eitaa logo
دختران‌حریم‌حوراء
1هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
260 فایل
جایی‌براےباهم‌بودن‌وگذراندن‌لحظاتِ‌ناب‌ِنوجوانے😌💕 اطلاع‌رسانی‌های‌هیئت‌دختران‌حریم‌حوراءیزد🌱 • • پـُلِ‌ارتـباطے ما‌ و شمـا👀↯ @dokhtaran_harime_haura هیئت‌بانوان‌حریم‌حوراء↯ @harime_haura حجاب‌ملیکا↯ @melika_hejab
مشاهده در ایتا
دانلود
🎁طعم هدیه روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان،به چشمه آب زلالی رسید.آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد.💌 مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش،آب را به پیرمرد تقدیم کرد.پیرمرد،مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.😍 اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد. شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.😖 ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود! شاگرد با اعتراض از استاد پرسید: آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟ استاد در جواب گفت: تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.☺️این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد.💝 📜 🖤 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🖤@harime_hawra ⃟🖤 ┗━━━━━━━━┛
روزی مردی نابینا روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلويی را در کنار پايش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من نابینا هستم لطفا کمک کنيد . روزنامه نگارخلاقی از کنار او ميگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اينکه از مرد نابینا اجازه بگيرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان ديگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد نابینا پر از سکه و اسکناس شده است مرد نابینا از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگويد ،که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد:چيز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل ديگری نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مرد نابینا هيچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده ميشد: امروز بهار است، ولی من نميتوانم آنرا ببينم !!!!! ✔ حتی براي کوچکترين اعمالتان از دل، فکر، هوش و روحتان مايه بگذاريد، اين رمز موفقيت است .... لبخند بزنيـد 😊 📜 🖤 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🖤@harime_hawra ⃟🖤 ┗━━━━━━━━┛
در شهری یک مرد ثروتمند زندگی می کرد و به مردم اصلا کمک نمی کرد و مردم او را دوست نداشتن اما در ان شهر قصابی بود. که به رایگان گوشت به مردم می داد و او را دوست داشتن و می گفتند فلانی اینقدر پول دارد چرا کمک نمی کند اما این قصاب حداقل در امد خود را هم می بخشد. تا اینکه مرد ثروتمند مرد هیچ کس به تشییع جنازه اش نرفت فقط زنش او را به تنهایی به خاک سپرد فردای بعد از مرگ مرد ثروتمند. قصاب دیگر به مردم رایگان گوشت نداد گفتند چرا نمی دهی قصاب گفت کسی که پول گوشت ها را می داد دیروز فوت کرد. ای کاش یاد می گرفتیم یکدیگر را راحت قضاوت نکنیم. 📜 🖤 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🖤@harime_hawra ⃟🖤 ┗━━━━━━━━┛
چوپانى پدر خردمندى داشت.😊روزى به پدر گفت:🗣اى پدر دانا و خردمند! به من آن گونه كه از پيروان آزموده انتظار مى رود يك پند بياموز!📝پدر خردمند چوپان گفت:🗣به مردم نيكى كن، ولى به اندازه، نه به حدى كه طرف را لوس كند و مغرور و خيره سر نمايد.😉✨ 📚 💛🍋→| @harime_hawra
😍 روزی ابلیس نزد فرعون رفت. فرعون خوشه‌ای انگور در دست داشت و تناول می‌کرد. ابلیس گفت: آیا می‌توانی این خوشه انگور تازه را به مروارید تبدیل کنی؟ فرعون گفت: نه. به لطایف‌الحیل و سحر و جادو، آن خوشه انگور را به خوشه‌ای مروارید تبدیل کرد.🍇 تعجب کرد و گفت: احسنت! عجب استاد ماهری هستی. ابلیس خود را به فرعون نزدیک کرد و یک پس گردنی به او زد و گفت: مرا با این استادی و مهارت حتی به بندگی قبول نکردند، آن وقت تو با این ، ادعای خدایی می‌کنی؟😨 ╔═•🌸•══════╗ @harime_hawra🍃 ╚══════•🌸•═╝
