eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
632 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
"نصیحت اول: دوست بد نگیریم!" بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم قال الصادق عليه السلام: أَدَّبَنِي أَبِي بِثَلَاثٍ ... قَالَ لِي- يَا بُنَيَّ: 1. مَنْ يَصْحَبْ صَاحِبَ السَّوْءِ لَا يَسْلَمْ امام صادق عليه السلام می فرمايند: پدرم (امام باقر علیه السلام) مرا به سه چيز ادب كرد... پدرم فرمود : اي پسركم 1. هر كس با شخص بدي همنشين شود ؛ سالم نمي ماند. [بحار الأنوار، جلد 75، صفحه 261] شیوه ی تربیتی امام باقر علیه السلام چگونه بود که توانستند فرزندی مانند امام صادق علیه السلام را تربیت کنند؟ اولین دغدغه امام باقر علیه السلام این است که مواظب دوستت باش. دوست اگر خوب باشد انسان به سمت خوبی ها تغییر می کند ️ و اگر بد باشد انسان به سمت بدی ها گرایش پیدا می کند. به عنوان مثال تا چند ماه پیش یک جمله زشت روی زبان ما نمی آمد اما از وقتی با فلانی رفت و آمد کردیم راحت جملاتی را می گوییم. یعنی اگر کسی بعد از دو سه ماه ما را ببیند می فهمد که تغییری در ما ایجاد شده است. این به خاطر دوست است. داستانک: امام رضا علیه‌السّلام خطاب به شخصی فرمودند: چرا با عبدالرحمن‌بن یعقوب معاشرت میکنی؟ عرض کرد: او دائی من است. حضرت فرمود: او درباره‌ی خدا سخنان نادرستی میگوید! پس با او معاشرت کن و ما را واگذار و یا با ما همنشین باش و او را ترک کن. عرض کرد: او هر چه میخواهد بگوید به من چه زیانی دارد. وقتی از عقیده‌ی او تبعیت نکنم؟! حضرت فرمود: آیا داستان آن شخص را که خود از یاران حضرت موسی علیه‌السّلام بود و پدرش از یاران فرعون نشنیده‌ای؟ هنگامیکه لشکر فرعون در کنار دریا به موسی و یارانش رسید، آن پسر از موسی جدا شد که پدرش را نصیحت کند، در حالیکه پدر به راه خود به دنبال فرعون غرق شد، آن دو نیز با هم غرق شدند! خبر به موسی علیه‌السّلام رسید. فرمود: او در رحمت خداست، ولی چون عذاب نازل شد از آنکه نزدیک گناهکار است دفاعی نشود. [الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص: ۳۷۴] درست است، او اجر خودش را برد اما در هنگام عذاب هر کس کنار گنهکار باشد، او هم عذاب می شود. تا توانى میگریز از یار بد یار بد، بدتر بود از مار بد مار بد، تنها تو را بر جان زند یار بد بر جان و بر ایمان زند اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم هر روز با داستانی پند آموز همراه ما باشید @haram110 برای ترویج فرهنگ دینی لطفا به اشتراک بگذارید(لطفا عضو کانال شوید وبه دیگران نیز توصیه کنید یاعلی)
🔴 💠مردان دوست دارند که را به تنهایی حل کنند. 💠 اگر مشکلی را می‌کنند یعنی هستند به تنهایی موضوع را حل کنند و خود را برای حل آن می‌دانند. 💠 پس کتمان برخی مشکلات یا مسائل توسط آنها نشانه به شما نیست. 💠 آنها در صورت لزوم با شما در میان می‌گذارند. وظیفه شما خانمها این است که بعد از مطلع شدن، مرد را نکنید و حتی احساس درونی او را نمایید. مثلا بگویید: من مطمئنم که قادر هستی این مشکل را حل کنی! 💠 با شناخت یکدیگر مانع ایجاد بگو مگو و لفظی شویم! 💗💞
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ✍🏻 مـــــردی نـزد از پــدرش شڪایت ڪرد . گفت پــــدرم مرا آزار می‌دهد. پیــر شده است و از مــن می‌خواهد روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر می‌گوید بڪار و خودش هم نمی‌داند دنبال چیست؟ مرا با این خسته ڪرده است، بگو چه ڪنم؟ دانشمند گفت با او گفت نمی‌توانم. ✍🏻دانـشمنــــــد پـرسیـــد: آیا ڪوچڪی در خانه داری؟ گفت بلی. گفت اگر این فرزند خانه را خراب ڪند آیا او را می‌زنی؟ گفت: نه، چون سن اوست. آیا او را می‌ڪنی؟ گفت نه چون مغزش نمی‌رود و... ✍🏻گفـــت می‌دانـــی چــرا با فــــرزنــدت برخورد می‌ڪنی؟ گفت نه. گفت: چون تو ڪودڪی را طی ڪرده‌ای و می‌دانی ڪودڪی چیست ،اما به سن پیری نرسیده‌ای و تجربه‌اش نڪرده‌ای ، هرگز نمی‌توانی یڪ پیر را بفهمی!!! ✍🏻در پـــــیـری انــــســان رنـــــــج می‌شــود، می‌شود، عصبی می‌شود. احساس ناتوانی می‌ڪند و... پس ای برو و با پدرت ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست.
