هدایت شده از سیداحمدی
بسم الله☘
قرارمان ساعت ۴ بود؛
مادر از خیلی قبل تر به انتظار ما در همین قاب در ایستاده و چشم به خیابان دوخته بودند تا از میهمانانِ هرگز ندیده پسرشان پذیرایی کند،،
دوسه نفری زودتر رسیده بودند اما مادرِ دریا دل، دلش با دونفر رضا نمیداد و به خط جاده چشم دوخت تا بقیه هم که چند متری فاصله داشتند خود را برسانند...
#روایت_یک_دیدار
هدایت شده از سیداحمدی
نوای بهشتی "اُدْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِينَ" توی گوشمان پیچید و دل دادیم به دریا و راهی خانه ی بهشتی شدیم،،
#روایت_یک_دیدار
هدایت شده از سیداحمدی
خانه ای که بوی محبت مولا از دیوار هایش راهی به سمت ریه های زمین گیرمان باز کرده بود.
بله! یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد.
#روایت_یک_دیدار
هدایت شده از سیداحمدی
داخل که شدیم ،جوانی برومند با چشمانِ قهوه ای و نگاه نافذش مارا تماشا میکرد.
خط نگاهش را که دنبال میکردیم می رسیدیم به مادر که توی قاب در ایستاده بود و با همان لبخند همیشه بر لب، داشت بفرما میزد و قربان صدقه مهمان هایش میرفت.
هیچ کداممان از قبل یکدیگر را ندیده بودیم؛ اما قرابتی که در همین چند دقیقه پیدا کردیم حس عجیبی در جانمان می نشاند.
انگار در عالمی غیر از این عالم ماده در میعادگاهی دور ، #آقا_فرزاد به قالو بلی خدا لبیک گفته و ما آنجا نظاره گرش بودیم.
#روایت_یک_دیدار
25.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌#اطلاع_رسانی
مهلت تهیه کتاب و ثبتنام
در سومین مسابقه کتابخوانی تمدید شد.
📚 #مسابقه_کتابخوانی
@harimhayaa
ها! کا بهنام!
او بالایی بِت خوش میگذره؟
دلمون سیت تنگه ها کوکا!
میگُم تو او جایی ، همو بالا ، همه شهرِ میبینی ، نه؟!!
ای آتیش گردونایِ قیلونُم!! که هی دور سرت میگردن ، سرگیجه نمیگیری شبا؟؟
راستی کوکا ، میگُم ،، همه کِسایی که میان سرِ تپهی شهدا، پِی خودت و او ۵ تا رفیقاتِنها!!
نه ایکه فِک کنی میان پی چی دیگه و حواسشون به تو نی!!
میدونُم کا! میدونُم چِش بهراهشونی که بیان اَ نزدیک سلامِت کنن، یه فاتحهای بخونِن و ایچیزا ، ولی خو آدمیزادِن دیه! آدمیزاده و حواسپرتی و فِراموشکاری!!
نه ایکه نخوان بیان! نه! فراموششون میشه!
ها! یادشون میره!
تو ناراحت نشی ها کوکا!
#کا_بهنام
#قهرمان_سیزده_ساله
کا بهنام! حالا ۴۱ ساله که جاخوش کردی وسط بهشت!
میدونم حواست به همهمون هست از همون بالا!
۱۳۵۹/۷/۲۸
۱۴٠٠/۷/۲۸
@harimhayaa