#داستانپسرخنگومادرقهرمان🌱
روزی پسرکی از مدرسه به خانه برگشت و مادرش را صدا زد. وقتی مادر سراغ او آمد، پسر یک نامه به دست مادر داد و گفت این را جناب مدیر برای شما فرستاده و گفته که حتما باید مادرت آن را بخواند. مادر وقتی آن را خواند اشک در چشمانش حلقه زد. پسر پرسید مادر چه اتفاقی افتاده؟ چه چیزی در نامه نوشته شده؟ مادر گفت:((اینجا نوشته بهره هوشی فرزند شما خیلی بیشتر از بقیه دانش آموزان است و متاسفانه ما توانایی تعلیم چنین شاگرد باهوشی را نداریم. پس ممنون میشویم از فردا او را به مدرسه نفرستاده و خودتان تعلیمش بدهید.)) پسر از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شد و به خودش افتخار کرد.😎
سالها از این ماجرا گذشت، پسرک تبدیل به بزرگترین مخترع دوران خودش و تمام دورانها شد و بیشتر از 1 هزار اختراع را در کارنامهاش به ثبت رساند. بعد از مدتی که مادرش را از دست داد، به سراغ وسایل او رفت و در کمدش، یک نامه پیدا کرد. وقتی نامه را باز کرد متن نامه او را شگفت زده کرد؛ این همان نامه مدیر مدرسه بود:((پسرِ شما یک خنگ به تمام معناست، ما از فردا نمیتوانیم او را به مدرسه راه بدهیم!))🙁
پسر #حکایت ما بعد از خواندن این نامه ساعتهای زیادی گریه کرد و در نهایت قلم برداشت و به سراغ دفتر خاطراتش رفت؛ او در آنجا نوشت: (( #توماس_ادیسون یک بچه خنگ بود که به دست یک #مادر قهرمان تبدیل به نابغه قرن شد!)) 💥
╔═•🌸•══════╗
@harime_hawra🍃
╚══════•🌸•═╝