eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
673 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️ و در اسلام برتر است؟!!! ☀️امام محمد باقر علیه السلام فرمود: 👤سلمان به همراه گروهی از قریش در مسجد نشسته بود. آنها درباره اصل و نسب خودشان سخن می‌گفتند و بر یكدیگر می‌كردند. تا این كه به سلمان رسیدند. 👳‍♂️‍شخصی از (اعراب قبلیه ی قریش) از او پرسید: به من بگو ببینم: 😎تو كیستی و پدرت كیست و اصل و نسبت چیست؟ 👤سلمان پاسخ داد: من سلمان بن عبدالله هستم. ✔️قبلاً . خداوند به وسیله حضرت محمد (ص) مرا . ✔️دارای عائله و خانواده بودم (پرهزینه بودم) خداوند به وسیله پیامبرش مرا (روزی بخشید و یاد داد قناعت پیشه کردم) . ✔️، خداوند به وسیله پیامبرش مرا . 👈این اصل و نسب منِ سلمان فارسی است. 👤در حالی كه سلمان برای آنها سخن می‌گفت ، پیامبر (ص) به سوی آنها آمد و سلمان همه ماجرا را برای آن حضرت تعریف كرد. ☀️رسول خدا (ص) فرمود: (که فرخ فروشی می کنید به واسطه ی نژاد پرستی )! ‼️حسب و نسب مرد، ✅ و ✅ به ✅ و ‼️اصل و ریشه او، ✅ (میزان) اوست. 🕋پروردگار در قرآن كریم فرموده است: «يَآ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓا ۚ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ » (الحجرات 13) ! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیره‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اما اینها نشانه های برتری ، بلکه) نزد خداوند شماست؛ یقیناً خداوند دانا و آگاه است (بر نیت و کردار شما)! ☀️ سپس فرمود: ای سلمان! هیچ كدام از آنها جز بر اساس میزان تقوا و پرهیزگاری‌اش بر تو برتری ندارد. چنان چه پرهیزگاری از آن تو باشد، . 📚اصول كافی، ج ۲، ص ۱۸۱، ح ۲۰۳
حرم
#عاشورا_پنجم ⁉️ هدف سیدالشهدا علیه السلام از #خروج چه بود؟؟ ✅ إنّی ما خَرَجتُ اَشِراً و لا بَطِرا
⁉️ هدف سیدالشهدا علیه السلام از چه بود؟؟ ✅ إنّی ما خَرَجتُ اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً، اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّهِ جَدّی، اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ و اَنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرهِ جَدّی وَ اَبی عَلیَّ بن اَبی طالبٍ. 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ برای یافتن پاسخ به این سوال، بهترین و دقیق‌ترین جواب ، جستجو در منابع تاریخی و روایی و یافتن پاسخ از لسان مبارک خود آن حضرت است؛ ☑️ با پیگیری دقیق این مباحث درخواهید یافت، علت خروج آن حضرت با لع و حفظ جان مبارک خویش بوده است؛ چرا که فرمان یزید این بود: یا بیعت یا سر آن حضرت! و به هیچ عنوان خروج حضرتش طبق برخی ادعاها -بر خلاف حق الهیِ خلافت ظاهری ایشان- به جهت تشکیل حکومت نبوده و قیام بالسیف نفرموده‌اند. ______________ هنگامی که وقت نماز عصر فرا رسید، امام فرمود برای نماز عصر ، اذان بگویند. سپس خود حضرت اقامه گفت و با آنها نماز خواند. بعد از نماز به آنها توجه کرد؛ حمد خدا را به جای آورد و فرمود: 💠 و بعد...