✳️ موجهای ریزودرشت زندگی
🔻 دست میکند داخل آب و آرامآرام تکان میدهد. میگوید:
-میدونی آب اگه موج نداشته باشه چی میشه؟
ذهنم دنبال آب راکد میگردد. دستم را تکان نمیدهم تا آب آرام بگیرد.
-مرداب میشه.
مرداب و بوی بدش را دوست ندارم. نگاهم خیره به دستانش است که با هر تکانش تولید موج میکند.
-زندگی مثل دریاست؛ پر از حرکتهای آرام و موجهای ریزودرشت؛ بیشتر موجهایی که توی زندگی آدمها میافته به خواست خودشونه، با فکر خودشون کاری میکنن یا حرفی میزنن که موج میاندازه توی زندگیشون.
چشم از آب برمیدارد و نگاهم میکند:
-منظورم رو که گرفتی؟
سر تکان میدهم که یعنی: تا حدودی.
-اگر درست عمل کنند مثل این موج نتیجهی درست عملشون با زیبایی نوازششون میده. اگر هم بد که...
📚 از کتاب #رنج_مقدس
📖 ص ۱۴
👤 #نرجس_شکوریانفرد
#⃣ #رمان
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ اوج شرمندگی
🔻 وقتی میری سجده و صورتت رو خاک مالیده میشه، تو اون تاریکی آدم انگار زندگیش رو مرور میکنه، تازه میفهمه چقدر شرمنده و روسیاهه.
📚 از کتاب #تنها_گریه_کن | روایت زندگی اشرفسادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان
#⃣ #رمان
📗 #کتاب_خوب_بخوانیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ کاش آقا بود و این خنده را میدید...
🔻 زینب گفت: «دلت چگونه شاد میشود؟» #فاطمه به حسن نگاه کرد. گفت: «وقتی حسن هیبت پدرش را به خود میگیرد و خطبههای او را میخواند، دلم شاد میشود.» زینب به حسن نگاه کرد. گفت: «چرا معطلی پسرم؟ یکی از خطبههای پسرعمو را بخوان!» فاطمه هرچند درد در پهلوها و در شکمش پیچید اما از آنکه زینب چنان در جلد او فرو رفته بود که حتی آگاه بود پدرش را پسرعمو خطاب میکند، بلند خندید. نه زینب انتظار داشت نه حسن نه حسین.
🔸 صدای خندهی فاطمه، فضه را هم به اتاق کشاند. آستینهای فضه تا بازو بالا بود و دستهایش تا نزدیک بازو از آرد سفید. گفت: «الهی قربان صدای خندهتان بروم، فاطمه جان!» و با اشکهای جاری آمد و پیش از آنکه فاطمه بتواند مانع شود، بوسه بر پای فاطمه زد. گفت: «کاش آقا بود و این خنده را میدید و میشنید.» فاطمه گفت: «از دست این زینب!» و دوباره از خنده ریسه رفت. و حسن دید که خندهی مادرش آنقدر قدرت دارد که میتواند کورترین گره اندوه را باز کند...
📚 از کتاب #احضاریه
📖 صفحات ۶۹ و ۷۰
👤 #علی_مؤذنی
#⃣ #رمان
🥀 #اگر_میتوانی_بمانی_بمان
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
هدایت شده از حرف حساب
✳ کاش آقا بود و این خنده را میدید...
🔻 زینب گفت: «دلت چگونه شاد میشود؟» #فاطمه به حسن نگاه کرد. گفت: «وقتی حسن هیبت پدرش را به خود میگیرد و خطبههای او را میخواند، دلم شاد میشود.» زینب به حسن نگاه کرد. گفت: «چرا معطلی پسرم؟ یکی از خطبههای پسرعمو را بخوان!» فاطمه هرچند درد در پهلوها و در شکمش پیچید اما از آنکه زینب چنان در جلد او فرو رفته بود که حتی آگاه بود پدرش را پسرعمو خطاب میکند، بلند خندید. نه زینب انتظار داشت نه حسن نه حسین.
🔸 صدای خندهی فاطمه، فضه را هم به اتاق کشاند. آستینهای فضه تا بازو بالا بود و دستهایش تا نزدیک بازو از آرد سفید. گفت: «الهی قربان صدای خندهتان بروم، فاطمه جان!» و با اشکهای جاری آمد و پیش از آنکه فاطمه بتواند مانع شود، بوسه بر پای فاطمه زد. گفت: «کاش آقا بود و این خنده را میدید و میشنید.» فاطمه گفت: «از دست این زینب!» و دوباره از خنده ریسه رفت. و حسن دید که خندهی مادرش آنقدر قدرت دارد که میتواند کورترین گره اندوه را باز کند...
📚 از کتاب #احضاریه
📖 صفحات ۶۹ و ۷۰
👤 #علی_مؤذنی
#⃣ #رمان
🥀 #اگر_میتوانی_بمانی_بمان
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳️ دردِ انسانِ امروز
🔻 درد انسانِ امروز نشناختن امام است؛ یعنی حجاب در حجاب است؛ هم امام زمانش در غیبت است و هم اینکه اصلاً آن امام غایب را نمیشناسد؛ یعنی بیخبر است که چه کسی نیست! نمیداند چه الماسی را، چه جواهری را، چه گوهری را گم کرده! درست مثل مجالس عزا. وقتی پدر یک خانواده میمیرد، فرزند بیست ساله بیشتر از آن فرزند سه ساله گریه و بیقراری میکند، چون فرزند سه ساله نمیداند چه اتفاقی افتاده، نمیداند چه نعمتی را از دست داده. مردم دنیا هم همینطورند. نمیدانند امام کیست که حالا از غیبت امام ناراحت و نگران باشند.
📚 از کتاب #جاده_بهشت
📖 ص ۶۳
✍ #مجید_پورولی_کلشتری
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان
#⃣ #رمان
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
حرف حساب
✳️ دردِ انسانِ امروز 🔻 درد انسانِ امروز نشناختن امام است؛ یعنی حجاب در حجاب است؛ هم امام زمانش د
✳️ توجه به امام را گم کردهایم
🔻 وقتی میگویم ما چیز بزرگی را توی زندگیمان گم کردهایم، منظورم همین است! ما توجه به امام را گم کردهایم. ما صدازدن امام را گم کردهایم. ما اصلا یادمان رفته که تمام امورات ما را سپردهاند به اهلبیت. اصل، اینها هستند حبیب. ما اینها را گم کردهایم!
📿 جانماز و سجاده و نماز را خدا خیلی دوست دارد. روزه و حج را هم خدا دوست دارد. صدقه دادن و برای اجتماع مفید بودن را هم همینطور، اما آن چیزی که دین خداست، آن چیزی که به همهٔ این کارها روح میدهد و آنها را ارزشمند میکند، آن، توجه به امام است و من همهٔ این سالها به امامها بیتوجه بودم حبیب.
📚 از کتاب #جاده_بهشت
📖 ص ۸۹
✍ #مجید_پورولی_کلشتری
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان
#⃣ #رمان
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ کشاورز به طمع کاه، گندم نمیکاره!
🔻 کشاورز که به طمع کاه، گندم نمیکاره! به امید گندم زراعت میکنه. ولی خب آخرش کنار گندم، کاه هم نصیبش میشه. میخوام بگم اونی از زندگی لذت میبره که توی دعوای بین «خوشی فوری» و «لذت دائمی»، بخواد دومی پیروز بشه. حداقل بهخاطر این که زندگی خودش بهتر باشه بره سراغ دومی.
✍ #نرجس_شکوریانفرد
📚 از کتاب #از_کدام_سو
#⃣ #رمان
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f