حرم بیقرار
⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜💜⚜ #سهم_من_از_بودنت 🍃 #بخش_سےودوم 😍 #قسمت_ 2 🍃🌸بسمےتعالے🍃🌸 لبخند دندان نمایے مےزند و آر
⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜💜⚜
#سهم_من_از_بودنت🍃
#بخش_سےودوم😊
#قسمت_3
🍃🌸بسمےتعالے🍃🌸
دست راستش را
به سمتم دراز مےڪند
دستم را به سمت دستش هدایت مےڪنم و ورام از جایم بلند مےشوم
دست در دست هم
با شوق تمام به سمت تابوت هایے میرویم ڪہ با پرچمهایے سه رنگ پوشانده شده بودند
همین ڪہ مےرسیم
میعاد دستم را رها مےڪند و اشاره مےڪند ڪہ بنشینم
میعاد مےنشیند و من هم به تبعیت از او مقابلش ڪنار
تابوت شهداے گمنام مےنشینم
سرم را به زیر مےگیرم ڪہ مےگوید:
شما مےنویسے یا من؟
متعجب مےپرسم:چےرو؟
میعاد_آرزومونو دیگه!
اقاے امیدے از ما فاصله مےگیرد
پس از انداختن یڪ عڪس دیگر،مےرود
مےگویم:شما بنویس!
ڪمے جابه جا مےشود و به روے دو زانو مےنشیند
و همانطور ڪہ مشغول در اوردن خودڪار است مےگوید:
پس با اجازه
لبخندے مےزنم و مےگویم:بفرمایید
بالاخره مشغول نوشتن مےشود
چشمم را به سمت دستش مےچرخانم،مےخواهم ببینم چه نوشته ڪہ با دیدن شانه هاے لرزانش،دلم مےلرزد و بغض سرڪوب شده ام رها مےشود
هردو به دنبال یڪ چیز بودیم و براے بدست اوردنش قرار شد از هم سبقت بگیریم
ڪارش ڪہ تمام مےشود براے دقایقے سرش را به روے تابوت مےگذارد و وداع مےڪند
همین ڪہ سرش را بلند مےڪند
لب مےزنم:میشه شما براے من آرزوے شهادت ڪنے منم براے شما؟
با پشت دست گونه هاے خیسش را پاڪ مےڪند و با لبخند مےگوید:
با اینڪہ سخته ولے با ڪمال میل
چند ثانیه اے نمےگذرد ڪة مےگوید:
قول میدے زودتر از من نرے؟
مےخندم
مےگوید:با شمام محنا خانوم
با خنده مےگویم:خیر،نمیتونم قول بدم!
مظلوم مےگوید:پس بیا یه قول بدیم
_چه قولے؟
سرش را بالا مےگیرد و خیره مےشود در چشمانم و مےگوید: اینڪہ اگه هر ڪدوممون زودتر رفت
واس اونیڪہ مونده رو زمین دعا ڪنہ،دعا ڪنه اونم پر بڪشه،اصلا بشه بال پروازش،قول میدے؟
چشمانم را روے هم مےفشارم و لب مےزنم:قول مےدم
دستش را به سمتم دراز مےڪند
و اشاره مےڪند دستم را به روے دستش بگذارم
با خنده مےگوید:اینطورے نمیشه باید بگے،قول قول قول
خنده ڪنان همان را تڪرار مےڪنم
بلند مےشود و به سمتم مےآید
و آرام زیر گوشم مےگوید:چقدر زندگے ڪناره شما بانو دلچسبه!❣😍
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜
⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜💜⚜
#سهم_من_از_بودنت 🍃
#بخش_سےوسوم😍✋
#قسمت_1
همین ڪہ درب ورودے دانشڪده را پشت سر مےگذارم،همراهم زنگ مےخورد...
گوشه اے مےروم و همراهم را از ڪیف خارج مےڪنم...
خیره مےشوم به صفحه همراهم،هرڪہ بود ناشناس بود،مےخواهم جواب بدهم ڪہ تماس قطع مےشود و دیگر صدایے نمےاید،مےخواهم ان را در جیب پشتے ڪیفمـ بگذارم ڪہ دوباره صدایش در مےاید،سمانه خنده ڪنان به سمتم مےاید،با سر جوابش را مےدهم و اشاره مےڪنم ڪہ ڪارے برایم پیش امده،او نیز پاپیچم نمےشود،سریع دایره سبز رنگـ را لمس مےڪنم و همراه را به سمت گوشم هدایت مےڪنم
لب مےزنم:سلام بفرمایید؟
صداے ظریف و دلبرانه اے در گوشم مےپیچد
اسما_سلام عزیزم،خوبے؟
چه زود دختر خاله مےشود! جدے مےگویم:ممنون،شما؟
اسما_یه غریبه!
خنده اے عصبے مےڪنم و لب میزنم:خب خانم محترم منم میدونم یه غریبه ! اگه غریبه نبودید که نمےپرسیدم...
اسما_اره حق باتوعه...منم چیز زیادے از شما نمیدونم جز اینڪہ ...
حرفش را مےخورد
مےگویم:جز اینڪہ چے؟
اسما_نه ولش ڪن عزیزم
_نه چرا؟ خب بگین دیگه
با صدایے بغض الود و بریده بریده مےگوید:جز اینڪہ تازگیا فهمیدم وارد زندگیم شدے!
متوجه حرفهایش نمےشوم و مےگویم:منظورتونو نمےفهمم...
اسما_ببین محنا خانوم،باید ببینمت تا همه چے هم براے من هم براے خودت روشن شه!
سمانه متعجب خیره شده به لبهایم!
دلشوره مےگیرم و با استرس مےپرسم:همه چے یعنے چے؟
با هق هق مےگوید: تو میعـادمو ازم گرفتے!
عصبے بدون لحظه اے فڪر مےگویم:چے میگے شما خانوووم؟ میعاد ڪیه اصلا؟ درست حرف بزن لطفا
اسما_میرامینے،میعاد میرامینے!
مغزم سوت مےڪشد
چنبار نامش را در ذهن تڪرار مےڪنم،اصلا حواسے برایم نمانده!
یعنے او هم متوجه خواستگارے میرامینے از من شده؟
این دختر درست وسط زمانے ڪہ میخواستم تصمیمم را بگیرم،جلوے راهم سبز شد...
اسما_چیشد؟ تعجب ڪردے از اینڪہ میدونم اره؟
نمیگذارد حرفے بزنم ڪہ پشت بند حرفش مےگوید:اگه هنوز تصمیمتو نگرفتے لطفا به این ادرسے ڪہ بهت sms مےڪنم بیا تا یه سرے چیزا واست روشن شه!
منتظر جوابم نمےماند و تماس را قطع مےڪند،صداے بوق اشغال در گوشم مےپیچد...
همراهم را از حالت سایلنت در مےاورم و صدایش را بلند مےڪنم،تا متوجه پیامش بشوم...
سمانه متعجبانه مےپرسد:چیشده محنا؟ ڪے بود؟
سرم را پایین مےگیرم و با صدایے گرفته مےگویم:یه دختره بود...
دستم را مےگیرد وڪلافه مےگوید:میدونم یه دختر بود،چے میگفت؟
_درباره میعاد
ڪلافه مےشوم و سریع مےگویم:اااه نه یعنی میرامینے
سمانه پوزخندے میزند و مےگوید:خب حالااا انگار چیشده ،زمین که به اسمون نیومد که اسمشو گفتنے!
سرم را به زیر مےگیرم و لب مےزنم:نه خب،اخه خوشم نمیاد...
مرا به سمت پله ها مےبرد و ارام باهم به راه میافتیم
لب میزنم:میدونے چے میگفت؟
سمانه_خیر،مشتاق بودم بدونم ڪہ نزاشتے،حالا بگو ببینم چے مےگفت؟
سمانه را به جاے خلوتے مےڪشانم و مےگویم:مےگفت ڪہ من اومدم تو زندگیشو،زندگیشو دارم خراب مےڪنم
سمانه_واا چه زندگے یعنی چے؟
_هوووم؟تو از من تعطیل ترے خواهر
سمانه اخمے مےڪند وـمتفڪرانه مےگوید:یعنے تو اومدے بینشونو دارے میعادشو ازش مےگیرے!