ای مردم اگر تقوای خدا را پیشه کنید و حق را برای اهلش بشناسید، خداوند از شما راضی‌تر خواهد بود‌. ما اهل بیت محمد ، نسبت به این امر از این گروه - که مدعی آنچه از ایشان نیست و عمل کننده به ستم و جور در میان شما هستند - شایسته‌تریم. اگر با اکراه نسبت به ما و جهل به حق ما ، ابا نمودید و نظر شما غیر از آنی باشد که در نامه‌ها و نوشته‌هایی به من رسید، من از شما منصرف خواهم شد. حر بن یزید پاسخ داد:: به خدا نمی‌دانم این نامه‌ها کدام است. امام به عَقَبة بن سَمعان فرمود نامه‌های داخل دو کیسه را خارج کند. او کاغذهای فراوانی را از دو کیسهء پر خارج کرد و در جلوی امام حسین علیه السلام پراکند. حر گفت: ما از آنها نیستیم که برای تو نامه نوشته‌ایم. به ما دستور داده‌اند که از تو جدا نشویم مگر آنکه تو را به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد ببریم. امام حسین علیه السلام فرمود: مرگ به تو از این مطلب نزدیک‌تر است. سپس به اصحابش فرمود که برخیزند و سوار شوند و زنها را سوار نمودند؛ سپاه اموی مانعشان شدند ؛ امام به حر فرمودند: -مادرت به عزایت بنشیند، چه می‌خواهی؟ -اگر هر کس دیگری از اعراب این را می‌گفت و در موقعیت تو بود، او را وانمی‌گذاشتم مگر آنکه نام مادرش را ببرم.اما چه کنم در مورد مادر تو، باید به بهترین وجه بگویم. -چه می‌خواهی؟ -می‌خواهم تو را نزد عبیدالله بن زیاد ببرم. -سوگند به خدا که از تو پیروی نخواهم کرد. -به خدا سوگند که تو را رها نخواهم کرد‌. 👈👈 و این مطلب ۳ بار تکرار شد و صحبت بین آن دو طولانی گشت. حر به امام گفت: من به کشتن تو امر نشده‌ام؛ آنچه به من دستور داده‌اند این است که از تو جدا نشوم مگر اینکه تو را به کوفه ببرم. اگر ابا داری، راهی را در پیش گیر که به کوفه نرسد و به مدینه نیز تو را نبرد. من نیز برای امیر عبیدالله بنویسم تا شاید خداوند سلامت را به جای ابتلا به کار تو ، روزی‌ام سازد . این راه را بگیر و از قادسیه و عَذیب در قسمت چپ برو. 👈👈 امام حسین علیه السلام به اصحابشان فرمان دادند تا از سمت چپ حرکت کنند و حر هم با آنان به راه افتاد. (مقتل الحسین/امین/۸۱ و تاریخ طبری ۲۹۸/۴) 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ پ.ن:: ✍️... علت ظاهری خروج آن حضرت از مدینه ، بیعت با چون یزیدی و برای نفْس بوده است و علت خروج آن حضرت از مکه، علاوه بر حفظ نفس و ترک بیعت با ، محفوظ ماندن خانه خدا است. به خاطر بسپارید که امام حسین علیه السلام وظیفه ندارند که به پیمان شکنی کوفیان - که به علم الهی آن را می‌دانند- ترتیب اثر دهند چرا که شأن امامتی آن حضرت ایجاب می‌کند نسبت به درخواست‌های مردم بی‌اعتنا نباشد. سفر آن حضرت از مکه به مدینه، و برخوردهای آن حضرت با دشمنان، جنبه دارد، و به هیچ عنوان مبارزه به معنای جنگ و یا عنوان و یا (به معنای مصطلح امروز) و یا انگیزه ، بر خروج آن حضرت از مدینه و آنگاه مکه منطبق . هر چند اگر کوفیان به عهدشان وفادار بودند ، مقدمات تشکیل حکومت و جهاد با یزید مهیا میشد... و البته که امام به پیمان شکنی کوفیان بیش از دیگران آگاه بودند. ✔️ادامه دارد....
