#پاسخ_شبهات
💢آیا راست است که پیامبر فرمودند با زنان چشم #آبی یا چشم #سبز ازدواج نکنید. آیا چنین چیزی عقلا مقبول است
✅امام صادق(ع) فرمود:
« زمانی که مرد با زنی تنها بخاطر مال و جمالش ازدواج کند خداوند نیز او را به همان چیز وا گذار می کند اما اگر بخاطر #دینش با او ازدواج کند خداوند نیز جمال و مال را رزقش می کند»
📚الکافی ج5 ص333
✅پیامبر #گرامی نیز فرمود:
« کسی که بخاطر زیبایی با زنی ازدواج کند در او آنچه می خواهد را نمی یابد و همچنین است کسی که بخاطر مالش با او ازدواج کند پس بر شما باد که با زنان #دیندار ازدواج کنید»
📚التهذیب ج7 ص399
✅در مرحله دوم توجه به زیبایی همسر آینده پس از دینداری نیز #حائز اهمیت است ، اگر چه شرط اصلی برای ازدواج نباید زیبایی باشد ، اما توجه به زیبایی نیز یکی از راههایی است که می تواند مانع #فرو پاشی زندگی و مانع انحراف #جنسی افراد شود لذا در روایات ، توصیه به ازدواج با افراد #زیبا رو نیز به چشم می خورد.
📚وسائل الشیعه ج20 ص59
✅البته در هیچ روایتی از ازدواج با همسر چشم آبی یا چشم سبز #نهی نشده است ، بلکه این موارد یکی از ملاک های #زیبایی است که به صورت کلی مورد توصیه روایات در #ازدواج با چنین افرادی واقع شده است .
✅پیامبر گرامی نیز فرمود:
« با زنان چشم آبی ( یا چشم زاغ) ازدواج کنید زیرا در آن ها #برکت است »
📚الکافی ج5 ص335
✅در نتیجه، توجه به #زیبایی همسر باید در مرحله دوم ، پس از دینداری و حسن خلق او مورد توجه قرار گیرد.
@haram110
💠 #سبک_خرید_طبی🤓
🗓با توجه به نزدیکی به روزهای پایانی سال و خریدهای عید ذکر چند نکته طبی ضروری است:
1⃣ 👟از خرید کفش های #مشکی که عامل ضعف بینایی و مشکل عدم نعوظ در مردان هست، خودداری نمایید. با خرید طیف رنگ های #زرد و شبیه آن، سنت پیامبر را زنده کنیم!!!
2⃣ 👕 لباسهای با الیاف مصنوعی و پلاستیکی #نخریم، کمی وقت بگذاریم تا لباسهای #نخی پیدا کنیم
3⃣ 👖لباسهای #تنگ، که موجب #واریکوسل در مردان و ناراحتی های اعصاب و تحریک شهوت هست نخریم
لباس باید در تن انسان #راحت و گشاد باشد.
4⃣ 🌈رنگ #سفید، #زرد و #سبز در خرید لباس اولویت دارد، از خرید لباس های #قرمز که موجب آسیب از شیطان هست، بپرهیزیم
5⃣ 🍃جنس #ایرانی بخریم و از تولید کننده #داخلی حمایت کنیم!!!
6⃣ 🌺محرومان و کسانی که نیازمند لباس هستند را فراموش نکنیم!!!
🍏 @haram110
#زیباییهای_ظهور
💠شگفتی ها، #عجایب و ارمغان های زمان #ظهور آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف:
1- کشته شدن #شیطان در مسجد کوفه
2-برقراری یک #دین(اسلام) در جهان
3- #ثروتمند شدن همه ی مردم عالم و داشتن کاخ های مجلل
4- #عمرهای طولانی چند هزار ساله
5- امنیت، #آرامش و دلخوشی واقعی و قلبی
6-سر #سبز شدن بیابان ها و خشکی ها
7-تقسیم عادلانه ی #ثروت بین مردم
8-بی نیازی از تمام مراکز اداری و سازمان ها
9- ایجاد شدن #بهشت صغری در زمین
10- از بین رفتن میکروب ها و عوامل بیماری زا
⁉️آیا به راستی چنین زندگی بهشتی، زیبا و طلایی را نمی خواهیم؟؟؟
✅بیاییم با #ترک_گناهان #تبلیغ برای امام زمان عج و بیان کردن شگفتی ها و خلقیات حضرت و دعا از عمق جان برای #ظهور حضرت به فراقش پایان دهیم و بدانیم که حتی یک دعا هم اثر دارد...
🌱اگر بخواهیم او می آید...
