حرم بیقرار
#درمسیرعشق #به_قلم_ازتبار_زینب۵۹ #پارت_۱۰۰ کوثر اروم اشک میریخت . فشارش هم افتاده بود . اینکه
#درمسیرعشق
#به_قلم_ازتبار_زینب۵۹
#پارت_۱۰۱
_داداش اینو نگهدار به درد میخوره .
+چیه ؟
_اسلحه فقط غلام نبینه که تیکه بزرگمون گوشمونه ها ...
+ممنونم ان شاءالله بتونم جبران کنم .
_نفرمایید جناب سرگرد ، وظیفه اس .
ازش تشکر کردم احترامی نظامی گذاشت و رفت .
چقدر سخته فرشته باشی بین یه دسته شیطان صفت .
معلوم بود چقدر زجر میکشه .
خصوصا اینکه بخوای از گرگ صفتایی مثل تامی و غلام اطاعت کنی .
از همه مهم تر ، پاک بودنشه که به کوثر اصلا نگاه نمینداخت .
چقدر بچه ب پاکی بود .
خدا حفظش کنه ...
تا حالا حواسم نبود اصلا نگاه کنم ببینم مجرده یا متاهل .
اگه تو اوضاع عادی یا توی ستاد میدیدیمش ، حتما تا الان کوثر شجره نامه اش رو درمیاورد .
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
#ادامه_دارد
#درمسیرعشق
#به_قلم_ازتبار_زینب۵۹
#پارت_۱۰۲
آهی کشیدم به کوثر نگاهی انداختم ، از خستگی خوابش برده بود .
من بودم و غم اینکه کوثرم معلوم نیست چه بلایی قراره سرش بیاد .
بدجوری رو نقطه ضعفم دست گذاشته بودند .
یه کم که گذشت صدای مردی اومد که انگلیسی صحبت میکرد .
صدای آشنایی نبود و این یعنی همون مردی که قراره کوثر رو بخره .
جیگرم آتیش گرفت .
اسلحه ام رو برداشتم و اماده تو پیراهنم قایم کردم تا به وقتش حساب همشون رو برسم .
مرد وارد شد ...بسیار جدی و خشن .
وقتی بهش نگاه کردم ، یه حس خاصی داشت اما متوجه حسش نمیشدم .
یه مرد جوون عینکی با چشمای طوسی و یه ریش پروفسوری و یه تیپ شیک داشت که معلوم بود خیلی وضعش خوبه .
تامی و غلام هم وارد شدند ..
نگاه و خنده ی شیطانی تامی رو میدیدم که چقدر خوشحال بود .
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
#ادامه_دارد
4_5816669862465897568.mp3
3.26M
•/•
واسم نگاهت نفسہ
نفس بدون تو بسـه🍁
بـزار بیام کرببلا
کـه بی تو دنیا قفسہ🍂
مـادح:
❣محمودکریمے❣
Join➟ @harame_bigarar
حرم بیقرار
#درمسیرعشق #به_قلم_ازتبار_زینب۵۹ #پارت_۱۰۲ آهی کشیدم به کوثر نگاهی انداختم ، از خستگی خوابش برده
#درمسیرعشق
#به_قلم_ازتبار_زینب۵۹
#پارت_۱۰۳
کمی باهم حرف زدند .
تامی به کوثر اشاره کرد ..
و به انگلیسی بهش گفت :
تامی : اینه ، خیلی دختر خوشگلیه مطمئنم از دیدنش سیر نمیشی
مرد جوون : من دختر خوشگل زیاد دیدم ولی این یه چیز دیگه اس ، قیمتش هرچقدر باشه مهم نیست فکراتونو بکنید قیمتش رو بهم بگید .
هرچقدر باشه من دوبرابرش رو میدم فقط عجله دارم میخوام زودی برگردم انگلیس .
تامی : نه خوشم اومد ، برای جنس خوب پول خوبم میدی ...حله .
مرد جوون : یه ضرب المثل ایرانی هست که میگه هرچقدر پول بدی آش میخوری .
تامی : اره مِستر ، باید بهت بگم جای خوبی اومدی .
من میرم بیرون فکر کنم براش ...
تامی خوشحال و خندون به غلام اشاره کرد بعد باهم از اتاق رفتند بیرون .
مرد جوان نگاهی بهم انداخت ، اخماش رفت تو هم .
نگاهش که به کوثر افتاد .
نتونستم خودم رو کنترل کنم
چادرش رو روی صورتش کشیدم تا نگاهش به عشقم نیفته .
نگاهش رو گرفت بهم نگاه عاقل اندر سفیه ای انداخت .
تا خواستم حرفی بزنم ، دستشو به نشونه سکوت بالا اورد .
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
#ادامه_دارد
#درمسیرعشق
#به_قلم_ازتبار_زینب۵۹
#پارت_۱۰۴
کوثر بیدار شده بود ، از ترسش دستامو گرفت و میلرزید .
مرد جووون کاغذی رو از توی جیبش دراورد و اومد کنارمون نشست .
روی کاغذ نوشته بود :
((منم همکار شمام جناب سرگرد از طرف سرهنگ ماموریت دارم
اومدم همتونو نجات بدم فقط باهام خواهشا همکاری کنید لطفا ممنونم . ))
اروم گفتم :
+از کجا بدونم که راست میگی ؟
_جناب سرگرد اریاپور من شما رو میشناسم با جناب سروان رضوانی باهمیم .