حرم
#عاشورا_بیست_و_هفت ⁉️هدف سیدالشهداء سلام الله علیه از #خروج چه بود؟؟ 〰〰〰〰〰〰 ✍... حضرت سیدالشهداء
⁉️هدف سیدالشهداء سلام الله علیه از چه بود؟؟ 〰〰〰〰〰〰〰 هنگامی که پیشنهاد سازش با ابن زیاد به سیدالشهداء سلام الله علیه داده شد، حضرت جملهء معروف : 💠 هیهات منا الذلة و مانند آن را فرمودند. این عبارت در مقام بیان خروج حضرت . ولی بعضی به لغزش آن را عامل و انگیزهء حرکت حضرت پنداشته‌اند!! با تأمل در روایات روشن می‌شود که این جملات در مقام بیان زیر بار زور نرفتن و تسلیم نشدن در برابر فرمان ابن زیاد است نه این که عامل خروج و حرکت حضرت باشد. ⬇️ به مدلول آثاری از شیعه و سنی در این زمینه توجه فرمایید:: - ابن زیاد به شمر گفت: این نامه را به عمر بن سعد برسان، باید حسین و اصحابش تسلیم فرمان من شوند؛ هنگامی که فرمان را به عمر سعد رساند او گفت: به خدا سوگند حسین تسلیم فرمان ابن‌زیاد نخواهد شد، روح پدرش علی در کالبد اوست. (ارشاد ۸۸/۲) هنگامی که لشکر دشمن خواست حمله کند؛ حضرت عباس از طرف سیدالشهداء سلام الله علیه نزد آنان آمد و پرسید: چه شده، چه تصمیمی گرفته‌اید؟ گفتند: فرمان امیر این است یا تسلیم فرمان او شوید یا با شما می‌جنگیم. (ارشاد ۹۰/۲) - هنگامی که لشکر حر مانع بازگشت امام حسین علیه السلام شد و بر ایشان سختگیری نمود، آن حضرت در ضمن خطبه‌ای فرمودند: مگر نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل دست برنمی‌دارند؛ واقعا جای آن دارد که مومن مشتاق لقای پروردگارش باشد؛ من مرگ را جز سعادت و زندگانی[و سازش] با ستمگران را جز آزردگی و دلتنگی نمی‌بینم. (تحف العقول ۲۴۵) طبری نیز این خطبه را پس از نقل ملاقات حضرت با جناب حر روایت کرده است؛ (تاریخ طبری ۴۰۴/۵) قاضی نعمان مغربی(متوفای ۳۶۳) می‌گوید: این خطبه مربوط به هنگامی است که از حضرت خواستند تسلیم فرمان ابن‌زیاد لعین شود تا او خواست بگیرد. (شرح الاخبار ۱۴۹/۲) بنا بر نقل مصادر متعدد دیگر، هنگامی که دشمن با حضرت روبرو شد، و حضرت یقین کرد که با او خواهند جنگید، خطبه گذشته را ایراد فرمودند. - امام علیه‌السلام فرمودند: این ناپاک فرزند ناپاک مرا بین مرگ و خواری مخیر کرده است و من هیچ‌گاه زیر بار خواری و ذلت نخواهم رفت. خدا، پیامبر، دامن های پاکی که ما را پرورش داده و نیاکان پاک سرشت ما هرگز نمی‌پسندند که ما [زندگی با خواری و] فرمانبرداری از مردم پَست را بر مرگ با عزت ترجیح دهیم. (احتجاج ۲۴/۲) - از جمعی از اصحاب ، حضرت فرمودند: به خدا سوگند به هیچ یک از خواسته‌های آنان پاسخ مثبت نخواهم داد تا آن که با خضاب خون به ملاقات خدا نائل گردم. (لهوف ۶۱) - دشمنان از حضرت خواستند تا تسلیم ابن زیاد شود[تا او هر تصمیمی خواست بگیرد] آنها می‌گفتند: او رفتار ناپسندی با شما نخواهد داشت! حضرت با اشاره به اینکه به حضرت مسلم هم همین را گفتند و سپس ایشان را کشتند، فرمود: به خدا سوگند من حاضر نیستم که به اختیار خویش تسلیم شما شوم و مانند بردگان خود را در اختیارتان بگذارم. (مناقب ۲۴۴/۳) و بنا بر نقلی : و نه مانند بردگان پا به فرار می‌گذارم. (تاریخ طبری ۳۲۳/۴) - حضرت فرمودند: من شما را بین سه مطلب مخیر کردم ولی نپذیرفتید. قدرت و شوکتتان شما را به طمع انداخت که [با امتناع شما] من منقاد و ملحد شما خواهم شد! پناه بر خدا، نفوس تسلیم ناپذیر و عزت و جوانمردی، ما را از تن دادن به این پستی باز می‌دارد.....چقدر مشتاقم که به این جوانان - اشاره به اجساد عزیزان شهید - ملحق شده و به عهد خویش با پروردگارم وفا نمایم..... (فرهنگ جامع سخنان امام حسین۵۶۰) ________ 🅾 قـــــــــــــــضاوت درباره کسانی که این کلمات امام علیه‌السلام که در هنگامی ایراد شده است که انتخابی جز شهادت برای حضرت باقی نگذاشتند ، را برای مقاصد دنیایی خویش به عنوان انگیزهء امام علیه ‌السلام بیان می‌کنند به اهل انصاف می‌سپاریم!! 🔚 با دقت در سیر مطالبی که تقدیم بزرگواران شد، کاملا روشن است که حضرت هرگز آغازگر مبارزه و جنگ نبوده‌اند و تمام تلاش خویش را برای پرهیز از جنگ و دفاع و حفظ جان خود و نوامیس رسول خدا صلی الله علیه و آله به کار بردند. لذا تعابیر ، ، ، و و ... درباره انگیزهء آن حضرت منتفی است.