📚الملاحم و الفتن، عقد الدرر، تفسیر البرهان به نقل از کتاب از ظهور جهان تا جهان پس از ظهور حضرت ولیعصر عج، عباس استاد آقایی
•┈••✾••┈•
حرم
خاطراتی از شهید حججی😍💖 🌹#حجت_خدا🌹 #قسمت_هفتم خانه اش #طبقه ی_چهارم بود توی یک مجتمع مسکونی. آسانسو
#خاطرات_شهید_محسن_حججی😍💖
#قسمت_هشتم
چند باری من را با خودش برد #اصفهان سر مزار #شهیدکاظمی.😍
آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها.
#موتور هوندایش شرایط آتیش می کرد و از #نجف_آباد می کوبید می رفت تا اصفهان.😎
یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به #گلزار که میرسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇
دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد #سلام می داد.🤗
بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر.
اول یک دل سیر #گریه میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر میکردم محسن آمده سر قبر بابایش.
اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄
با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر #رفیق باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄
وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب میآمد انگار که بخواهد از حرم امامزادهای بیرون بیاید.
نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞
♥♥♥♥♥
مسئول #هیئت بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم #خادم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻
سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمیکردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍
و #معنویت از توی صورتش میبارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود.
رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯
گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای #سنگین و #سخت رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای #پشت_صحنه. نمیخوام توی دید باشم." #اخلاص توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم.
ماه #محرم که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و میآمد اصفهان هیئت.😯 ساعتها خدمت میکرد و #عرق می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت میکرد. کفش را جفت می کرد. ☺️
یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار میکرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.😶
تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅
نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید #سر داد!!!😔
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.🤗💚
ΠΠΠΠΠΠΠΠΠΠ
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.😢
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚
میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.💝
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه من هم همینطور.
دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭
#ادامه_دارد...♥️
#خاطرات_شهید_محسن_حججی😍💖
#قسمت_هشتم
چند باری من را با خودش برد #اصفهان سر مزار #شهیدکاظمی.😍
آن هم با ماشین یا اتوبوس یا مثل این ها.
#موتور هوندایش شرایط آتیش می کرد و از #نجف_آباد می کوبید می رفت تا اصفهان.😎
یک ساعت یک ساعت و خوردهای توی راه بودیم به #گلزار که میرسیدیم دو سه متر قبل از مزار حاج احمد می ایستاد.😇
دستش را به سینه می گذاشت، سرش را خم می کرد و به حاج احمد #سلام می داد.🤗
بعد آرام آرام می رفت جلو.می نشست کنار قبر.
اول یک دل سیر #گریه میکرد. بعد می رفت توی عالم خودش انگار دیگر هیچ چیز و هیچ کس را دور و برش نمی دید. عشق میکرد با حاج احمد. کسی اگر نمی دانست که فکر میکردم محسن آمده سر قبر بابایش.
اصلا نمی فهمیدمش.😳🙄
با خودم می گفتم یعنی چه جور میشود آدم با کسی که توی قبر از بیشتر #رفیق باشد تا آنهایی که زنده اند و هر روز می بیندشان؟🙄
وقتی هم می خواستیم برگردیم دوباره دستش را به سینه می گذاشت و همانطور عقب میآمد انگار که بخواهد از حرم امامزادهای بیرون بیاید.
نمی فهمیدمش واقعا نمی فهمیدمش.😞
♥♥♥♥♥
مسئول #هیئت بزرگی توی اصفهان بودم یک بار آمد پیشم و گفت: "ببخشید من دوست دارم #خادم این هیئت بشم. ممکنه؟"🤩✌🏻
سخت گیری خاصی داشتم روی انتخاب خادمین هیئت هر کسی را قبول نمیکردم. اما محسن را که دیدم بلافاصله قبول کردم.😍
و #معنویت از توی صورتش میبارید نیاز به سوال و تحقیق و اینجور چیزها نبود.
رو کرد به من و گفت: "ببخشید فقط دو تا تقاضا." گفتم: "بفرمایید."😯
گفت: "لطفاً توی هیئت کارهای #سنگین و #سخت رو به من بدید. بعد هم اینکه من رو بزارید برای کارهای #پشت_صحنه. نمیخوام توی دید باشم." #اخلاص توی تمام کلمات پیدا بود. قبول کردم.
ماه #محرم که می شد هر شب با ماشینش از نجف آباد می کوبید و میآمد اصفهان هیئت.😯 ساعتها خدمت میکرد و #عرق می ریخت غذا درست می کرد. چای درست میکرد. نظافت میکرد. کفش را جفت می کرد. ☺️
یک تنه اندازه ۱۰ نفر کار میکرد تا آخر شب ساعت ۱۱ دوازده می نشست توی ماشینش را خسته و کوفته راه افتاد سمت نجف آباد.😶
تا ۴۰ شب کارش همین بود بعضی وقت ها بهش می گفتم: "آقا محسن همه کارهای سنگین رو که تو انجام میدی خیلی داری اذیت میشی."😅
نگاهم میکرد لبخند می زد و می گفت: "حاجی اینا کار نیست که ما برای امام حسین علیه السلام انجام میدیم برای امام حسین علیه السلام فقط باید #سر داد!!!😔
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒
به خاطر عقایدش،شغلش، ریشش، تیپ و قیافه اش، حزب اللهی بودنش، زیاد رفتنش به گلزار شهدا، ارادتش به #رهبری. می دانستم توی ذوقش می خورد می دانستم ناراحت می شود اما هیچ نمی گفت به روی خودش نمی آورد به همه آنها #احترام می گذاشت به تک تک شان.🤗💚
ΠΠΠΠΠΠΠΠΠΠ
بعضی موقع ها #علی کوچولوی یک ساله مان را رو به رویش می نشاند.😌
نگاهی به علی می کرد و بعد شروع می کرد به #روضه خواندن و #گریه کردن و سینه زدن.😭
#مجلس تماشایی داشتند. مجلس #دونفره پدر و پسری.
