◽️▫️#ویدئو_استوری_روزشمار_غدیر —عیداللهالاکبر • ☀️ 32 🔖 روز مانده تا عید سعید غدیر خم❣️
🔰جابر گوید: در محضر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام در کنار رود فرات قدم میزدم که ناگاه موج بسیار بزرگی برخاسته آن حضرت را فرا گرفت به گونه ای که از دید من نهان گشت. سپس آن موج فروکش نمود بی آنکه هیچ اثری از رطوبت بر حضرت علی علیه السّلام بر جای گذاشته باشد. من از این بابت ترسیده و تعجب نموده از آن حضرت در این مورد پرسیدم، فرمودند: آیا آن را دیدی؟
گوید: عرض کردم: آری!
فرمودند: فرشته موکّل بر آب، شادمان شد و سلام کرد و مرا در آغوش کشید!
📚 امالی شیخ طوسی: ۱۸۷
بحارالانوار ج ۳۹ ص ۱۱۰ ح ۱۶
• 🔝لطفا در نشر آن کوشا باشیم ✔️
⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
▫️◽️#درس_های_کافی
قسمت🔖 سی • یکم ✔️
🍃حضرات اهل بیت علیهم السلام خزانه داران علم الهی✨....
♦♦➖➖➖➖♦♦
👥عَلِيُّ بْنُ مُوسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ رَفَعَهُ عَنْ سَدِيرٍ 👥
✍عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیهما السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَنْتُمْ قَالَ نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَ نَحْنُ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ مَنْ فَوْقَ الْأَرْض.
•———••———••———••———••———•
سدير گويد: به حضرت امام محمدالباقر (علیه السلام) عرض كردم: فدایتان شوم، شما چه سمتى داريد؟ فرمود: ما خزانه دار علم خدائيم، ما مترجم وحى خدائيم: ما حجت رسائيم بر هر كه در زير آسمان و روى زمين است.
📚 کافی کتاب الحجه بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ علیهم السلام وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِه ح ۳
🔅ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔅
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
📢 حُزنِ عجیبِ حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام، هنگام شنیدنِ نام و یاد حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام
▪️حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْقُرَشِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ أَبِي عُمَارَةَ الْمُنْشِدِ قَالَ مَا ذُكِرَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (عليه السلام) عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (عليهما السلام) فِي يَوْمٍ قَطُّ فَرُئِيَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ مُتَبَسِّماً قَطُّ إِلَى اللَّيْلِ.
✍🏻 ابى عماره نقل كرده: هرگز ذكر نشد یاد حضرت حسين بن على عليه السّلام نزد حضرت امام جعفرالصادق عليه السّلام، مگر آنکه در آن روز، آن جناب تا شب متبسّم و خندان ديده نشد.
📚کامل الزیارات، باب ٣٢، حدیث۵
⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
* 💞﷽💞
#مُشکین77
اون روز گذشت و شب هم عماد برای دیدن بچهها پیداش نشد.
روز بعد حوالی عصر بود و صدای صحبت عماد و فرخنده سادات از حیاط به گوش میرسید.
قرآنم رو داخل لفافهی سفید و مخملیش گذاشتم و مریم رو که از صبح بهونهی پدرش رو میگرفت صدا زدم:
- مریم، بابا بیرونه بدو برو پیشش.
مریم ذوق کرده به سمت در دوید.
محمدرضا از ذوق مریم ذوق کرده به سمت در دوید و مریم بیهوا در رو باز کرد و در محکم به وسط پیشونی محمدرضا خورد .
به سمتش دویدم و از صدای گریهش عماد و فرخنده سادات هم به طرف اتاق دویدند.
پیشونیش با شدت به لبهی تیز در برخورد کرده و شکافته شده بود از دیدن صورت خونی محمدرضا هول شده بودم.
مریم ترسیده بود و کنار دیوار ایستاده و برادرش رو نگاه میکرد.
عماد محمدرضا رو بغل گرفت و گفت:
- میبرمش درمونگاه.