⁉️ هدف سیدالشهدا علیه السلام از چه بود؟؟ ✅ إنّی ما خَرَجتُ اَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً، اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاحِ فی اُمَّهِ جَدّی، اُریدُ اَن آمُرَ بِالمَعرُوفِ و اَنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرهِ جَدّی وَ اَبی عَلیَّ بن اَبی طالبٍ. 〰〰〰〰〰〰〰 برای یافتن پاسخ به این سوال، بهترین و دقیق‌ترین جواب ، جستجو در منابع تاریخی و روایی و یافتن پاسخ از لسان مبارک خود آن حضرت است؛ ☑️ با پیگیری دقیق این مباحث درخواهید یافت، علت خروج آن حضرت با لع و حفظ جان مبارک خویش بوده است؛ چرا که فرمان یزید این بود: یا بیعت یا سر آن حضرت! و به هیچ عنوان خروج حضرتش طبق برخی ادعاها -بر خلاف حق الهیِ خلافت ظاهری ایشان- به جهت تشکیل حکومت نبوده و قیام بالسیف نفرموده‌اند. ______ هنگامی که وقت نماز عصر فرا رسید، امام فرمود برای نماز عصر ، اذان بگویند. سپس خود حضرت اقامه گفت و با آنها نماز خواند. بعد از نماز به آنها توجه کرد؛ حمد خدا را به جای آورد و فرمود: 💠 و بعد...ای مردم اگر تقوای خدا را پیشه کنید و حق را برای اهلش بشناسید، خداوند از شما راضی‌تر خواهد بود‌. ما اهل بیت محمد ، نسبت به این امر از این گروه - که مدعی آنچه از ایشان نیست و عمل کننده به ستم و جور در میان شما هستند - شایسته‌تریم. اگر با اکراه نسبت به ما و جهل به حق ما ، ابا نمودید و نظر شما غیر از آنی باشد که در نامه‌ها و نوشته‌هایی به من رسید، من از شما منصرف خواهم شد. حر بن یزید پاسخ داد:: به خدا نمی‌دانم این نامه‌ها کدام است. امام به عَقَبة بن سَمعان فرمود نامه‌های داخل دو کیسه را خارج کند. او کاغذهای فراوانی را از دو کیسهء پر خارج کرد و در جلوی امام حسین علیه السلام پراکند. حر گفت: ما از آنها نیستیم که برای تو نامه نوشته‌ایم. به ما دستور داده‌اند که از تو جدا نشویم مگر آنکه تو را به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد ببریم. امام حسین علیه السلام فرمود: مرگ به تو از این مطلب نزدیک‌تر است. سپس به اصحابش فرمود که برخیزند و سوار شوند و زنها را سوار نمودند؛ سپاه اموی مانعشان شدند ؛ امام به حر فرمودند: -مادرت به عزایت بنشیند، چه می‌خواهی؟ -اگر هر کس دیگری از اعراب این را می‌گفت و در موقعیت تو بود، او را وانمی‌گذاشتم مگر آنکه نام مادرش را ببرم.اما چه کنم در مورد مادر تو، باید به بهترین وجه بگویم. -چه می‌خواهی؟ -می‌خواهم تو را نزد عبیدالله بن زیاد ببرم. -سوگند به خدا که از تو پیروی نخواهم کرد. -به خدا سوگند که تو را رها نخواهم کرد‌. 👈👈 و این مطلب ۳ بار تکرار شد و صحبت بین آن دو طولانی گشت. حر به امام گفت: من به کشتن تو امر نشده‌ام؛ آنچه به من دستور داده‌اند این است که از تو جدا نشوم مگر اینکه تو را به کوفه ببرم. اگر ابا داری، راهی را در پیش گیر که به کوفه نرسد و به مدینه نیز تو را نبرد. من نیز برای امیر عبیدالله بنویسم تا شاید خداوند سلامت را به جای ابتلا به کار تو ، روزی‌ام سازد . این راه را بگیر و از قادسیه و عَذیب در قسمت چپ برو. 👈👈 امام حسین علیه السلام به اصحابشان فرمان دادند تا از سمت چپ حرکت کنند و حر هم با آنان به راه افتاد. (مقتل الحسین/امین/۸۱ و تاریخ طبری ۲۹۸/۴) 〰〰〰〰〰〰〰 پ.ن:: ✍️... علت ظاهری خروج آن حضرت از مدینه ، بیعت با چون یزیدی و برای نفْس بوده است و علت خروج آن حضرت از مکه، علاوه بر حفظ نفس و ترک بیعت با ، محفوظ ماندن خانه خدا است. به خاطر بسپارید که امام حسین علیه السلام وظیفه ندارند که به پیمان شکنی کوفیان - که به علم الهی آن را می‌دانند- ترتیب اثر دهند چرا که شأن امامتی آن حضرت ایجاب می‌کند نسبت به درخواست‌های مردم بی‌اعتنا نباشد. سفر آن حضرت از مکه به مدینه، و برخوردهای آن حضرت با دشمنان، جنبه دارد، و به هیچ عنوان مبارزه به معنای جنگ و یا عنوان و یا (به معنای مصطلح امروز) و یا انگیزه ، بر خروج آن حضرت از مدینه و آنگاه مکه منطبق . هر چند اگر کوفیان به عهدشان وفادار بودند ، مقدمات تشکیل حکومت و جهاد با یزید مهیا میشد... و البته که امام به پیمان شکنی کوفیان بیش از دیگران آگاه بودند. ✔️ادامه دارد....
