eitaa logo
حرم بی‌قرار
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
481 ویدیو
23 فایل
شـکࢪ خــدا ࢪا کــہ دࢪ پــنــاه حـسـینم ڪپے باصلوات‌؛حلال فوروارد ڪردے ‌دمت ‌گرم🌼
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5985539137501922504.mp3
4.14M
#شهادت_امام_حسن_مجتبی (ع) سنگـ يادبـود بـرام نذاريد😔 حـسنی ام مـن💔 بـانـواے: ❣مجتبےرمضانی❣ Join➟ @harame_bigarar
༻﷽༺ شَب شهٰادٺ مولاےِ🌷 مهرپرور مـاسٺـ ڪسےڪه سایہ لطفش❤️ پناه ڪشور ماسٺـ شب شهادٺ هشتم✨ امام.معصوم اسٺـ ڪه آستـانہ او قبلہ گاه باورماسٺـ #آخرین_روزصفر🏴 #هشتمین_نورهدایٺ💔 #روبه_سوےآسمان_پرمیکشد🏴 Join⇝ @Harame_bigarar
حرم بی‌قرار
#درمسیرعشق #به_قلم_ازتبار_زینب۵۹ #پارت_۱۱۳ صدای کوثر بود که گریه میکرد . صدای گریه اش ، عذابم
۵۹ ۱۱۴ کمی نفس عمیق کشیدم و گفتم : _یکی از دکترا بهم گفت : بخاطر گلوله ای که به پام خورده ، شاید ‌... +شاید چی علی...؟؟؟ جون به لبم کردی پسر بگو چی ؟ ‌ _شاید نتونم .... +شاید نتونی چی ؟؟؟ _شاید نتونم دیگه هیچ وقت راه برم ، گفتن فعلا احتمالا ۴۰ درصده ولی خب احتمالش هست . +کی گفته؟ علیرضا نگران نباش داداش ، خودم معاینت میکنم انتقالت میدم بیمارستان خودمون ... خودم باید ببینم . _نه نمیخوام مزاحمت بشم داداش . +لاقل خودم معاینت کنم . میثم با چشم غره ای خشن نگاهم کرد و راهشو کشید رفت . بعد از نیم ساعت سر و کله خانواده ام پیدا شد . اما کسایی باهاشون بودن که باورم نمیشد . سرگرد مهدوی ، سرگرد نوروزی ، سروان رضوانی و آرش زند با دوسه نفری که نمیشناختمشون . تک تک میومدن جلو و باهام احوالپرسی میکردند . دلم میخواست الان کوثر پیشم بود ، بیشتر از هرکسی بهش احتیاج داشتم اما نمیتونستم برم پیشش ؛ نه اون میتونست بیاد پیشم . داشتم کلافه میشدم با همه به سختی حرف میزدم دلم برای دیدن کوثر پر میکشید ... دو سه روزی میشد که زهرا رو ندیدم . داشتم برای عمل اماده میشدم... روپوش رو پوشیدم یهویی میثم گفت : ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
🍃💔😔 #یا_امام_رضا_جان 💚 می خوانمت و تو هم مرا میخوانے من پای تو و تو پای من میمانے گفتی كه سه جا به دیدنم می آیے ای مهد كرم تو حاجتم میدانے شهادت امامـ رضا تسلیت باد Join⇝ @Harame_bigarar❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. پنـجـره دلـمـو رو بـه تو وا کردم🌅  بـا دل شکسـتـه 😭 یـا رضـا رضـا کـردم  ارزومـه مـنـو امسال بطلبی اقـا جـون🕯   واسـه ایـوون طـلاتـ دلـم شـده بـےامـون😔  *اَﻟﺴَّﻼ‌ﻡ‌ﻋَﻠَﯿْڪ‌ﯾﺎﻋَﻠےﺍﺑْڹ‌ﻣﻮﺳَےﺍﻟْﺮضا* Join➟ @harame_bigarar
•° ما در قبالِ تمام ڪسانے ڪہ راهِ ڪج مے روند مسئولیم☝️ حق نداریم با آنها برخوردِ بد ڪنیم از ڪجا معلومـ ڪہ ما در قبالِ انحرافِ این ها نقش نداشتہ باشیم❗️ Join➟ @harame_bigarar
. جـان نـاقـابݪ مـا❤️ قطرهـ اے💧 ڪوچڪ دربرابراقیانوس🌊 بزرگـ رحمتـ پروردگاراسٺـ. نـه جـان ماازحضرٺـ #اباعبدالله‌الحسین واصحابـ بزرگوارش شیرین تر🌷 ونـه خون ماازخون💉 آنها رنگین تـرمےباشد.♥️ •\شهیدمحمدطاهرلطفے/• Join➟ @harame_bigarar
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امـام_رئـوفــ ♥️ شـفـاےدوڪودڪ نـابیـنـا😭 بـه دسـٺـ امـام رئـوفــ #امـام_رضـا #سـرچشمه_سخاوت_بخشندگے Join⇝ @Harame_bigarar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حرم بی‌قرار
#درمسیرعشق #به_قلم_ازتبار_زینب۵۹ #پارت_۱۱۴ کمی نفس عمیق کشیدم و گفتم : _یکی از دکترا بهم گفت : ب
۵۹ ۱۱۵ میثم : داداش خودم عملت میکنم اگه اجازه بدی ، البته قبلش باید مامان یا بابات یه برگه رو امضا کنن و رضایت بدن بابت عمل . بابا حسابی تو فکر بود گفت : _پسرم‌ راضی به زحمت نیستیم ، به اندازه کافی تو نبود ما برادری کردی درحق کوثر و علی ، دیگه .. میثم حرف بابا رو قطع کرد و گفت : +نه آقا مهدی ، من خودم دوست دارم هم علی جون و هم کوثر خانم جای خواهر و برادر خودمن ، هیچ فرقی ندارن ...‌من که خواهر و برادر ندارم این دوتا درحق من لطف کردن منم وظیفمه جبران کنم . _خیر ببینی پسرم .... ان شاءالله عروسیت میثم تشکری کرد و رفت کارهای عمل من رو انجام بده تا خودش بتونه عمل کنه . تو فکر کوثر بودم که یک دفعه کوثر روی صندلی چرخدار نشسته بود و زهرا داشت صندلی رو هدایت میکرد باهم وارد اتاق شدند ‌. زهرا با خنده گفت +سلام اقای قهرمان ، بفرما اینم خانمتون ، منو کُشت از بس شما رو صدا میزنه خنده ای کردم و گفتم : _سلام ، دستتون درد نکنه ، ببخشید مزاحم شما شدیم +خواهش میکنم ، شوخی کردم ... اگه کاری بتونم انجام بدم براتون ، خوشحال میشم ، اینقدر من و میثم به شما و کوثر جون زحمت دادیم که هرچقدر کار انجام بدیم جبران نمیشه ... _نه خواهش میکنم خواهر ... میثم درحق من برادری کرده ، بهش مدیونم . خوشحالم که شما هم بهم رسیدید ... +ممنونم ، اجرتون با اقا امام حسین . میثم :خانمی ، این داداش ما رو تحویلمون بده چند دقیقه ما هم کارش داریم ... زهرا : بفرمایید جناب دکتر اینم داداشتون . میثم با تیم پزشکی صحبت کرده بود که خودش عملم کنه که تیم پزشکی رضایت داده بودن . منو روی صندلی چرخدار گذاشتند و بردند اتاق عمل . میثم قبل از عمل وضو گرفت و اومد بالا سرم ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
﷽ 🌷دوباره آمده فصل ِ،بهار ِ ناب ِ خوش عهدی 🌷ربیعُ الاوّل و عالَم، همه به ذکر یامهدی 🌷شور و شعف از عطای حضرت حق بر همه دلها مبارک 🌷شکفتن ِلاله های فخر و عزّت در دل ِ صحرا مبارک #فرارسیدن‌ماه‌ربیع‌الاول؛ #ماه‌شادی‌اهل‌بیت‌و #شیعیان‌برشماعزیزان‌مبارک‌باد Join➟ @harame_bigarar