فرخندهسادات سریع کف دستش رو روی پیشونیش گذاشت و فشار داد و گفت:
- نه مادر نمیخواد، عمق نداره زخمش.
- پیشونیه عزیز، خطرناک نباشه؟
- نه مادر ببین خونش بند اومد برو اون دواگلی(مرکرکروم) رو بیار تا بزنم بهش.
تموم بدنم شروع کرده بود به لرزشی
بیامانو عصبی.
عماد با دیدنم دستپاچه به سمتم اومد و گفت:
- هیچی نشده معصومم، هول کردی. هیچیش نیست، ببین.
هر چی سعی کردم تا حرفی بزنم بیفایده بود و دوباره انگار دچار همون حملهی عصبی شده بودم.
فرخنده سادات همونطور که بچه رو بعل زده بود لیوان آبی آورد و به دست عماد داد.
- یه کمی بخور.
در همین حین صدای زنگ در توی خونه پیچید و من همچنان دچار لرز شدید بودم.
مریم در روباز کرده بود و دقایقی بعد محمد وارد شد و دستپاچه به سمتم اومد.
- چی شدی معصوم؟
پر از عصبانیت دستش رو روی سینهی عماد گذاشت و محکم هلش داد و گفت:
- نمی.تونستی آرامشش رو بهش برگردونی بیخود کردی برش گردوندی تو این خراب شده! چیکارش کردی که اینطور داره از دست میره نامرد.
عماد پر از عصبانیت سرش داد کشید و شونههاش رو گرفت و کنارش زد و گفت:
- برو کنار ببینم از دست رفت.
حس کردم که توی هوا معلق شدم و صدای عماد که وهموار به گوشم رسید:
- میبرمش درمونگاه، حواست به بچهها باشه.
چشم که باز کردم روی تخت بیمارستان بودم و عماد نگران چشم به صورتم دوخته بود و مهربون و پر از غم گفت:
- بیدار شدی؟
- محمد... محمدرضا خو...خوبه؟
- آره نگران نباش خوبه، تو ترسیدی و هول کردی. آخه دختر خوب تو که دل و جراتت بیش از این حرفها بود با دوتا چکه خون به این روز افتادی چرا؟
پرستاری وارد اتاق شد و گفت:
- حالا که به هوشی بگم دکتر بیاد.
لحطاتی بعد دکتر وارد شد و سوال کرد که این حمله سابقه داشته یا نه و عماد براش گفت که یک بار دیگه هم این اتفاق افتاده.
- این حمله شباهت زیادی به حملهی صرع داره، نباید عصبی و دچار هیجان بشی.
✍🏻 #مژگان_گ
* 💞﷽💞
#مُشکین78
عماد بیاختیار به سمتم برگشت و نگاهش پر از تشویش و ترحم بود.
بیقرار و مستاصل از دکتر پرسید:
- یعنی... یعنی چی آقای دکتر؟
- ببینید علایمی که خانم شما داره کاملا علایم بسته شدن موضعی مویرگ سر و شروع حملهی صرعه، اما نمیشه این رو با اطمینان گفت شاید که این حالت موقتی و زودگذر باشه.
به نظر میاد که روزهای سختی رو گذروندند...
آرومتر از عماد پرسید:
- عزیزی رو از دست دادن؟
عماد ناخوداگاه نگاهم کرد و اشکهام چنان هجوم آوردند که بدون پلک زدن از گوشه هر دو چشمم پایین ریخت.
- نه، ولی یه سری مشکلاتی داشتیم که باعث شده عصبی بشه.
- خیلی مراقبش باشین و سعی کنید محیط رو براش آروم نگه دارید. سرمش تا چند دقیقهی دیگه تمومه، میتونید ببریدش خونه.
دارویی رو هم براش نوشتم که به خاطر دوز بالا بهتره هفتهیی سه بار و هر بار نصفش رو مصرف کنه.
دکتر رفت و من هنوز توی فکر اون سوال بودم و توی سرم دائم صدا میکرد، عزیزی رو از دست دادن؟ و اون چه نمیدونست که من نیم وجودم رو خسارت دیده بودم.