* 💞﷽💞 ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 بعد کلاسهام رفتم خونه... همش به حرفهای خانم رسولی فکر میکردم. مامان تو آشپزخونه بود.بالبخند گفتم: _سلام مامان گلم -سلام خسته نباشی.بیابشین برات چایی بریزم -برم لباسهامو عوض کنم،یه آبی به دست و صورتم بزنم بعدمیام -باشه برو. رفتم توی اتاق و پشت در نشستم. خیلی ناراحت بودم.به درستی کاری که قبلا میکردم مطمئن بودم. گفتم ✨خدایا تو خوب میدونی من هرکاری کردم ‌ بوده... بلند شدم،وضو گرفتم و نماز خوندم تا آروم بشم.از خدا خواستم کمکم کنه. دلم روضه میخواست. با گوشیم برای خودم روضه گذاشتم و کلی گریه کردم.تو حال و هوای خودم بودم که مامان برای شام صدام کرد. قیافه م معلوم بود گریه کردم. حالا جواب مامان و بابا رو چی بدم؟ آبی به صورتم زدم و رفتم سمت آشپزخونه.بسم الله گفتم و نسبتا بلند سلام کردم. مامان و بابا یه کم نگاهم کردن.مامان گفت: _باز برا خودت روضه گذاشتی؟ لبخندی زدم و نشستم کنار میز.سرشام بابا گفت: _خانواده ی صادقی فردا شب میان.فردا که کلاس نداری؟ -نه -پس بیرون نرو.یه کم به مادرت کمک کن. -چشم. برای اینکه به استادشمس و حرفهای خانم رسولی فکر نکنم همه ی کارها رو خودم انجام دادم... مامان هم فکرکرد به قول خودش سرعقل اومدم... عصر شد و من همه ی کارها رو انجام دادم. گردگیری و جاروبرقی کردم.میوه ها رو شستم و توی ظرف چیدم.شیرینی ها رو آماده کردم. کم کم برادرهام هم اومدن... داداش علی فرزند بزرگ خانواده ست و شش سال از من بزرگتره و یه پسر چهار ساله داره که اسمش امیرمحمده،علی و اسماء همسرش معلم هستن و بخاطر کارشون فعلا یه شهر دیگه زندگی میکنن. بعد داداش محمده که چهارسال از من بزرگتره و پاسداره، تا حالا چند بار رفته سوریه. یه دختر سه ساله داره به اسم ضحی.مریم همسر محمد قبل از ازدواج با محمد دوست من بوده.یک سال از من بزرگتره و توی مسجد باهم آشنا شده بودیم.من با داداش محمد خیلی راحت ترم.روحیاتش بیشتر شبیه منه. مامان با کلی ذوق براشون میگفت که از صبح کارها رو زهرا خودش انجام داده. همه بالبخند به من نگاه میکردن. محمد گفت: _تو که هنوز ندیدیش .ببینم ناقلا نکنه دیدیش و ما خبر نداریم. باخنده گفتم: _پس چی فکر کردی داداش؟فکر کردی اگه من تأییدش نمیکردم بابا اجازه میداد بیان خاستگاری؟ مگه نمیدونی نظر من چقدر برای مامان و بابا مهمه؟ همه خندیدن... رفتم توی اتاقم که آماده بشم،چشمم افتاد به کتاب برنامه نویسی که روی میز تحریرم بود... دوباره یاد استادشمس و خانم رسولی افتادم. ناراحت به کتاب خیره شده بودم.متوجه نشدم محمد اومده توی اتاق و داره به من نگاه میکنه.صدام کرد: _زهرا جا خوردم،... رفتم عقب.گفت: _چته؟کجایی؟نیستی؟ -حواسم نبود -کجا بود؟ -کی؟ -حواست دیگه. -هیچی،ولش کن -سهیل رو میخوای چکارکنی؟ -سهیل دیگه کیه؟ -ای بابا! اصلا نیستی ها. خواستگار امشبت دیگه. -آها!نمیدونم،چطور مگه؟ -من دیدمش،اونی که تو بخوای. -پس بابا اجازه داده بیان؟ -بابا هم هنوز ندیدتش.بهم گفت تحقیق کنم،منم دیدمش. -میگی چکارکنم؟... ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم
* 💞﷽💞 📚 زیبای _.... یادته روز آخر بهم گفتی ازدواج کن؟ اون موقع خیلی دلم گرفت.ازت ناراحت شدم.ولی حالا بعد دو سال و چهار ماه از شهادتت دارم ازدواج میکنم.واقعا دو سال از نبودنت میگذره؟!!! نه.خیلی بیشتره.دو قرن و دو سال گذشته.این زهرا،زهرایی که تو باهاش ازدواج کردی.از اون دختر شوخ و خنده رو و به قول خودت خوش اخلاق،باحیا، زیبا، مؤدب و مهربون دیگه خبری نیست...من هنوز هم این خصوصیات رو دارم.حتی سعی کردم بهتر از قبل باشم،ولی یه چیزایی کرده..یادته آخرین باری که کلاس استادشمس رفتم درمورد عشق صحبت کردم؟ گفتم مثل نخ تو اسکناسه که اگه نباشه اسکناس زندگی ارزشی نداره..نخ تو اسکناس زندگیم تغییر کرده،عشقی که داشتم یه جور دیگه شده.هم شده هم فرق داره.اسکناس زندگیم شده.اون موقع بهترین دوستم خدا بود.الان همه ی زندگیم خداست.. وقتی تو رفتی خیلی خوب فهمیدم همه چیز جز خدا ..خدا تنها کسیه که همیشه باهام میمونه...امین برام دعا کن. دیگه گریه م گرفته بود... -میخوام ازدواج کنم...با وحید. میشناسیش دیگه..بابا میگه مرد خوبیه.کارش سخته ولی میتونه خوشبختم کنه...قبلا میگفتم خوشبختی یعنی اینکه آدم با کسی زندگی کنه که دوستش داره.الان به نظرم یعنی اینکه آدم تو موقعیتی باشه...دعا کن همیشه خوشبخت باشم... تو برام خاطره ی شیرینی هستی.خیلی چیزها ازت یاد گرفتم که تو روزهای بدون تو خیلی به دردم خورد..یه زمانی خدا منو کرد،حالا هم میخواد امتحانم کنه.امتحانات با وحید برام.از خدا خواسته بودم یا وحید فراموشم کنه یا کاری کنه که عاشقش بشم،خیلی بیشتر از عشقی که به تو دارم. خدا دعای دوم منو اجابت کرده.امین،من الان وحید رو بیشتر از تو دوست دارم.خودت گفتی اینطوری راضی تری وگرنه من راحت تر بودم که تا آخر عمرم با خیال و خاطراتت زندگی کنم... من راضیم،از زندگیم،از اینکه تو خاطره ای و وحید حال. من . امین خیلی برام دعا کن.به حرمت روزهای خوبی که با هم داشتیم برام خیلی دعا کن. رفتم پیش بابا تو اتاقش... با جون کندن بهش گفتم جوابم مثبته. مامان اومد تو اتاق، چشمهاش پر اشک بود.گفت: _اگه وحید هم بره چی؟ گفتم: _شاید هم من زودتر از وحید رفتم.کی میدونه کی قراره بمیره؟ مامان بغلم کرد و برام آرزوی خوشبختی کرد. محمد وقتی فهمید به گوشیم زنگ زد.صداش ناراحت بود.گفت: _امیدوارم خوشبخت بشی. شب علی اومد خونه ما.ناراحت بود.تو هال،پیش مامان و بابا گفت: _شغل وحید بدتره که.زهرا دق میکنه از دست این پسره. تو چشمهاش نگاه کردم وگفتم: _داداش،خیالت راحت.این زهرا دیگه اون زهرای که تو سختی ها کم بیاره. خیالش راحت نبود.بعد شهادت امین بیشترین کسی که اذیت شده بود علی بود. میفهمیدمش.خیلی وقت ها با خودم گفتم کاش پیش علی اونجوری گریه نمیکردم. وقتی جواب مثبت منو به خانواده ی موحد گفتن، وحید مأموریت بود... تو اولین فرصت باهام تماس گرفت. گفت: _سلام منم جواب میدادم: _سلام نمیدونست چی بگه.منم نمیدونستم.بعد از سکوت طولانی گفت: _مادرم گفت جواب شما مثبته...درسته؟ ادامه دارد... ✍نویسنده بانو
حرم
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ 🚩▫️#علائم_ظهور قسمت • دوم ✔️ 🔻- در این حدیث، از هر نوع قیام تا قبل از ماه رجب نهی