در دنیایی که بسیار رایج و پیش‌پا افتاده‌ است، متاهلین چیزی نیست که بتوان نادیده‌گرفت، زیرا ممکن است یک ازدواج را بدهد. در ادامه به درس ارزشمند که متاهلین می‌خواهند مجردها بدانند، اشاره شده است. ۱. هرگز از با همسر‌تان دست نکشید چند ماه بعد از این‌که من و همسرم ازدواج کردیم، من با ارسال پیامک‌های عاشقانه و بامزه شگفت‌زده‌اش کردم و از او خواستم که با هم قرار بگذاریم. ما تمام شب را طوری رفتار کردیم که انگار نخستین قرارمان است و در نهایت این‌کار باعث شد که احساس شادابی کنیم و بیش‌تر به هم وابسته شویم. این درس قدمتی به اندازه‌ی زمان دارد اما همیشه کاملا درست است. وقتی قرار‌گذاشتن با همسرتان را متوقف‌کنید، جادو کم‌کم اثر خود را از دست می‌دهد. همیشه بابرنامه یا بی‌برنامه با همسرتان قرار‌‌ بگذارید، این کار رابطه‌ی عاشقانه را زنده نگه‌ می‌دارد!
❤️🍃❤️ 👈❌ بازی نکنید 🔺 و خود را به او نشان دهید و هرگز سعی نکنید برای جلب همسرتان برایش نقش کنید... 🔹 های همسرتان را تایید کنید... 🔺 مردان نیاز به تایید شدن دارند. مثلا از کارهای فنی‌شون در خونه، یا هرچیزی که در اون مهارت دارن تعریف کنید ..تعریف الکی نه، واقعی.... 🔹مردان از شنیدن نصیحت و پند متنفرند! 🔺با نکردن، زندگیتان را و کنید. تکرار میکنم شوهرانتون رو نصیحت نکنید چون کانون گرم خانواده با روبرو میشه..
حرم
#مجردها_بدانند در دنیایی که #طلاق بسیار رایج و پیش‌پا افتاده‌ است، #نصیحت متاهلین چیزی نیست که بتوا
هایی که متاهلین میخواهند مجردها بدانند ۲. متاهلین می‌گویند برخی ارزشش را ندارند دیوانه می‌شوم وقتی همسرم بعد از اصلاح سینک حمام را تمیز نمی‌کند. اوایل دائما او را به باد انتقاد می‌گرفتم تا زمانی که فهمیدم بحث و جدل با او انرژی بیش‌تری را هدر می‌دهد درمقایسه با این‌که یک دستمال بردارم و سریع تمیزش کنم. کارها و حرف‌های همسرتان گاهی کاملا شما را آزار می‌دهد به حدی که می‌خواهید منفجرشوید. اما قبل از این‌که تا این حد شوید با خودتان فکرکنید آیا این موضوع واقعا ارزش بحث‌ و جدل را دارد. گاهی برای هر دوی شما بهتر است که یک نفس عمیق بکشید و بینید آیا این آزردگی احمقانه واقعا اینقدر ارزش دارد که به خاطرش و جدل کنید.
