eitaa logo
دُخْتَـرانِ‌حَریمِ‌حَوْرا|𝐇𝐚𝐮𝐫𝐚❥︎
1.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
258 فایل
جایی‌براےباهم‌بودن‌وگذراندن‌لحظاتِ‌ناب‌ِنوجوانے😌💕 اطلاع‌رسانی‌های‌هیئت‌دختران‌حریم‌حوراءیزد🌱 • • پـُلِ‌ارتـباطے ما‌ و شمـا👀↯ @dokhtaran_harime_haura هیئت‌بانوان‌حریم‌حوراء↯ @harime_haura حجاب‌ملیکا↯ @melika_hejab
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوست عزیز تلاش کنید حتما برنده میشید😉
تو بیوگرافی کانال هست❤️
سلام🌺 ممنون❤️ بابرنامه ویواکات و اینشات
سلام🌺 1.لطف داری عزیزم ❤️ 2.بله معتبره ✅ 3.توی این کانال شروط نوشته شده مطالعه کنید. @shorot_harime_hawra
سلام🌺 خواهش میکنم، لطف داری💋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچوقت برای یه شروع تازه دیرنیست😍🍃 😃 🖤 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🖤@harime_hawra ⃟🖤 ┗━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌🖇♥️﷽♥️🖇 دهان به دهان دستور توقف رسید. در قبل عراقی ها آرام مستقر شدیم و نشستیم روی زمین🚶🏻‍♂ هیچ کس نمیدانست قرار است حالا و اینجا چه اتفاقی بیفتد اما پیدا بود که ماندن در آن وضعیت قطعا نمیتواند خیلی طولانی باشد🤷🏻‍♀ بیسیمچی فرمانده گردان جلویم نشسته بود. ده دقیقه که گذشت صدای ضعیفی از بیسیمش در آمد. گوش هایم را تیز کردم و شنیدم آن طرف دارند موقعیتمان را میپرسند❓ بی سیمچی که مرتبا با فرمانده در ارتباط بود، پچ پچ کنان وضعیت استقرارمان را شرح داد🗣 صاحب صدای پشت بیسیم هم به آرامی گفت با استعانت از خدا و ائمه اطهار مرحله دوم عملیات را شروع کنید🔫 از لحظه شنیدن دستور حمله تا شروع عملیات دو دقیقه بیشتر طول نکشید. عراقی‌ها غافلگیر از حمله ایرانی ها دستپاچه و بی هدف تیراندازی می‌کردند صلاحم روی رگبار بود اما هنوز شلیک نکرده بودم یک لحظه سر چرخاندم و دیدم عراقی که داشت تیربارش را تمیز می کرد مثل کسی که اختیاراتش را از دست داده باشد پشت تیربار مثل فرفره دور خودش میچرخد اطرافش را تیرباران می کند😟 دیگر کار نداشت که دارد عراقی میزند یا ایرانی همان لحظه یکی از بچه‌های گلوله آرپی‌جی حوالش کرد😃 صدا به صدا نمی رسید دستم برای تیراندازی باز بود بچه ها پخش بودند لابلای عراقی‌ها نمی شد تشخیص داد می‌ترسیدم شلیک کنم و اشتباه هم رزم هایم را بزنم صحنه وصف ناشدنی ای به وجود آمده بود بچه‌ها اسامی ائمه را به زبان می آوردند عراقی ها را هدف قرار می دادند نام مبارک حضرت زهرا را فریاد می کردم و همراه تکاورهای دست ام میدویدیم سمت سنگرهای نعل اسبی شکلی که مخصوص پناه گرفتن تانک‌های عراقی بود یک لحظه نگاهم افتاد به چند عراقی که پشت 4 لوله ایستاده بودند و تیراندازی می‌کردند در فاصله ای نزدیک به آنها از نور تیراندازی شان مطمئن شدند که عراقی هستند. صلاحم را گرفتم سمتشان هر چهار نفرشان را به رگبار بستم غیر از تیربار هایی که روی تانک های شان نصب کرده بودند نحوه سنگربندی و استتار بقیه تیر بارها هم خیلی برایم جالب بود تیربارهایشان را استتار کرده بودند که فقط نوک لوله اش با سطح زمین و خاکریز مماس شده بود و هیچ اثری از خود سلاح یا حتی سنگر نبود انگار یک نفر فرو رفته داخل زمین و از آن زیر شلیک میکرد😄 😃📖 🎀 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🎀@harime_hawra ⃟🎀 ┗━━━━━━━━┛
❤️ چرخ ها را زدہ ام آمدہ ام خانہ تو خودمانیم ڪسے جز تو نفهمید مرا... 🍃 🖤 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🖤@harime_hawra ⃟🖤 ┗━━━━━━━━┛
از بالا نگاه کن☺️ هیچی اونقدرا مهم نیست رفیق💞 🖤 ♡ (\(\ („• ֊ •„) ♡ ┏━∪∪━━━━━┓ ⃟🖤@harime_hawra ⃟🖤 ┗━━━━━━━━┛