سلام دخترای حریم حورایی🙋🏻♀♡
خوبین ؟ خوشین ? چیکارا می کنین !؟
ان شاءالله تنتون سالم و لبتون خندون باشه💫💐
کارگاه قبلی که یادتونه😉
خیلی خوش گذشت و چیزای جدیدی یاد گرفتیم✨
حالا این بار می خوایم با یک کارگاه دیگه بیایم خونه هاتون😋
می خوایم یک کمی جمع و جور تر بشینیم بقیه دوستان تازه وارد هم بیان پیشمون بشینن🌸
موضوعش چیه⁉️
موضوعش به حضرت فاطمه«س» ربط داره💐
درباره چی صحبت میشه❔
درباره داغ بی نشان...💢
ساعتش و روزشم بگو بهمون👐🏻
باشه چشم یادم نرفته
این بار یادم مونده
ساعت برگزاری ⬅️ ۱۵ تا ۱۶
روز برگزاری ⬅️ 12دی
تازه یک اتفاق جذاب✨🙆🏻♀
بین اعضای شرکت کننده قرعه کشی میشه و به یک نفر جایزه داده میشه💎🎊🎁
اگه می خوای بفهمی داغ بی نشان به چه معناییه🤔
همراه ما باش...🎈
منتظر همه ی دخترای گل حریم حورایی هستیم🎀🌸
@harime_hawra
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🎗#بدون_تو_هرگز ۵۳
📢‼️ این داستان واقعی است !!
اما علي که گفت... 😨
پريدم وسط حرفش... بغض گلوم رو گرفت😰...
- من نمي دونم چرا بابا گفت بيام... فقط مي دونم اين مدت امتحان هاي خيلي
سختي رو پس دادم😓... بارها نزديک بود کل ايمانم رو به باد بدم... گريه ام 😭گرفت...
مامان نمي دوني چي کشيدم... من، تک و تنها... له شدم😢...
توي اون لحظات به حدي حالم خراب 🤒بود که فراموش کردم... دارم با دل يه مادر که
دور از بچه اش، اون سر دنياست🌍... چه مي کنم و چه افکار🤔 دردآوري رو توي ذهنش
وارد مي کنم...
چند ساعت بعد، خيلي از خودم خجالت کشيدم😔...
- چطور تونستي بگي تک و تنها... اگر کمک خدا نبود الان چي از ايمانت مونده بود🤔؟
فکر کردي هنر کردي زينب خانم😕؟
غرق در افکار مختلف... داشتم وسايلم رو مي بستم که تلفن📞 زنگ زد... دکتر دايسون...
رئيس تيم جراحي عمومي بود😳... خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه... دانشگاه با
تمام شرايط و درخواست هاي من موافقت کرده...😲
براي چند لحظه حس پيروزي💪 عجيبي بهم دست داد؛ اما يه چيزي ته دلم مي گفت
انقدر خوشحال نباش همه چيز به اين راحتي تموم نميشه 😰و حق، با حس دوم بود.
برعکس قبل و برعکس بقيه دانشجوها🎓 شيفته
هاي من، از همه طولاني تر شد، نه تنها
طولاني، پشت سر هم و فشرده😩. فشار درس📚 و کار به شدت شديد شده بود! گاهي
اونقدر روي پاهام مي ايستادم 😩که ديگه حس شون نمي کردم. از ترس😰 واريس، اونها رو
محکم مي بستم...به حدي خسته مي شدم که نشسته خوابم😴 مي برد. سختتر از
همه، رمضان از راه رسيد؛ حتی يه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توي اتاق عمل بودم.
عمل پشت عمل...انگار زمين🌍 و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بياره؛ اما مبارزه و سرسختي توي ژن و خون من بود.🙂 از روز قبل، فقط دو ساعت خوابيده بودم😳. کل شب بيدار...از شدت خستگي😫 خوابم نمي برد. بعدازظهر بود و هوا، ملايم و خنک... رفتم توي حياط... هواي خنک، کمي حالم رو بهتر کرد.😌 توي حال خودم بودم که يهو دکتر دايسون از پشت سر، صدام🗣 کرد و با لبخند😊 بهم سلام کرد.
- امشب هم شيفت هستيد🤔؟
- بله
- واقعا هواي دلپذيري شده!🙃
#ادامه_دارد ..
#رمان_بدون_تو_هرگز😍
#به_وقت_رمان💌
#رمان_سرا_دختران_حریم_حورا💝
@harime_hawra🌼
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🎗#بدون_تو_هرگز ۵۴
📢‼️ این داستان واقعی است !!
با لبخند😊، بله ديگه هاي گفتم و ته دلم التماس🙏 مي کردم به جاي گفتن اين حرف ها،زودتر بره.بيش از اندازه خسته😩 بودم و اصال حس صحبت کردن نداشتم، اون هم سر چنين موضوعاتي...به نشانه ادب، سرم رو خم کردم، اومدم برم که دوباره صدام🗣 کرد.
- خانم حسيني من به شما علاقه مند شدم😳 و اگر از نظر شما اشکالي نداشته باشه مي خواستم بيشتر باهاتون آشنا بشم.😲
براي چند لحظه واقعا بريدم...
- خدايا، بهم رحم کن... حالا جوابش رو چي بدم😰؟
توي اين دو سال، دکتر دايسون جزء معدود افرادي بود که توي اون شرايط سخت 😨ازم
حمايت مي کرد.از طرفي هم، ارشد من و رئيس تيم جراحي عمومي بيمارستان 🏩بود و پاسخم، ميتونست من رو در بدترين شرايط قابل تصور قرار بده.
- دکتر👩⚕حسيني... مطمئن باشيد پيشنهاد من و پاسخ شما کوچکترين ارتباطي به مسائل کاري نخواهد داشت.🙂پيشنهادم صرفا به عنوان يک َمرده، نه رئيس تيم جراحي...
چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمي آروم تر بشه..🙁.
- دکتر دايسون من براي شما به عنوان يه جراح💊 حاذق و رئيس تيم جراحی احترام زيادي قائلم.علي الخصوص که بيان کرديد😔 اين پيشنهاد،خارج از مسائل و روابط کاريه؛
اما اين رو در نظر داشته باشيد که من يه مسلمانم😌و روابطي که اينجا وجود داره بين
ما تعريفي نداره😞، اينجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زير يه سقف زندگي
کنن؛ حتی بچه👼 دار بشن و اين رفتارها هم طبيعي باشه ولي بين مردم من، نه... ما
براي خانواده حرمت قائليم و نسبت بهم احساس مسئوليت🙏 مي کنيم. با کمال احترامي
که براي شما قائلم پاسخ من منفيه.
اين رو گفتم و سريع از اونجا دور شدم😟، در حالي که ته دلم از صميم قلب به خدا
التماس🙏 مي کردم يه بالي جديد سرم نياد.
روزهاي اولي که درخواستش رو رد کرده بودم دلخوريش از من واضح بود😩... سعي مي
کرد رفتارش رو کنترل کنه و عادي به نظر برسه، مشخص بود تالش مي کنه باهام
مواجه نشه، توي جلسات تيم جراحي 😯هم، نگاهش از روي من مي پريد و من رو
خطاب قرار نمي داد؛ اما همين باعث شد، احترام بيشتري براش قائل بشم🙃. حقيقتا کار
و زندگي شخصيش از هم جدا بود.🙂
#ادامه_دارد ..
#رمان_بدون_تو_هرگز😍
#به_وقت_رمان💌
#رمان_سرا_دختران_حریم_حورا💓
@harime_hawra✨
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣
دُخْتَـرانِحَریمِحَوْرا|𝐇𝐚𝐮𝐫𝐚❥︎
🦋🌺🦋🌺🦋 🌺🦋🌺🦋 🦋🌺🦋 🌺🦋 🌺 #بخش_اول هميشه از پدرم متنفر بودم! مادر و خواهرهام رو خيلي دوست داشتم؛ اما پدرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قابل توجه دختران علاقمند به اجرای سرود
🔸کارگاه سرود ویژه ی دختر خانمها🔸
🔻مدرس:
🔰سرکار خانم موسوی
💳هزینه برای ثبت نام: رایگان به شرط قرائت یک سوره مبارکه یس کلام برای سردار
شهید #🥀حاج_قاسم_سلیمانی
📲جهت ثبت نام به آیدی زیر مراجعه نمایید
┏⊰✾✿✾⊱━━━━━─━━┓
❖@hosinzade
┗━━─━━━━━⊰✾✿✾⊱┛
📶 رده سنی: 6 تا8 سال
❌ 9 تا 15 سال
📆آخرین مهلت ثبت نام : تا آخر دی
⭐️شروع دوره :اول بهمن ماه
پایگاه فاطمیه ( بلوار شهیددشتی )