نمیدونم چرا انگار غم تموم این چند وقت به چشمهام هجوم آورده.
سرم رو به سمت مخالف چرخونده بودم تا عماد نبینه اشکهام رو.
گرمی دستش رو روی دستم حس کردم و انگار که مغناطیس داشت دستش و موجی از آرامش رو وارد وجودم کرد.
کاش دو سال پیش بود و کاش تموم اینها خیالی بیش نبود.
متعجب بودم که چرا دیگه از تماس دستش ناخوش نبودم؟
- معصوم... روت رو برگردون و نگاهم کن .
بیحرکت موندم و باز چیزی نگفتم.
- کاش که دکتر منعم نکرده بود از اینکه نباید هیجانزده بشی و برات میگفتم از اون روزهای لعنتی.
دستم رو پس کشیدم از زیر دستش و رو برگردوندم.
- من نمیخوام هیچی بشنوم عماد
مظلومانه ادامه دادم:
- من خستهم خیلی خسته. میشه بیخیالم بشی؟
دستش رو نوازشوار روی موهام کشید و گفت:
- دوست داری بریم مسافرت هر جا تو بگی.
پوزخندی زدم و گفتم:
- عادت کردی زنت رو تو بستر زایمون رها کنی و بری هواخوری؟
نگاهش دلخور شد و گفت:
- موندم این زبون چرا اینطور تلخ شد. تو که نیش و کنایه تو مرامت نبود.
- الان هم نیست، من همون معصومم. ولی تو دیگه اون عماد نیستی. چرا خودت رو گول میزنی؟ این آب خیلی وقته از این جو رفته و محاله برگرده.
- تو نمیخوای که برگرده وگرنه...
پرستار وارد شد و باعث شد و حرفش نیمه موند.
سرم رو چک کرد و گفت:
- تمومه. فقط نسخه رو از جایگاه بگیرید.
✍🏻 #مژگان_گ
* 💞﷽💞
#مُشکین79
سرم رو به پشتی صندلی ماشین تکیه داده بودم و چشم بسته و به نوای ترانهیی که از رادیو ماشین پخش میشد گوش میکردم اما فکرم داغون بود. مرکز انتقال احساساتم دیوونه شده بود انگار! لحظهیی با تموم وجود عماد رو میخواستم و لحظهیی چنان ازش دلخور بودم که تحمل دیدنش رو هم نداشتم.
در ماشین باز شد و عماد وارد ماشین شد و پاکت کوجیک دارو رو روی پام گذاشت و گفت:
- دوست داری برات چیزی بگیرم بخوری؟ ضعف نداری؟
- نه... بریم دلواپسم.
عماد سری تکون داد و گفت:
- نکن معصوم، تو داری تموم خودت رو خلاصه میکنی تو وجود اون دوتا بچه. برای همین با یه زخم کوچیک این شده روزگارت.
- روزگارم رو کسی با بیرحمیش اینطور سیاه کرد که روزگاری علت زندگیم بود.
- دیگه نیست؟
- نه... خودش دلیل شده واسه زندگی یکی دیگه.
عماد پوفی کشید و ساکت شد و من هم دیگه چیزی نگفتم و توی افکار سیر میکردم.
به روستا برگشتیم و همون شب خونوادهم برای عیادت اومدن و نگاههای خط و نشون کش عماد و محمد باعث شده بود تا ناخوداگاه اضطراب داشته باشم. پدر که برخاست و اعلام کرد که باید برگردند نفس آسودهیی کشیدم و اونها رو تا نزدیک در بدرقه کردم.
عماد کنار راهپله ایستاده بود و من ایستادن رو جایز ندونستم و سریع به سمت حیاط رفتم تا راحت باشه.
روزها درگذر بود و مرجان ناسازگارتر از قبل شده و شاهد مدعا اختلافات هر روزهشون بود.
اون اصرار داشت که به پزشک مراجعه کنند و عماد خونسردانه میگفت:
- من دوتا بچهی سالم دارم. پس مشکلی نیست که دکتر رفتن بخواد.
