بسماللهالرحمانالرحیم
🔹هدف ما در این کانال تبیین سلسله مباحث امامت به صورت فصل به فصل همراه با پاسخ به شبهات وهابیت است .
با توجه افزایش روز افزون شبههپراکنی کانالها و شبکههای وهابیت بر هر شیعه واجب است ادله امامت و شیوه استدلال را به خوبی فراگیرد که انشاءالله شرمنده مولای خودمان حضرت امیرالمومین علی علیهالسلام نشویم .
#فصل_اول : اهمیت بحث امامت
#فصل_دوم : امامت چیست ؟
👈 الف . تعریف امامت
👈 ب . واژه امامت در لغت و قرآن
#فصل_سوم : بحث امامت از کی آغاز شد ؟!
#فصل_چهارم : فلسفه وجود امام
#فصل_پنجم : عظمت مقام امامت در قران
#فصل_ششم : امامت جزء اصول دین است یا فروع دین ؟!
#فصل_هفتم : وجوب نصب امام
#فصل_هشتم : ادله امامت :
👈 الف . دلایل عقلی
👈 ب . دلایل قرآنی
👈 ج . دلایل روایی
#فصل_نهم : شرایط و صفات ویژه امام
👈 انتخاب امام از سوی خداوند
👈 عصمت امام
👈 علم امام
* 💞﷽💞
#بادبرمیخیزد
#قسمت32
✍ #میم_مشکات
#فصل_ششم:
عملیات انتحاری
از تاکسی پیاده شد. کرایه را داد، چادرش را جمع کرد، رویش را گرفت و بعد نگاهی به سر در دانشگاه انداخت. کوچکترین شکی نداشت. با احتیاط از خیابان رد شد.جملات را مدام در ذهنش تکرار میکرد. مطمئن شد که همه وارد کلاس شده باشند. در یکی از کلاس ها ایستاد و از پشت پنجره مشغول نگاه کردن حیاط شد تا مطمئن شود پارسا از بخش خارج میشود. همین طور که در بخش را می پایید حواسش پرت گربه ای شد که کنار باغچه، کمین کرده بود تا پروانه ای را که در حال بازی بود شکار کند. گربه خودش را میان علف ها پنهان کرده بود. همین که پروانه روی گل نشست و بال هایش را جمع کرد. گربه خیز برداشت اما قبل از اینکه بتواند نقشه شومش را عملی کند باغبان حواس پرت، شیلنگ آب را به فواره آب پاش وصل کرد، فواره شروع به چرخیدن کرد و آب را به سرو صورت گربه پاشید و گربه ناکام از ترس آب به هوا پرید، جیغی کشید و فرار را بر قرار ترجیح داد. بد شانسی گربه به همین جا ختم نشد چرا که موقع فرار به میان دست و پای کسی که داشت از پله های بخش پایین می آمد دوید و البته شانس آورد چرا که اگر عابر به هوای درست کردن سر آستینش نایستاده بود حتما هم گربه مادر مرده را زیر میگرفت و هم خودش سرنگون میشد. راحله همان طور که داشت، به بر باد رفتن آرزوی گربه بیچاره می خندید نگاهش را از گربه به سمت عابر خوش شانس چرخاند که البته این عابر کسی جز استاد مورد نظر نبود. استاد کت و شلوار طوسی رنگی به تن داشت که مارک طلایی برند ش بر یقه اش خودنمایی میکرد. موهای خرمایی رنگش که رگه هایی روشن در آن دیده میشد و مدل فرانسوی کوتاه شده بود را به سبک کلاسیک مدل داده بود. صورتی اصلاح شده و عینک آفتابی گران قیمتی که فعلا به جای چشم هایش، وظیفه حفظ موهای سرش از آفتاب را به عهده داشت زیر نور خورشید میدرخشید. فکی استخوانی، لب هایی مصمم، بینی خوش تراش و چشم های نسبتا درشت، فکور و آبی رنگش حتی از فاصله دور هم قابل تشخیص بود.
آیا جناب دکتر به قدری زیبا بود که با کمی اغراق او را تجسم آپولو* دانست?
راحله جواب این سوال را نمیدانست. در پی یافتنش هم نبود. اما آنچه مسلم بود این چهره اصالتی خاص را به نمایش میگذاشت. اصالتی آمیخته با زیرکی و وقار که حتی از پس آن نگاه جسور و شیطنت بار قابل تشخیص بود و این ترکیب قطعا جذابیت را به همراه داشت. جذابیتی که از چشمان پر حیای راحله پنهان نماند و باعث شد که راحله سرش را پایین بیندازد و چشم به فواره ی وسط حوض بدوزد...
*آپولو: خدای زیبایی ،شعر ، موسیقی، هنر و... در یونان
#ادامه_دارد...