+شما کی هستی؟
_من سرگرد مهدی نوروزی ام ، از اداره کل مبارزه با جرائم . نگران نباشید نجاتتون میدم .
+از اشناییتون خوشبختم منم علیرضا ایشونم خانم بنده اس .
_منم خوشبختم . آبجی ببخشید اگه ترسیدی .
+راستی ببخشید ، فکر کردم از ادمای تامی هستید غیرتی شدم .
_خواهش میکنم ؛ فدای سرتون ؛ حستون رو میفهمم منم بودم همینکارو میکردم.
+ممنونم .
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
#ادامه_دارد
4_548599930814464355.mp3
2.64M
•/•
بـارون می باره🌧
رو کـویر دل خستـم ای خـدا😔💔
ببین من از هجران مهـ❤️ـدی😞
ز پـا نشستم ای خـدا😭
مـادح:
❣عـلـےفـانے❣
#اللهمعجللولیکالفرج💚
Join⇝ @Harame_bigarar
حرم بیقرار
#درمسیرعشق #به_قلم_ازتبار_زینب۵۹ #پارت_۱۰۴ کوثر بیدار شده بود ، از ترسش دستامو گرفت و میلرزید .
#درمسیرعشق
#به_قلم_ازتبار_زینب۵۹
#پارت_۱۰۵
کوثر حالا که فهمیده بود این پلیسه اروم شد.
مهدی تا صدای پا شنید ، چندتا جمله با داد به انگلیسی گفت :
_من نمیزارم ، درضمن آقا پلیسه مطمئن باش زندت نمیزارم؛
من این دختر رو میبرم اما اگه بخوای نزاری خودتم به عنوان نوکر میبرم و کاری میکنم روزی هزار بار آرزوی مرگ کنی و از شغلت پشیمون بشی ...
درضمن دختر جون اماده سفر باش که سفر درازی درپیش داریم .
چشمکی بهم زد
از حرفاش عصبی بودم اما وقتی چشمکش رو دیدم من هم متقابلا چشمک زدم .
وقتی مطمئن شد کسی نیست دستش رو روی سینه اش گزاشت و از ما عذر خواهی کرد .
من هم برای اینکه بازیمون طبیعی تر بشه ، به انگلیسی حرف میزدم و داد و بیداد میگردم .
کوثرم هراز چندگاهی جیغ میکشید
هرکی نمیدید فکر میکرد واقعیه ؛ خودمم باورم شده بود .
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
#ادامه_دارد
#درمسیرعشق
#به_قلم_ازتبار_زینب۵۹
#پارت_۱۰۶
محمد وارد شد ...
با انگلیسی صحبت میکرد و یه جوری وانمود میکرد که انگار مهدی داشت ما رو اذیت میکرد .
مهدی یه چوب هم دستش بود گاهی به دیوار میزد و من داد میزدم و کوثر هم جیغ میزد .
با اینکه میدونستم جیغ های کوثر ، الکیه ؛ بازم جیگرم آتیش میگرفت اما تحمل میکردم .
خیلی سخته برای یه مرد که ببینه ناموسش وسط یه سری گرگ گیر افتاده و خودشم هیچ کاری از دستش برنمیاد .
مهدی نزدیکم شد و گفت :
_داداش تا حالا اینقدر عذاب وجدان نداشتم ، خصوصا از وقتی که از تامی گفته و داستان خانمت رو فهمیدم.
دلم میخواست بمیرم ولی این اتفاق پیش نیاد .
آهی کشیدم و گفتم :
+داداش ، خودم هم کلافه ام اگه کوثر اینجا نبود مشکلی نبود .
_میفهمم چی میگی ، ان شاءالله درست بشه همه باهم بریم بیرون .
مشغول صحبت بودیم که یکدفعه داد و فریاد کسی رو شنیدیم که همه ساکت شدیم .
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
#ادامه_دارد
هدایت شده از ذاکر الزهرا (روضه خوان)
پیروزوسربلندوسرفرازیم
ازدشمن بیگانه بی نیازیم
باذکر یاحسین ویا ابالفضل
چشم انتظارصاحب الزّمانیم
#ایران بیشه_شیران
نه جای مسؤلین_ترسان
فردا #13_آبان
راهمان #راه_شهیدان
#ذلت_نمی_پذیریم
Join➟ @harame_bigarar
حرم بیقرار
#درمسیرعشق #به_قلم_ازتبار_زینب۵۹ #پارت_۱۰۶ محمد وارد شد ... با انگلیسی صحبت میکرد و یه جوری وان
#درمسیرعشق
#به_قلم_ازتبار_زینب۵۹
#پارت_۱۰۷
امکان نداره ، وای خدا یعنی چی .
این صدای داد و فریاد محمد بود که میومد .
محمد رو زخمی پیش ما اوردند و انداختن کنار من .
محمد ناله میکرد و کاری از دست ما برنمیومد .
اینقدر کتکش زده بودن که توان نداشت .
تامی با عصبانیت وارد شد :
_اینه سزای ادمی که خلاف مقررات عمل میکنه و به حرف رییسش گوش نمیده .
کوثر : تامیییی ...
تامی وایساد و با پوزخند به ما خیره شد .
تا خواستم حرفی بزنم کوثر نزاشت و گفت :
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
#ادامه_دارد