا آمده و همگی با امام رضا بیعت نمودند و امام رضا درباره برادرشان احمد #دعا کردند و فرمودند : همچنان که #حق را پنهان و ضایع نگذاشتی ، خداوند در دنیا و آخرت تو را ضایع نگذارد .
مصدر : بحارالأنوار ، جلد 48 ، صفحه 308
🟣شیخ عباس قمی (رحمت الله علیه) مینویسند :
وفي كتاب شد الازار في حط الاوزار عن زوار المزار في مزارات شيراز وشرح حال جمع كثير منهم تأليف معين الدين ابى القاسم جنيد بن محمود الشيرازي ألفه في حدود سنة 791 قال السيد الامير احمد بن موسى بن جعفر ابن محمد بن علي بن الحسين بن علي المرتضى (عليهم السلام) قدم شيراز فتوفى بها في ايام المأمون بعد وفاة اخيه علي الرضا بطوس وكان اجودهم جودا وأرأفهم نفسا قد اعتق ألف رقبة من العبيد والاماء في سبيل الله تعالى وقيل استشهد ولم يوقف على قبره حتى ظهر في عهد الامير مقرب الدين مسعود بن بدر فبنى عليه بناء وقيل وجد في قبره كما هو صحيحا طرى اللون لم يتغير وعليه لامة سابغة وفي يده خاتم نقش عليه (العزة لله احمد بن موسى) فعرفوه به ثم بني عليه الاتابك ابوبكر بناء ارفع منه ثم ان الخاتون تاش وكانت خيرة ذات تسبيح وصلاة بنت عليه قبة رفيعة وبنت بجنبها مدرسة عالية وجعلت مرقدها بجواره .
ترجمه : #احمد_بن_موسی_بن_جعفر در ایام #مأمون ، به #شیراز #سفر کردند و بعد از #شهادت_امام_رضا ، در شیراز #وفات یافتند و برخی نیز گفتهاند که به #شهادت رسیدند . #قبر شریفشان مدتی مخفی بود ! تا اینکه در زمان #امیر_مسعود_بن_بدر کشف شد و #قبّه ای برای آن بنا نمود . گویند که #بدن شریفشان در قبر ، تر و تازه مانده بود و از آن جایی که در دست انگشتری داشته که نقش نگینش " العزّة لله احمد بن موسی " بوده است ، او را شناختند . بعد از آن #اتابک_ابوبکر ، بنایی بلندتر از اولی تأسیس کرد . سپس #خاتون_تاش که زنی #نیکوکار و #اهل_عبادت بوده در سال ۷۵۰ هـجری قمری قبّه ای بس عالی درست کرد و در جَنب آن مدرسه ای عالی بنا نهاد و در جوار آن مرقدی هم برای خودش معین نمود .
مصدر : الكنى والألقاب ، جلد 2 ، صفحه 351
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج