فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تـلنـگــرانـــه🔥
#میخوای_بدونی_ازچشم_خدا
#افتادی_یا_نه_این_کلیپ_رو_ببین❗️
از کجا بفهمم از چشم #خدا افتادم😔
Join➟ @harame_bigarar
حرم بیقرار
⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜💜⚜ #سهم_من_از_بودنت🍃 #بخش_هفدهم 😍✋ #قسمت_3 نمیدانم چرااما لحظه اےدلم اشوب مےشود،اگر امروز
⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜💜⚜
#سهم_من_از_بودنت🍃
#قسمت_هجدهم😍✋
#قسمت_1
اسلحہ اش را به سمتم نشانہ گرفته،من هم پاے راستش را نشانه مےروم و بدون لحظہ اے درنگ،هدفم را مےزنم،از شدت درد بہ خود مےپیچد،دستانش را روے پایش گذاشته و به سمت دیوار مےرود،فرصت را غنیمت مےشمارم و دستبند را از جیب شلوارم بیرون مےڪشم و دوانـ دوان به سمتش مےروم و از پشت غافلگیرش مےڪنم...
سریع برمےگردد و اسلحه را به سمتم مےگیرد...
صداے نفس هاے نا ارامش گوشهایم را ازار میداد،از شدت فشارو درد،عرق و خون بود ڪه از سر تا پایش میریخت...
یڪ دستش را به ران پاے راستش گرفته و با دست دیگرش اسلحہ را به سمتم نشانه گرفته...
به سمتش حمله ور مےشوم ،مےخواهم اسلحہ اش را بگیرمـ ڪه مقاومت مےڪند،در یڪ چشم بهم زدن او را به زمین میزنم و به رویش اوار مےشوم...
با اینڪہ گلوله اے برایم نمانده بود،اما براے تهدید ڪارساز بود...
مجبور مےشوم تا برش گردانم،پاهایش را با یڪ دست نگه میدارم و سعے در برگرداندنش مےڪنم،تقلا مےڪند،اما با تقلا ڪردن ناخواسته کار خودش را بدتر مےڪرد و بیشتر درد مےڪشید،اخر دستم را روے زخمش گذاشته بودم و مدام فشار میدادم تا انقدر مقاومت نکند
ڪہ بالاخره برمیگردانمش وـروے پایش مےنشینم و دست راستش را ڪہ به سمت دیوار بود را به عقب برمیگردانم و به میلہ اے استیل ڪہ در ان سمت قرار داشت دستبند میزنم...
مےخواهم اسلحہ اش را از دستش بیاندازم ڪہ در یڪ چشم بهم زدن پهلوے چپم را نشانه مےرود و بعد اسلحہ اش را به سمتے مےاندازد و سر به زمین مےگذارد...
دست چپم را روے جراحت مےگذارم،خون گرم با فشار زیاد از پهلویم خارج مےشود و حالم را بد مےڪند،ڪنار او به زمین مے افتم و ڪشان ڪشان خود را به سمت دیوار مےرسانم و تڪیه ام را به دیوار مےدهم...
ڪار خودش را ڪرد و بیحال روے زمین دراز به دراز نیمه جان افتاده بود...
هرچه بیشتر مےگذشت،ضربان قلبم ارام تر مےشد و تنفس برایم دشوار...
به سمت زخم خم مےشوم و با نفس هاے بریده بریده بیسیم مےزنم...
_سوژه اصلے شڪار شد،تیر خورده امبولانس خبر ڪنید،یاعلے
تمام ـتوانم را مےگذارم تا یڪ جمله را بگویم و به محض تمام شدنش بیسیم از دستم به روے زمین مےافتد...
دو دستم را محڪم به روے جراحت گذاشته بودم و فشار میدادم تا خونش بند بیاید،اما بے فایده ترین ڪار ممکڽ بود...
یڪ ان صداے اذان بلند مےشود و براے لحظہ اے هرچہ درد و غم است را فراموش مےڪنم...
شاید این اخرین اذانے باشد ڪہ گوشهایم قرار است،بشنود...
عاشقانہ همراه موذن نجوا مےڪنم...
چشم هایم را ارام روے هم مےگذارم،بگذار حس ڪنم دارم به ارزویم مےرسم...
.
#نویسنده:اف.رضوانے
☆هرگونه کپےبدون ذکرنام نویسنده پیگردالهےدارد!
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜
♡
💌 #ڪـــلامشهـــید
🌹شهـید محـمود رضـا بیضایی:
به خودمان بقبولانیم ڪه در این
#زمـــان به دنیا آمده ایم و شیعه
هم به دنیا آمده ایم ڪه مـؤثر در
تحقـق ظـــهور مـولا باشیم.
و این همراه با #تحمل مشڪلات
مصائـب، سختی ها، غـــربت ها و
دوری هاست و جـــز با فـدا شدن
محقـق نمی شود حقیـــقتاً.
Join➟ @harame_bigarar