‍ ┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ 🚩▫️ قسمت • سوم ✔️ ✅ تذکری درباره ✅ نقش علائم ظهور در تشخیص اصل ظهور حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف ♦️ که به طور کلی نشانه‌هایی که در احادیثِ ما برای ظهور امام عصر ارواحنافداه ذکر شده، هیچکدام قطعی الوقوع نیستند. یعنی ممکن است ظهور آن حضرت، بدونِ آن که هیچیک از آن علائم ظاهر گردد، واقع شود و از این جهت است که علائم بداء پذیر (*) هستند؛ به این معنا که تا قبل از وقوعشان، احتمال و در موردِ آنها منتفی . هر یک از این نشانه‌ها، یا 👈 وقتی برای وقوعش معین نشده (اصطلاحا مرحله تقدیر در آن صورت نگرفته) یا 👈 اگر معین شده، خداوند حکم به وقوعِ آن نکرده است (اصطلاحا مرحله قضا در آن صورت نگرفته) و در صورتِ حکمِ به وقوع آن، تا وقتی که تحقق خارجی پیدا نکرده، باز هم خداوند ممکن است وقوع آن را منتفی گرداند که این قسمِ اخیر در مورد علائمی است که تصریح به حتمی بودن‌ِ آنها شده است؛ مانند خروج سفیانی که از علائم حتمی ظهور شمرده شده است. ✔️ محتوم بودن این گونه علائم، به معنای بداء ناپذیر بودن آنها نیست، بلکه به معنای اینست که غیر از تقدیر الهی، قضای خداوند هم به وقوع آن تعلق گرفته، یعنی قرارِ قطعی بر انجام آن است. ولی باز هم تا وقتی واقع نشده، احتمال بداء در آن وجود دارد که این مرحله را در احادیث ما تعبیر به قضا کرده‌اند و فرموده‌اند:: 💠 فَإذا وَقَعَ القَضاءُ بِالإمضاءَ فَلابَداءَ پس وقتی قضاء به امضاء برسد، دیگر بداء در آن راه ندارد. 🔚امضای قضا همان وقوع خارجی یافتنِ آن است، این مسله در نوعِ مقدرات الهی جاری است. مثلا ممکن است خداوند عمر محدودی را برای کسی تقدیر کرده باشد و به فرشته مأمور قبض روح هم ابلاغ کرده باشد که در وقت معینی جان او را قبض نماید، این ابلاغ همان قضای الهی است. پس مرگ چنین شخصی طبق این اصطلاحات از امور محتوم است؛ ولی چه بسا با انجام کار خیری از ناحیه او (مانند دادن یا صله رحم) خداوند با اینکه حکم به قبض روح او فرموده، ولی در آن بداء کند و بر عمر او بیفزاید، این کار چون به مرحله امضاء نرسیده، قابل بداء بوده است. در مورد خروج سفیانی هم، در عین محتوم دانسته شدنش ، در روایات به بداء پذیر بودن آن تصریح شده است؛ 👤ابوهاشم جعفری از حضرت جوادالائمه علیه السلام سوال می‌کند که با توجه به حتمی بودن خروج سفیانی در روایات، آیا ممکن است خداوند در آن بداء کند( هل یَبدو لله في المحتوم ) حضرت می‌فرمایند: نَعَم ؛ بعد ابوهاشم اضافه می‌کند که : پس می‌ترسیم در اصل قیام قائم علیه السلام هم بداء شود! حضرت امام جوادالائمه علیه السلام میفرمایند: 💠 إنَّ القائِمَ مِنَ الميعادِ، واللهُ لايُخلِفُ الميعادَ همانا (قیام) قائم از وعده‌هاست، و خداوند خلف وعده نمی‌کند. 📚غیبت نعمانی ب۱۸ح۱۰ (📸 اسکن آن پیوست خواهد شد.) 