🌴🌴🌹🏴🌹🌴🌴
#آنلاین_یا_آفلاین
زمانی که از این دنیا بار سفر ببندیم ، ایتا آفلاین خواهد شد. #اینستاگرام آفلاین خواهد شد. شماره ها خاموش خواهد شد
دیگه روی پست ها کامنت نخواهیم گذاشت، حتی دیگه پیامی هم از طرف دوستان و #خانواده دریافت نخواهیم کرد …
پس وقتی که رفتیم ، چه چیزی با ما خواهد ماند؟ قرآنی که خوانده ایم آنلاین خواهد بود ، پنج وقت نمازی که خوانده ایم آنلاین خواهد بود ، زکاتی که داده ایم آنلاین خواهد بود ، اعمال صالح آنلاین خواهد بود
روزه هایمان آنلاین خواهد بود ، دست گرفتن یک محتاج آنلاین خواهد بود . همه کارهایی که برای خدا انجام داده ایم با ما در قبر #آنلاین خواهند بود..
چرا خدا را راضی نکنیم و خوشبختی و تفریح و شادی و لذت ابدی را بدست نیاوریم
🌴🌴🌹🏴🌹🌴🌴
🌸🍃🌸🍃
#داستان_هابيل_و_قابيل
#قسمت_سوم
#اولين_تولد
حوّا همسر آدم ؛ برای اولین بار، باردار گشت و بعد از چند ماه یک دوقلوی پسر و دختر به دنیا آورد و این تولد پدر و مادرشان را بسیار شادمان و خوشحال نمود.
نوزاد دختر کمکم کمکش مینمود و رفتهرفته، زیبا و دوستداشتنی میشد. مادر نیز به دو فرزندش مهر میورزید و از آنان نگهداری و پرستاری میکرد. پدر هم به نوبهی خود با کار کردن روی زمین و در طبیعت نیازمندیهای خانوادهی کوچکش را برآورده میساخت و آنان را از هیچگونه حمایتی محروم نمیساخت.
چیزی نگذشت که «حوّا» برای بار دوم باردار شد و در شکمش آنچه را که خداوند مقدر و معین نموده بود، جای گرفت. پس از چند ماه وضع حمل نمود و این بار نیز یک دوقلوی پسر و دختر به دنیا آمدند. کمکم تعداد افراد خانواده زیاد شد و مسئولیت آدم در تلاش و کوشش برای بهدست آوردن مخارج زندگی و ادارهی امور فرزندان سنگینتر شد و بر همین منوال کار و مسئولیت حوّا نیز در نگهداری کودکان و مواظبت نمودن از آنها بیشتر شد.
خانواده خوشبخت
آدم ؛ پسر اول را قابیل و پسر دوم را هابیل نهاد. با گذشت زمان و آمدن روزها و شبها پشت سر هم، به تدریج فرزندان بزرگ میشدند. ابتدا چهاردست و پا و سپس بر روی پاهای خود راه میرفتند. ساق پاها و بازوانشان رشد کرده و قوی شدند. تا اینکه قابیل و هابیل هر دو توانایی انجام انواع بازیها و ورزشها را پیدا کردند. کمکم در مقابل سختیها و بیرحمیهای طبیعت نیرومند شدند و در مقابل حیوانات وحشی و درنده از خود دفاع میکردند و در این هنگام بود که در تأمین نیازمندیهای خانواده به بهترین صورت به پدرشان کمک میکردند. بر این خانوادهی کوچک و این اولین اجتماع بشری، فضایی از مهربانی، دوستی و همکاری حکمفرما بود.
همچنین دختران خردسال نیز به تدریج بزرگ و بزرگتر میشدند. از طرفی نشانههای ضعف از نظر جسمی (نسبت به پسران) در آنان ظاهر میگشت و از طرف دیگر زیبا و دلربا میشدند.
در این میان قابیل و هابیل در راضی نگهداشتن آنها و برآورده کردن نیازهای آن دو با یکدیگر مسابقه میدادند و در حمایت و یاری دادن آنان بیش از پیش به ایشان کوتاهی نمیورزیدند. قابیل و هابیل به همراه پدر و مادرشان، آدم و حوّا، کار و تلاش میکردند و اصلاً خسته و ناراحت نمیشدند.
#ادامه_دارد
@DastaneRastan_ir
#شعر_و_شعور
🌺🍃بار ما شیشه تقوا و سفر دور و دراز
گر سلامت بتوان بار به منزل بردن
ای خوشا توبه و آویختن از خوبیها
و ز بدیهای خود اظهار ندامت کردن
صفحه کز لوح ضمیر است و نم از چشمه چشم
میتوان هر چه سیاهی به دمی بستردن
شاعر: #شهریار
امام علی عليهالسلام:
لادينَ لِمُسوِّفٍ بِتَوبَتِه!