حرم
#مجردها_بدانند #نصیحت هایی که متاهلین میخواهند مجردها بدانند ۲. متاهلین می‌گویند برخی #مجادلات ارز
هایی که متاهلین میخواهند مجردهابدانند ۳. اگر درباره‌ی مشکلات نکنید، آنها هرگز از بین نمی‌روند شوهر من تقریبا یک فرد معتاد به پرکاری است، و زمانی‌که من در خانه منتظرش هستم یا برنامه‌ی آخر هفته‌مان به‌دلیل کار او مختل می‌شود، ممکن است کمی تنش بین‌مان پیش بیاید. در یک ازدواج، مشکلات احمقانه‌ای وجود‌ دارند که ارزش بحث و جدل را ندارند اما مشکلاتی هستند که باید آنها را از طریق حل‌و‌فصل کرد. وقتی به همسرم گفتم از این‌که کار بین ما قرار گرفته است، نگران هستم همسرم حاضر شد به کمک من مرزبندی‌هایی برای کار تعیین کند- مثلا این‌که تماس تلفنی در زمان شام ممنوع است. اما اگر ما در این‌باره صحبت نکرده بودیم، مشکل انقدر بزرگ می‌شد که دیگر نمی‌توانستیم از عهده‌ی آن بربیاییم.
هدایت شده از حرم
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ✍🏻 مـــــردی نـزد از پــدرش شڪایت ڪرد . گفت پــــدرم مرا آزار می‌دهد. پیــر شده است و از مــن می‌خواهد روز در مزرعه گندم بڪارم روز دیگر می‌گوید بڪار و خودش هم نمی‌داند دنبال چیست؟ مرا با این خسته ڪرده است، بگو چه ڪنم؟ دانشمند گفت با او گفت نمی‌توانم. ✍🏻دانـشمنــــــد پـرسیـــد: آیا ڪوچڪی در خانه داری؟ گفت بلی. گفت اگر این فرزند خانه را خراب ڪند آیا او را می‌زنی؟ گفت: نه، چون سن اوست. آیا او را می‌ڪنی؟ گفت نه چون مغزش نمی‌رود و... ✍🏻گفـــت می‌دانـــی چــرا با فــــرزنــدت برخورد می‌ڪنی؟ گفت نه. گفت: چون تو ڪودڪی را طی ڪرده‌ای و می‌دانی ڪودڪی چیست ،اما به سن پیری نرسیده‌ای و تجربه‌اش نڪرده‌ای ، هرگز نمی‌توانی یڪ پیر را بفهمی!!! ✍🏻در پـــــیـری انــــســان رنـــــــج می‌شــود، می‌شود، عصبی می‌شود. احساس ناتوانی می‌ڪند و... پس ای برو و با پدرت ڪن اقتضای سن پیری جز این نیست.
*همه ی خانمها بخونن* *دردودل آقایون* 1️⃣برای زن‌ها هرکاری بکنی بازم ناراضی‌ان. 🔻هیچکس نتونسته اونا رو راضی نگه داره. از صبح تا شب جون میکَنم، با مردم سروکله میزنم، درگیر چک و پول و بازار الانم، برای آینده رفاه اونا؛ تا کمتر از بقیه نباشن. «ماهی تا وقتی تو آبه قدر آب رو نمی‌دونه»..!! 👈 این همه تلاش و سختی کشیدن منو نمی‌بینه و یه دفعه برای اینکه دوبار گفته اُتو رو درست کن و من نکردم، همه مردونگی و حیثیت ما رو زیر سؤال برد. 😡 🔢چندین بار بهش گفتم تو که می‌دونی بعضی کارات منو عصبانی می‌کنه، خُب اون کارا انجام نده، ولی بازم می‌کنه! 🍃 مثلاً بهش گفتم یک کار رو مدام پشت سرهم تکرار نکن ... نشستم تا نیم ساعت اخبار گوش کنم مرتب گفت: رو عوض نکردی؟ اونا رو عوض کن. ⏱ دیرم شده و عجله دارم که سر کار برم، ولی اون تو این وقت تنگی رو به من می‌ده و می‌گه: بی‌زحمت حالا که داری می‌ری بیرون اینو بذار دم در. 📲من قبل از اینکه برسم خونه زنگ می‌زنم چیزی می‌خوای یا نه؟ می‌گه: نه!! ولی وقتی رسیدم خونه و می‌خوام استراحت کنم تازه یادش می‌یاد که چی می‌خواسته. گاهی وقتا که یه چیزی مثل کلید 🔑 رو گم می‌کنم، به جای اینکه کمک کنه تا پیداش کنم، شروع می‌کنه به و با این کارش منو بهم می‌ریزه.😖😡 🔗💜🔗💜🔗 2️⃣ خیلی دوست داشتم وقتی عصبی‌ام، زنم 🔻با یه ترفندی آرومم کنه ولی اصلاً از این کارا بلد نیست. 💭یادم میاد یه بار تو عصبانیت بهش گفتم: من خیلی بی‌شعورم! ❣️انتظار داشتم بگه اینا چه حرفایی که می‌زنی، خدا نکنه، خودتو ناراحت نکن، مریض میشی، حیف تو نیست که خودتو ناراحت میکنی، 💞💜💕 ‼️ولی اون گفت: اگه یه حرف درست تو عمرت زده باشی همینه. 👩🏻‍🚒زن باید مثل که آتیش رو خاموش می‌کنه، شوهر عصبانیش رو خاموش کنه نه اینکه رو آتیش بنزین بریزه... اما وقتی ناراحت می‌شه از اول تا آخر زندگی رو سیاه و تاریک جلوه میده. 👈بارها این جمله رو تو عصبانیت گفته که: « یه روز خوش با تو نداشتم »..!! وقتی این جملات رو بکار میبره منو عصبانی میکنه.
💠 *چه كنيم تا كلام و نصيحتمان در یا تاثيرگزار باشد*❓ 1. به مقدار ضرورت بسنده كنيد. پي در پي، سبب لجاجت فرزندان نوجوان مي شود و رفتار ناشايست را در آنان تثبيت مي كند. 🔹توجه داشته باشيد كه حتي بزرگسالان نيز پند را به سختي مي پذيرند. 2. اول خودتان به موعظه هايتان عمل كنيد بعد به فرزندتان توصيه كنيد . 🔹 در روايات آمده است: ان العالم إذا لم يعمل بعلمه زلّت موعظته عن القلوب كما يزلّ المطر عن الصفا اگر عالم به دانش خود عمل نكند، موعظه اش از قلب ها مي لغزد؛ همان گونه كه قطره آب از روي سنگ فرو مي ريزد. 3. براي تأثير نصيحت، بايد بين خود و فرزندانتان رابطه اي قلبي و عاطفي برقرار سازيد. دل فرزند به والديني روي مي آورد كه با آنان انس داشته باشد. 4. هنگام پند دادن، خوشرو باشيد. ترشرويي، جلو تأثير پند را مي گيرد. 5. از لحني نرم استفاده كنيد و به آرامي تذكر دهيد. وقتي خداوند بزرگ، موسي و هارون را به سوي فرعون فرستاد، به آنها فرمود كه با او به نرمي سخن بگويند: فقولا له قولاً ليناً. 6. نصيحت هاي شما به ويژه براي نوجوان بايد پنهاني باشد. نوجوان با توجه به ويژگي شخصيت طلبي اش نصيحت شنيدن در جمع را برنمي تابد.
*همه ی خانمها بخونن* *دردودل آقایون* 1️⃣برای زن‌ها هرکاری بکنی بازم ناراضی‌ان. 🔻هیچکس نتونسته اونا رو راضی نگه داره. از صبح تا شب جون میکَنم، با مردم سروکله میزنم، درگیر چک و پول و بازار الانم، برای آینده رفاه اونا؛ تا کمتر از بقیه نباشن. «ماهی تا وقتی تو آبه قدر آب رو نمی‌دونه»..!! 👈 این همه تلاش و سختی کشیدن منو نمی‌بینه و یه دفعه برای اینکه دوبار گفته اُتو رو درست کن و من نکردم، همه مردونگی و حیثیت ما رو زیر سؤال برد. 😡 🔢چندین بار بهش گفتم تو که می‌دونی بعضی کارات منو عصبانی می‌کنه، خُب اون کارا انجام نده، ولی بازم می‌کنه! 🍃 مثلاً بهش گفتم یک کار رو مدام پشت سرهم تکرار نکن ... نشستم تا نیم ساعت اخبار گوش کنم مرتب گفت: رو عوض نکردی؟ اونا رو عوض کن. ⏱ دیرم شده و عجله دارم که سر کار برم، ولی اون تو این وقت تنگی رو به من می‌ده و می‌گه: بی‌زحمت حالا که داری می‌ری بیرون اینو بذار دم در. 📲من قبل از اینکه برسم خونه زنگ می‌زنم چیزی می‌خوای یا نه؟ می‌گه: نه!! ولی وقتی رسیدم خونه و می‌خوام استراحت کنم تازه یادش می‌یاد که چی می‌خواسته. گاهی وقتا که یه چیزی مثل کلید 🔑 رو گم می‌کنم، به جای اینکه کمک کنه تا پیداش کنم، شروع می‌کنه به و با این کارش منو بهم می‌ریزه.😖😡 🔗💜🔗💜🔗 2️⃣ خیلی دوست داشتم وقتی عصبی‌ام، زنم 🔻با یه ترفندی آرومم کنه ولی اصلاً از این کارا بلد نیست. 💭یادم میاد یه بار تو عصبانیت بهش گفتم: من خیلی بی‌شعورم! ❣️انتظار داشتم بگه اینا چه حرفایی که می‌زنی، خدا نکنه، خودتو ناراحت نکن، مریض میشی، حیف تو نیست که خودتو ناراحت میکنی، 💞💜💕 ‼️ولی اون گفت: اگه یه حرف درست تو عمرت زده باشی همینه. 👩🏻‍🚒زن باید مثل که آتیش رو خاموش می‌کنه، شوهر عصبانیش رو خاموش کنه نه اینکه رو آتیش بنزین بریزه... اما وقتی ناراحت می‌شه از اول تا آخر زندگی رو سیاه و تاریک جلوه میده. 👈بارها این جمله رو تو عصبانیت گفته که: « یه روز خوش با تو نداشتم »..!! وقتی این جملات رو بکار میبره منو عصبانی میکنه.
💠 *چه كنيم تا كلام و نصيحتمان در یا تاثيرگزار باشد*❓ 1. به مقدار ضرورت بسنده كنيد. پي در پي، سبب لجاجت فرزندان نوجوان مي شود و رفتار ناشايست را در آنان تثبيت مي كند. 🔹توجه داشته باشيد كه حتي بزرگسالان نيز پند را به سختي مي پذيرند. 2. اول خودتان به موعظه هايتان عمل كنيد بعد به فرزندتان توصيه كنيد . 🔹 در روايات آمده است: ان العالم إذا لم يعمل بعلمه زلّت موعظته عن القلوب كما يزلّ المطر عن الصفا اگر عالم به دانش خود عمل نكند، موعظه اش از قلب ها مي لغزد؛ همان گونه كه قطره آب از روي سنگ فرو مي ريزد. 3. براي تأثير نصيحت، بايد بين خود و فرزندانتان رابطه اي قلبي و عاطفي برقرار سازيد. دل فرزند به والديني روي مي آورد كه با آنان انس داشته باشد. 4. هنگام پند دادن، خوشرو باشيد. ترشرويي، جلو تأثير پند را مي گيرد. 5. از لحني نرم استفاده كنيد و به آرامي تذكر دهيد. وقتي خداوند بزرگ، موسي و هارون را به سوي فرعون فرستاد، به آنها فرمود كه با او به نرمي سخن بگويند: فقولا له قولاً ليناً. 6. نصيحت هاي شما به ويژه براي نوجوان بايد پنهاني باشد. نوجوان با توجه به ويژگي شخصيت طلبي اش نصيحت شنيدن در جمع را برنمي تابد.