❓ از امام صادق پرسیدند چرا انقدر آرامی❓🤔 گفت : بعد از سالها مطالعه و تجربه ، زندگی خود را بر 5 اصل بنا کردم :5⃣ 1.دانستم رزق مرا دیگری نمی‌خورد،پس آرام شدم!💸 2.دانستم که خدا مرا می‌بیند، پس حیا کردم!👀 3.دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی‌دهد،پس تلاش کردم!🏃‍♂ 4.دانستم که پایان کارم مرگ است ، پس مهیا شدم!☠ 5.دانستم که نیکی و بدی گم نمی‌شود و سرانجام به سوی من باز می‌گردد پس بر خوبی افزودم👍و از بدی کم کردم👎! "و در روز این 5 اصل را به خود یادآوری می‌کنم"🙂↻ 📚 💚🌱⇨{@Harime_hawra}
😌🍃 «آزمایش شیخ بهائي و میر داماد توسط شاه عباس» در راه مشهد شاه عباس تصميم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!! به شيخ بهايي که اسبش جلو ميرفت گفت: اين ميرداماد چقدر بي‌عرضه است اسبش دائم عقب مي‌ماند. شيخ بهائي گفت: کوهي از علم و دانش برآن اسب سوار است، حيوان کشش اين همه عظمت را ندارد. ساعتي بعد عقب ماند، به مير داماد گفت: اين شيخ بهائي رعايت نمي‌کند، دائم جلو مي‌تازد. ميرداماد گفت: اسب او از اينکه آدم بزرگي چون شيخ بهائي بر پشتش سوار است سر از پا نمي‌شناسد و مي‌خواهد از شوق بال در آورد. اين است " ... در "غياب" يکديگر" نيز حافظ آبروي" هم باشيم. ▪️@harime_hawra
🌱 روزی پسرکی از مدرسه به خانه برگشت و مادرش را صدا زد. وقتی مادر سراغ او آمد، پسر یک نامه به دست مادر داد و گفت این را جناب مدیر برای شما فرستاده و گفته که حتما باید مادرت آن را بخواند. مادر وقتی آن را خواند اشک در چشمانش حلقه زد. پسر پرسید مادر چه اتفاقی افتاده؟ چه چیزی در نامه نوشته شده؟ مادر گفت:((اینجا نوشته بهره هوشی فرزند شما خیلی بیشتر از بقیه دانش آموزان است و متاسفانه ما توانایی تعلیم چنین شاگرد باهوشی را نداریم. پس ممنون می‌شویم از فردا او را به مدرسه نفرستاده و خودتان تعلیمش بدهید.)) پسر از شنیدن این خبر بسیار خوشحال شد و به خودش افتخار کرد.😎 سال‌ها از این ماجرا گذشت، پسرک تبدیل به بزرگترین مخترع دوران خودش و تمام دورا‌ن‌ها شد و بیشتر از 1 هزار اختراع را در کارنامه‌اش به ثبت رساند. بعد از مدتی که مادرش را از دست داد، به سراغ وسایل او رفت و در کمدش، یک نامه پیدا کرد. وقتی نامه را باز کرد متن نامه او را شگفت زده کرد؛ این همان نامه مدیر مدرسه بود:((پسرِ شما یک خنگ به تمام معناست، ما از فردا نمی‌توانیم او را به مدرسه راه بدهیم!))🙁 ‏ پسر ما بعد از خواندن این نامه ساعت‌های زیادی گریه کرد و در نهایت قلم برداشت و به سراغ دفتر خاطراتش رفت؛ او در آنجا نوشت: (( یک بچه خنگ بود که به دست یک قهرمان تبدیل به نابغه قرن شد!)) 💥 ╔═•🌸•══════╗ @harime_hawra🍃 ╚══════•🌸•═╝
♦️مردی ثروتمند وجود داشت که همیشه پر از اضطراب و دلواپسی بود. با اینکه از همه ثروتهای دنیا بهره مند بود، هیچ گاه شاد نبود. او خدمتکاری داشت که ایمان در درونش موج می زد. روزی خدمتکار وقتی دید مرد تا حد مرگ نگران است به او گفت: ارباب! آیا حقیقت دارد که خداوند پیش از به دنیا آمدن شما جهان را اداره می کرد؟ او پاسخ داد: بله خدمتکار پرسید: آیا درست است که خداوند پس از آنکه شما دنیا را ترک کردید آن را همچنان اداره خواهد کرد؟ ارباب دوباره پاسخ داد: بله خدمتکار گفت: پس چطور است به خدا اجازه بدهید وقتی شما در این دنیا هستید او آن را اداره کند؟ به او اعتماد کن ، وقتی تردیدهای تیره به تو هجوم می آورند به او اعتماد کن ، وقتی که نیرویت کم است به او اعتماد کن ، زیرا وقتی به سادگی به او اعتماد کنی: اعتمادت قوی ترین  چیزها خواهد بود. ♥️🍒~| @harime_hawra
محمد بن شرف می‌گوید:  همراه امام هادی علیه السلام در یکی از خیابان‌های مدینه راه می‌رفتم. خواستم از امام هادی علیه السلام مسأله ای بپرسم اما قبل از این که سئوالم را مطرح کنم، امام به من فرمود:«ما در جای شلوغی هستیم و مردم در رفت‌وآمدند. اکنون زمان خوبی برای سوال‌کردن نیست.»  منابع: بحارالانوار، ج 50، ص 176. مهربانی که نگفته حرف دلت را میداند...😭❤️ (ع)💞 📚 @harime_hawra🏴
📚 ‌ ‌ از عبد اللّٰه بن عبّاس روايت است كه مى‌گويد:ما نزد رسول خدا نشسته بوديم و آن حضرت فرمود:«هر كه مى‌خواهد به آدم بنگرد در علمش و به نوح در مسالمتش و به ابراهيم در حلمش و به موسى در زيركيش و به داود در زهدش پس به اين شخص كه مى‌آيد بنگرد». ابن عبّاس مى‌گويد: ما نگريستيم و بناگاه علىّ‌ بن أبي طالب در آمد و با كمال وقار قدم بر مى‌داشت. ‌ @harime_hawra🖤
@Elteja | کانال اِلتجا4_5801153404050869253.mp3
زمان: حجم: 6.61M
▪️حکایتی عجیب از برکات حدیث شریف کساء. 📚حدیث کساء و آثار شگفت، ص۹۸ @harime_haura