و همین بیش از پیش مرجان رو عصبانی میکرد.
فرخندهسادات عقیده داشت که انسیه توی گوش دخترش میخونه که دنبال درمان باشه تا بتونه برای عماد وارث به دنیا بیاره.
من اما ورای همهی این حرفها فکر میکردم که مرجان جایگاهش رو توی زندگی عماد معلق میدونه و مطلع این موضوعه که عماد چقدر بچههاش رو دوست داره و فقط با وجود یک بچهی مشترک با عماده که میتوته اون رو برای خودش حفظ کنه.
انسیه دیگه کمتر به دیدن دخترش میومد و مرجان اکثر اوقات رو تنها میگذروند.
گاهی که توی حیاط بودم سایهش رو میدیدم که مخفیانه به حیاط سرک میکشید.
چند وقت از قهر فریبا گذشته بود و بالاخره دوری پدر و مادرش رو تاب نیورد و برگشت. اما مثل سابق تند نبود و نمیدونم که عماد ماجرای ضعف اعصابم رو براش گفته یا به احترام حرف حاجبابا بود. نگاهش اما هنوز هم پر از نیش و کنایه بود.
✍🏻 #مژگان_گ
4_6048774709800079128.mp3
4.62M
💠 #واریس_پا
✅ #صوت80
🔆علت واریس پا چیست❓
👌سردی کلیه و نبودن صفرا داخل رگها باعث بیماری واریس پا میشود...
🤔راه درمانچیست❓
❌به هیچ عنوان عمل و لیزر انجام نشود زیرا هنوز بدن پاکسازی نشده و دوباره واریس برمیگردد...
🎤 #استاد_سید_حسین_افشار_نجفۍ
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفـرج_الساعه🍃🌺
هدایت شده از حرم
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
❣ ﷽❣
🌷 #اعمال_شب_جمعه
💚 شب جمعه بسیار شب با فضیلتی می باشد که ان شاء الله با دعا و نیایش و عبادت به بهترین نحو سپری کنیم 💚
💚 برخی از اعمال شب جمعه عبارتست از :
( یک یا چند یا همه آن ها را برحسب وقت و توانمان انجام بدهیم ان شاءالله )
1⃣ #دعای_کمیل
2⃣ #بسیار_تسبیحات_اربعه_گفتن
( سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر )
3⃣ #صلوات
4⃣ #قرائت_این_سوره_ها_درشب_جمعه سفارش شده :
اسراء، کهف، ص، سجده، یس، واقعه، دخان، احقاف، جمعه، شعرا، نمل، قصص، زخرف، طور و . ..
5⃣ #طلب_آمرزش_و_دعا در حق مومنان
6⃣ #قرائت_سوره_جمعه در رکعت اول نماز مغرب و عشاء و قرائت سوره توحید در رکعت دوم نماز مغرب و سوره اعلی در رکعت دوم نماز عشاء.
7⃣ #نماز_والدین:
دو رکعت است. در رکعت اول بعد از حمد 10 مرتبه آِیه ی زیر تلاوت شود:
🔹 رَبَّنَا اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنیِنَ یَومَ یَقُومُ الحِسَاب
در رکعت دوم بعد از حمد آیه ی زیر 10 مرتبه تلاوت شود:
🔹رَبِّ اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیتِی مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِینَ وَالمُؤمِناَتِ
بعد از سلام نماز 10 مرتبه گفته شود:
🔹رَبِّ ارحَمهٌما کَما رَبَّیانی صَغیراِّ
8⃣ #نماز_امام_زمان_عج
(دو رکعت است. در هر رکعت حمد که خوانده میشود، آیه ی شریفه ی {ایَّاکَ نَعبُدُ وَ اِ یَّاکَ نَستَعِینُ} 100 مرتبه تکرار می شود و بعد از 100 مرتبه حمد تمام می شود و سوره ی توحید خوانده خواهد شد. اذکار رکوع و سجود هر کدام 7 مرتبه تکرار می شوند. در قنوت و بعد از نماز نیز برای ظهور حضرت بسیار دعا باید شود. ( 👈 در این نماز و سایر نماز ها کمک خواستن از غیر خدا نماز را باطل می کند؛ پس نماز را برای خداوند بجای بیاورید و دعاهایی مثل {الهی عظم البلاء} که از امام زمان عج و پدران ایشان کمک خواسته می شود نه تنها در این نماز بلکه در تمامی نماز ها خودداری کنید.)