🔻پس اصل ظهور بداء نمی‌پذیرد ولی علائم حتمیِ آن هم قابل بداء است، چه برسد به سایر علایم؛ ولی البته وقت ظهور امام علیه‌السلام هم بداء پذیر است و احتمال تقدیم یا تاخیر در آن تا قبل از وقوع وجود دارد. ☑️ پس نشانه‌هایی که برای ظهور حضرت در احادیث آمده نباید قطعی تلقی شود. اگر به صورت غیر قطعی در نظر گرفته شوند، اشکالی ندارد ؛ چه بسا بعضی از این علائم به عنوان هشدار به مومنان برای آمادگی بیشتر نسبت به ظهور امام علیه السلام بیان شده باشد یا حکمتهای دیگری داشته باشد که ما آنها را ندانیم، ولی آنچه مسلم است در تشخیص اصل ظهور حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله فرجه نیازی به دیدن این نشانه‌ها نیست؛ زیرا در احادیث ما خروج ایشان یک امر آشکار و عیان دانسته شده است. چنانکه در بعضی روایات قیام آن حضرت به قیام حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله تشبیه شده است که در کمال روشنی و وضوح بود؛ حضرت امام محمد الباقر علیه السلام می‌فرمایند: 💠 مَثَلُ خُروجِ القائِمِ مِنّا أهل البيتِ كَخُروجِ رَسولِ ‌الله قیام قائم ما اهل بیت علیه السلام همانند قیام حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله است. 📚غیبت نعمانی ب۱۱ح۱۴ پی‌نوشت: (*) بَداء اصطلاحی در کلام شیعه است به‌ معنای آشکار شدن امری از ناحیه خداوند برخلاف آن‌چه مورد انتظار بندگان بوده است. در بداء خداوند در واقع آن چه مورد انتظار بوده را محو و امری جدید را اثبات می‌کند در حالی که به هر دو حادثه آگاه است. 🟢ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🟢 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 🔴 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🔴 |
✿❀بِسْـمِـ الرَّبِ الشُّہَــداءِ وَالصِّدیـقین ✿❀ ✿رمان واقعی ✿❀قسمت ۱۸ کنار هم نشسته بودیم... ایوب آستینش را بالا زد و بازویش را نشانم داد: _ "توی کتفم، نزدیک عصب یک است. دکترها می گویند اگر خارج عمل کنم بهتر است. این بازو هم چهل تکه شد بس که رفت زیر تیغ جراحی." به دستش نگاه می کردم گفت: _ "بدت نمی آید می بینیش؟؟" بازویش را گرفتم و بوسیدم: _ باور نمی کنی ایوب، هر جایت که مجروح تر است برای من قشنگ تر است. بلند خندید دستش را گرفت جلویم: _ "راست می گویی؟ پس یا الله ماچ کن" سریع باش. . . . چند روز بعد کارهای اعزامش درست شد و از طرف جهاد برای درمان رفت . من هم با یکی از دوستان ایوب و همسرش رفتم . مراسم بزرگی آنجا برگزار می شد. می خواندند که خوابم برد. 💤توی خواب را دیدم. امام گفتند: "تو بارداری ولی بچه ات مشکلی دارد." توی خواب شروع کردم به گریه و زاری با التماس گفتم: "آقا من برای کردم، برای رضای شما این را تحمل می کنم، الان هم شوهرم ، تلفن بزنم چه بگویم؟ بگویم بچه ات ناقص است؟" امام آمد نزدیک روی دستم دست کشید و گفت: "خوب میشود"💤 بیدار شدم. کردم بوده، بچه دار شدیم و بچه نقصی دارد. حتما هم خوب می شود چون امام گفته است. رفتم مخابرات و زنگ زدم به ایوب تا گفتم خواب امام حسین را دیده ام زد زیر گریه بعد از چند دقیقه هم تلفن قطع شد. دوباره شماره را گرفتم. برایش خوابم را تعریف نکردم. فقط خبر بچه دار شدنمان را دادم. با صدای بغض آلود گفت: _ "میدانم شهلا، بچه پسر است، اسمش را می گذاریم . ادامه دارد... ✿❀