بعضی موقع ها هم نصف شب صدای گریه و مناجاتش میآمد.😢
میرفتم میدیدم نشسته سر #سجاده اش و دارد برای خودش روضه می خواند.
می نشستم کنارش. آنقدر با سوز و گداز روضه می خواند که جگرم آتش می گرفت.😭💚
میگفتم: "محسن، بسته دیگه. طاقت ندارم."
روضه حضرت زهرا علیها السلام را که می خواند، دیگر بی تاب بی تاب می شدم. خودش را که نگو،بس که به نام بی بی #حساس بود و پای روضه هایش اشک می ریخت و ضجه می زد.😔😭👌🏻
یک شب هم توی خانه سفره حضرت #رقیه علیهاالسلام انداختیم.💝
فقط خودم و محسن بودیم.
پارچه #سبز ی پهن کردیم و #شمع و #خرما و مقداری خوراکی روی آن چیدیم. یک لحظه محسن از خانه بیرون رفت و بعد آمد.🙄
نمی دانم از کجا یک #بوته_خار پیدا کرده بود.
بوته را گذاشت کنار بقیه چیزها.😔
نشست سر سفره. #بغض گلویش را گرفته بود.
من هم نشستم کنارش. نگاه کرد به بوته خار.
طاقت نیاورد.زد زیر #گریه من هم همینطور.
دو تا یک دل سیر گریه کردیم.😭😭😭😭😭
#ادامه_دارد...♥️
#احادیث #روایات #حیوان #حیوانات #پرنده #کبوتر
🟩 کبوتر در روایات
1️⃣ عبد الکریم بن صالح میگوید : نزد امام صادق رفتم و دیدم سه #کبوتر_سرخ بر بسترشان هستند و #فضله انداختند ! گفتم : قربانت گردم ، اینها بستر را آلوده کردند . امام صادق فرمودند : خوب است که در خانه ، کبوتر باشد .
(کافی ، محققان : علی اکبر غفاری و محمد آخوندی ، جلد 6 ، صفحه 548 ، تهران ، دار الکتب الإسلامیة ، چاپ چهارم ، 1407 ق)
2️⃣ محمّد بن کرامه میگوید : در خانه امام کاظم یک جفت کبوتر دیدم که پَر های آن #سبز بود و اندکى #سرخى داشت و #ماده #سیاه بود و امام #نان برایشان خُرد میکرد .
(مکارم الاخلاق ، صفحه 130 ، قم مقدس ، شریف رضی ، چاپ چهارم ، 1412 ق)
3️⃣ امام صادق فرمودند : #کبوتر از #پرنده هاى #پیغمبران است که در #خانه خود داشتند و در هر خانه که باشند ، آفت #جن به اهل آن خانه نرسد .
(بحارالأنوار ، جلد 60 ، صفحه 93 ، بیروت ، دار إحیاء التراث العربی ، چاپ دوم ، 1403 ق _ هدایة الأمة ، شیخ حر عاملی ، جلد 5 ، صفحه 127 ، مشهد مقدس ، مجمع البحوث الإسلامیة ، چاپ اول ، 1414 ق)
4️⃣ امام صادق فرمودند : صدای پَر زدن کبوتر ، #شیاطین را می راند .
(من لا یحضره الفقیه ، محقق : علی اکبر غفاری ، جلد 3 ، صفحه 350 ، قم مقدس ، دفتر انتشارات اسلامی ، چاپ دوم ، 1413 ق)
5️⃣ مردى به پیامبر خدا از #هراس و #تنهایی شکایت کرد . پیامبر به او فرمودند : یک جفت کبوتر بگیر .
(مکارم الاخلاق ، صفحه 129)
6️⃣ ابوحمزه ثمالى میگوید : نزد امام باقر رفتم و کبوتر های بسیارى در خانه حضرت دیدم .
(طبّ الأئمة ، عبد الله بن بسطام و حسین بن بسطام ، محقق : محمد مهدى خرسان ، صفحه 111 ، قم مقدس ، دار الشریف الرضی ، چاپ دوم ، 1411 ق)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج