دُخْتَـرانِحَریمِحَوْرا|𝐇𝐚𝐮𝐫𝐚❥︎
توصیه ی مدیر😅
اینو بنویسید بزارید یه جایی که
دائم ببینیدش📌
نقطه شروع ادما متفاوته
خودتو مقایسه نکن هیچوقت
تلاش تو مهمه👌
و اینکه اون بالاسری کاملا درجریان
تلاش و شرایطت و حال دلت هست
پس قضاوت بقیه اصلا مهم نیست
و فقط اون مهمه نه هیچکس دیگه!
و تمام💕
برای #موفقیت ۵ چیز را ترک کنید 👆
📈
#تسلط_بر_سختیها✌️
#شنبههای_انگیرشی✨
#دختران_حریم_حوراء🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
🖇♥️﷽♥️🖇
#پارت_بیستوپنجم
#رمان_شبانه😴📖
#دختران_حریم_حوراء🎀
روز آخر بعد از مراسم صبحگاه پاسدار حسن زارعی مسئول آموزش سپاه اردستان برای صحبت کرد😚
آقای زارعی جوان بلند قامت و خوش قیافه ای بود😍
با محاسن مشکی و بلند که خیلی چهرهاش را جذاب کرده بود.🤤
لحن حرف زدنش صمیمی بود محو حرف هایش شده بودم می گفت:《 خواهش می کنم بسیج رو از خودتون بدونید .♥️
ما برای انجام کارهای فرهنگی مون واقعاً به کمک همه تون احتیاج داریم. ⛓
باید بیاید اینجا و خودتون امورات بسیج رو بگردونید☺️ هرچی اونجا هست همه متعلق به خودتونه😄 ما قدم اول را برای این ارتباط برداشتیم دیگه بقیه اش بسته به همت و غیرت خودتونه😅.》
گمشده ام را پیدا کرده بودم سرم درد میکرد برای این کارها کار فرهنگی و جهادی برای کشوری که درگیر جنگ بود😍
و خیلی مهم بود که مسئول آموزش سپاه داشت این همه تاکید میکرد💪 مهمتر از همه اینکه دیگر برای بسیج سن و سالم هم نبود و کم سنی ام دست و پا گیر م نمی شد.😁
برگشتیم .شب موقع خواب به مادرم گفتم که فردا بعد از مدرسه جایی کار دارم و دیرتر می آیم خانه .🌸
از آنجا تا خانه مان هم راهی نبود.🚶♂
آقای زارعی در دفتر بود تا چشمش به من افتاد از جایش بلند شد و اومد دم در با هم دست دادیم و احوالپرسی کردیم.🤝
برخوردش خیلی گرم بود و هم برخورد او هم برخورد سه پاسدار دیگر که آنجا بودند.☺️
به دلیل جثه کوچکم اسم و قیافه من یادش مانده بود رو به بقیه گفت:《 بچه آقا مهدی ماشاالله پاسدار برای خودش قرار شده از امروز به بعد بیایید اینجا بیاد اینجا وکمکمون باشه》😁😅
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
سلام رفقا😍
صبحتون دل انگیز😄
بریم واسه ساختن یه روز توپ
و به یادماندنی💞
موفق باشید✌️
#دختران_حریم_حوراء🎀
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
وقتی از سوریه بر میگشت بهش میگفتم :«حاجی گیرینوف شدی!🤭😅هنوز لیاقت شهادت رو پیدا نکردی؟!😌»
این اواخر دوتا پلاک می انداخت گردنش.می گفتم :«فکر می کنی اگه دوتا پلاک بندازی زود تر شهید میشی؟»😂
میلی به شهادتش نداشتم😕
بیشتر قصد مسخره کردنش را داشتم😇
میگفت :«.........😂
رمان قصه دلبری زندگی شهید محمد حسین محمدخوانی از زبان خانمشان😍
ژانراین رمان #مذهبی_عاشقانه هست🖐🏼
کتاب فوق العاده ای هست😌
#پاره_ای_از_کتاب
#معرفی_کتاب
#قصه_دلبری
#دختران_حریم_حوراء
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛
کتاب قصهی دلبری، روایتی متفاوت و خواندنی از زندگی شهید محمدحسین محمدخانی است.❤️🌹
او از فعالان بسیج دانشجویی بود 💪و در علمیاتهای تفحص پیکر شهدای دفاع مقدس، شرکت میکرد،💝 کتاب قصه دلبری، روایتی از سبک زندگی این شهید است که همسرش از روزهای آشنایی در بسیج دانشجویی تا روزهای پس از شهادت او را بازگو میکند. 😍
او با ماجراهایی که در دانشگاه داشتند کتاب قصه دلبری را آغاز میکند 🎈و از خواستگاریهای پی در پی او میگوید. تا به زمانی که میرسد که نظرش عوض میشود و تصمیم میگیرد که به این خواستگار جواب مثبت بدهد...
#قصه_دلبری
#معرفی_کتاب
#دختران_حریم_حوراء
♡ (\(\
(„• ֊ •„) ♡
┏━∪∪━━━━━┓
⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀
┗━━━━━━━━┛