حرم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۳۸ فخری خانم ش
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۳۹ هر روزی که به جمعه نزدیک میشد. هم استرس یوسف و ریحانه و هم نقشه‌های سمیرا،بیشتر میشد. همه چیز آماده بود... از انگشتر نشانی که برای بانویش خریده بود.تا تمام حرفهایی که باید میزد. همیشه بشمار سه، آماده میشد.! شلوار مشکی، پیراهن آبی آسمانی اش را پوشید. سوت میزد و موهایش را شانه میزد. دستی به صورت و محاسنش کشید. چنان ذوقی در دلش بود که فقط خدا میدانست. عطر گل محمدی کنار گردنش زد. چند صلواتی فرستاد. دکمه کتش را میبست.باز میکرد.نه خوب نبود..!کت را درآورد. ژست گرفت. روی دستش انداخت. نه اینم خوب نیست..!کسی نبود بداد دلش برسد.. نظری، حرفی..یکبار کت مشکی را میپوشید. در می آورد. دوباره کت آبی نفتی اش را میپوشید.بیشتر از ١٠ دقیقه بود، که مقابل آینه ایستاده بود. باصدای پیامی که از گوشیش آمد، نگاهش را از آینه گرفت.پیام از علی بود. _ احوال باجناق خوش استایل. اون کت آبی نفتی داشتی، اونو بپوش. بشکنی زد. باذوق، کت را پوشید. و سریع از اتاقش بیرون رفت. پدر و مادرش، بی تفاوت درماشین نشسته بودند. نه ذوقی نه خوشحالی ایی..! جمعه، از راه رسید.. اول ماه رجب، و پنجم تیرماه ساعت ٧شب بود... رسیدن ماشین یوسف و یاشار همزمان شد... یک دستش گل بود. یک دستش شیرینی. این بار، ٨گل بلندر زرد و سفید گرفت. شیرینی را به مادرش داد.باذوق، سر به زیر، وارد خانه آقابزرگ شد. خانواده عمومحمد، آمده بودند. دیشب عمومحمد هیئت داشت. اما یوسف یادش نبود..! خانم بزرگ و آقابزرگ از قبل تدارک همه چیز را کرده بودند. میوه، شربت، و شام. حیاط دل باز و باصفای آقابزرگ بار دومی بود که میهمان داشت. آقابزرگ، تختها را جمع کرده بود.... چند قالی ١٢متری انداخته بود. که همه ، کنار هم بنشینند. بعد از سلام و احوالپرسی،... همه نشستند.علی بلند شد و کنار یوسف نشست. پشت کمرش زد. آرام کنار گوشش، با خنده گفت: _احوال باجناق بنده چطوره!؟چه کت بهت میاد دست اونی که نظر داده درد نکنه.! _خیلی خودتو تحویل میگیری. علی سرش را نزدیکتر برد. _خودمو که نمیگم...! لبخند محجوبی زد.ناخواسته سر به زیر انداخت. آقابزرگ در گوشه ای خلوت،... با محمد و کوروش صحبت میکرد. و خانم بزرگ.با فخری خانم و طاهره خانم.مثل بار اول.. سمیرا تا میتوانست میتاخت... بهونه میگرفت گرما را،.خراب بودن میوه ها.گرم بودن شربت..مسخره میکرد مجلس را،.دستمال برمیداشت بعلامت گریه، میگفت یکی بیاید روضه بخاند..خانم بزرگ میکرد.و یاشار و فخری خانم هم میخندیدند.. دوساعتی گذشته بود...یوسف استرس داشت.از سمیرا پناه برد..نکند خراب شود.!نه قرار نبود خراب شود، کرده بود. خراب هم میشد،. نامش خراب شدن نبود.خدا خودش میدانست. آقابزرگ از جمع پسرانش دور شد.... روی صندلی همیشگی اش نشست. عصا را عمود گرفت. دستهایش را روی عصا گذاشت.رو به یوسف کرد. _خب باباجان، همه الحمدلله هستن. برید داخل، چند کلامی با خانمت حرف بزن. از اول این جریان شما هنوز حرف نزدید. سمیرا خواست... دوباره حرفی بزند، چشم غره آقابزرگ کار خودش را کرده بود. رو کرد به ریحانه و گفت: _بلند شید دیگه باباجان، چرا نشستین؟! با این جمله که تاکید بود... یوسف و ریحانه بلند شدند. به داخل رفتند. فخری خانم آرامتر، شده بود. کوروش خان هم رضایتش را اعلام کرده بود. آقابزرگ با خشم.رو به یاشار اشاره کرد. که بیاید کنارش. به محض نشستن یاشار،آقابزرگ گفت: _جلو زنت رو نمیتونی بگیری بگو تا من بگیرم... اینجا مجلس خاستگاری هست..! این دوتا چند بار مراسمشون بهم خورده، این بار به هم بخوره، من میدونم و تو.. شنیدم خیلی از خونه ت راضی هسی..! یاشار ترسید..تا به حال خشم آقابزرگ را ندیده بود. باید گوش میکرد. بخصوص هم شده بود...آقابزرگ را مطمئن کرد،که مراقب است به حرف زدن و جملات همسرش. به خنده های بی وقت، خودش.!! یوسف و ریحانه... به اتاق مهمان رفتند.چند دقیقه ای روبروی هم، نشسته بودند.یوسف آرام آرام بود.آرامشی داشت . میدانست کار، کار بود. بسم اللهی گفت. لبخندی زد. و شروع کرد... ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