این را مےگوید و بعد از خنده ریسه مےرود...
مےخواهم چیزے بگویم ڪہ مانع مےشود
صبر مےڪنم تا خندیدنش را تمام ڪند و سپس ڪلافه مےگویم: تازه زندگیم داشت خوب پیش میرفت که دوباره خوردم به یه مانع،سمانه؟
سمانه_جانہ دلم!
با بغض مےگویم_من دوست ندارم همچین ادمے تو زندگے اون دختره باشم،عاشق چشم و ابروے پسره هم نشدم،تا دوروز دیگه هم قرار بود جوابمو بگم،حالام با فهمیدن و شنیدن این جریانات تصمیمو گرفتم،میگم نه و تمام!
سمانه سرش را به نشانه منفے تڪان مےدهد و برایم افسوس مےخورد...
سمانه_یعنیااا،حقته...
با چشمانے گرد شده از تعجب نگاهش مےڪنم و مےگویم:چے حقمه؟
سمانه_با یه تماس اینجورے نظرت برگشت؟واقعا ڪہ
_نظرم ڪہ مثبت نبود بخواد برگرده! بالاخره ڪہ چے؟ تا فردا همه چیز روشن میشه! میفهمم این شازده واقعا ڪیه...
سمانه_منڪہ میگم اون همچین ادمے نیست،در ضمن دخترا بعضیاشون خیلے فتنه ان خیلے! اینم در نظر بگیر... چنتاشو تا حالا خودم بهت گفتم،ولے مثل اینڪہ باور نڪردے...
#نویسنده:اف.رضوانے
☆هرگونه کپےبدون ذکرنام نویسنده پیگردالهےدارد!
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
⚜❤️⚜💛⚜💚⚜💙⚜
#قــــــرار_شبــــانه🌺🍃
ختـم صـلواتــ بـه نیـابتــ از
#شهید_محمودرضا_بیضایی
هـدیـه بہ ائمـه معـصومـین(علیه السلام) و براےســـلامتـــےو تعجــــیل
در ظهــور امــام زمــان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺
⚠️مهلتـــ صلواتـــ فـــرستــادن
تا فرداشب😊
❤️تعــداد صلواتـ هاے خود را به آیدے زیر بفرستین👇
🆔 @khadem_201
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
تا حالا می گفتیم #شهدا_شرمنده_ایم..
ولی با دیدن این فیلم بعید می دانم فردای قیامت بتوانیم؛
پاسخ این یک نفر را هم بدهیم..😔
آرزوی #مرگ بهتر از #شرمندگی است..
Join➟ @harame_bigarar
•
#سـیـره_شــهــدا❤️
یکبار با حمید آقا داشتیم میرفتیم بیرون که بحث تقلب در امتحانات وسط کشیده شد😁
من گفتم دانشگاه اگه تقلب نکنی اصلا نمیشه....😉
حمید آقا سریع گفتن نباید تقلب کنید مخصوصا تو دانشگاه حتی اگه رد بشےچون تاثیر مدرک روی حقوقتون میاد و حقوقت از نظر شرعی مشکل پیدا میکنه...🌸🍃
خودش میگفت بعضی وقتا ماموریت بودم و نرسیدم درس بخونم ولی تقلب نکردم و رد شدم ولی پیش خدا مدیون نشدم.....💚
و دوباره درس رو برداشتم و فرصت کردم بخونم ونمره خوبهمآوردم
واقعا اون لحظه به نوع بینش حمید جان و تفکرش غبطه خوردم که اینقدر مراقب اعمال و ایمانش هست و مالش پاک پاک هست.....🍁
#شهیدحمیــدسیاهڪالے🕊
حــرمهــاےبیقـرار🔰
Join➟ @harame_bigarar