کسي که توبه را به تأخير مياندازد و امروز و فردا ميکند دين و ايمان ندارد!
فهرست غرر، صفحه ٤٠
🌺🍃
🌸🍃🌸🍃
راه نجات از شرِ شیطان
هنگامی كه شیطان به خداوند گفت...
من از چهار طرف جلو، پشت، راست و چپ انسان را گرفتار و گمراه میكنم...
(اعراف آیه 17 )
فرشتگان پرسیدند...
شیطان از چهار سمت بر انسان مسلّط است پس چگونه انسان نجات می یابد...
خداوند فرمود
راه بالا و پایین باز است...
راه بالا نیایش و راه پایین سجده
و بر خاک افتادن است
بنابراین كسی كه دستی به سوی خدا بلند كند یا سری بر آستان او بساید می تواند شیطان را طرد كند...
@DastaneRastan_ir
✨﷽✨
#السلام_علیک_یااباعبدالله
✍به امام صادق علیه السلام عرض شد:
آقای من! بفدایتان شوم.. وقتی کسی می میرد یا کشته می شود جلسه نوحه ای برای او میگیرند. و من مشاهده می کنم که شما و شیعیانتان از اول ماه محرم اقامه جلسه عزا میکنید.
حضرت فرمودند: این چه حرفی است! هنگامی که هلال ماه محرم دمیده میشود ملائکه پیراهن امام حسین علیه السلام را آویزان می کنند در حالیکه پاره پاره شده از ضربه های شمشیر و آغشته به خون است.
ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم بصیرت و نه بصر می بینیم پس اشک های ما سرازیر می شود.
📚ثمرات الاعواد،ص۳۷
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
📖 @ayegeraphy♥️♥️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
سوره فصلت (آیه ۴۳-۴۴)
مَا يُقَالُ لَكَ إِلَّا مَا قَدْ قِيلَ لِلرُّسُلِ مِنْ قَبْلِكَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِيمٍ (٤٣)
آنچه به ناروا درباره تو میگویند همان است كه درباره #پیامبران قبل از تو نیز گفته شده؛ پروردگار تو دارای #مغفرت و (هم) دارای مجازات #دردناكی است!
وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا أَعْجَمِيًّا لَقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُٓ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَآءٌ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ فِيٓ آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولَٰٓئِكَ يُنَادَوْنَ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ (٤٤)
هرگاه آن را قرآنی عجمی قرار میدادیم حتماً میگفتند: «چرا آیاتش روشن نیست؟! قرآن عجمی از پیغمبری عربی؟!»
بگو:
#این_كتاب_برای_كسانی_كه_ایمان_آوردهاند_هدایت_و_درمان_است؛
ولی
كسانی كه ایمان نمیآورند، در #گوشهایشان سنگینی است و گویی #نابینا هستند و آن را نمیبینند؛ آنها (همچون كسانی هستند كه گوئی) از راه دور صدا زده میشوند!»
✅عظمت مقام حضرت زینب(س)
✍وقتى حضرت زينب صلوات الله علیها، امام حسين سلام الله علیه را زيارت مى كرد، امام به احترام او بر مى خاست و در جاى خودش مى نشاند.
در جلالت قدر و بزرگى مقام و برترى شأن و بزرگى حال و چگونگى او بس است آنچه در برخى از اخبار رسیده ، به اینکه زینب سلام الله علیها نزد امام حسین سلام الله علیه وارد شد و آن حضرت قرآن مى خواند، پس حضرت (چون دید زینب آمد) قرآن را بر زمین نهاد و براى اجلال و تعظیم و بزرگ داشتن او بر پاى ایستاد.
📚 عوالم العلوم، ج۱۱
📖 @ayegeraphy♥️♥️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#داستان_کوتاه_پندآموز
✅قول دوران کودکی
✍در عالم کودکی به مادرم قول دادم که همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسید و گفت: «نمیتوانی عزیزم!» گفتم: «میتوانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.»
مادر گفت: «یکی میآید که نمیتوانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.» نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوب که فکر میکردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفتهاش بودم ولی نه به اندازه مادرم. بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمیتوانم به قول کودکیام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم: «کدام یک را بیشتر دوست داری؟» باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد.
سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت: «دیدی نتوانستی.» من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر میخواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود. من نمیخواستم و نمیتوانستم به قول دوران کودکیام عمل کنم.
💥آخر من خودم مادر شده بودم!
📚داستانهای کوتاه
↶【به ما بپیوندید 】↷
________