🌹 التماس دعای فرج
〰〰〰〰〰〰〰〰
📿 #زیباترین_نماز_زندگیت_رو_بخون!
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
@haram110
❤️کانال حرم ❤️
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
هدایت شده از حرم
4_5848295673761367635.mp3
16.9M
🔊 #کلیپ_صوتی
✅ دعای کمیل امیرالمؤمنین علیهالسلام
🎤 عباسی - #حاج_محسن_فرهمند_آزاد
#ادعیه #دعای_کمیل #شب_جمعه
هدایت شده از حرم
4_6001053126310759086.mp3
10.34M
شب جمعه شد و باز دِلَم رفت حَرَم
دل آشفته ی من، صحن تو را کم دارد...💔🕊
#اللهم_ارزقنا_کربلا
#شب_زیارتےارباب_بےڪفݧ
التماس دعا🙏🏻😔
🔰معاوية بن وهب، از حضرت ابا عبد اللّه عليه السّلام، وى گفت:
امام صادق عليه السّلام به من فرمودند:
اى معاويه به جهت ترس و وحشت زيارت قبر حضرت امام حسين عليه السّلام را ترك مكن زيرا كسى كه زيارت آن حضرت را ترك كند چنان حسرتى بخورد كه آرزو نمايد قبر آن حضرت نزد او باشد و بتواند زياد به زيارتش برود، آيا دوست دارى كه خدا تو را در زمره كسانى ببيند كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و حضرات على و فاطمه و ائمه عليهم السّلام در حقشان دعاء فرموده اند.
📚 کامل الزیارات باب ۴۰ ص ۳۲۸ ح ۱
• 🔝لطفا در نشر آن کوشا باشیم ✔️
⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
✴️ جمعه 👈 27 خرداد /جوزا 1401
👈17 ذی القعده 1443👈17 ژوئن 2022
🏛مناسبت های دینی و اسلامی.
🎇 امور دینی و اسلامی.
❇️امروز: روز خوبی برای امور زیر است:
✅خواستگاری و عقد و ازدواج.
✅خرید رفتن.
✅ختنه کودک.
✅تجارت و داد و ستد.
✅و مشارکت و نوشتن قراردادهای تجاری خوب است.
👶 زایمان : نوزاد خوب تربیت گردد.
🚘مسافرت بی نتیجه است.
👩❤️👩 مباشرت و مجامعت امروز: مباشرت پس از فضیلت نماز عصر برای بدن مفید است و فرزند حاصل از آن دانشمندی معروف با شهرت جهانی گردد.ان شاءالله.
👩❤️💋👨مباشرت و انعقاد نطفه.
امشب (شب شنبه)، مباشرت برای صحت و سلامتی جسم خوب است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی:
🌗 امروز قمر در برج دلو است و برای امور زیر نیک است:
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️به خانه نو نقل مکان کردن.
✳️مهاجرت به شهر جدید.
✳️ختنه و نام گذاری نوزاد.
✳️معامله خانه و آپارتمان.
✳️مشارکت و امور شراکتی.
✳️و پیمان گرفتن از رقیب نیک است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سر و صورت) ،میانه است.
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت ، زالو انداختن باعث صحت بدن می شود. (حجامت هنگام ظهر جمعه مکروه است).
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود..
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " شنبه " دیده شود طبق ایه ی 18 سوره مبارکه "کهف" است.
و تحسبهم ایقاظا و هم رقود....
و از معنای آن استفاده می شود که خانه یا ملکی در تصرف خواب بیننده در آید. ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
کتاب تقویم همسران صفحه 115
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