eitaa logo
حرکت در مه
193 دنبال‌کننده
442 عکس
75 ویدیو
58 فایل
دربارۀ داستان و زندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
حرکت در مه
داستان نویس, [۰۱.۰۹.۲۰ ۱۴:۰۰] #داستان درخت بخشنده نویسنده: شل سیلوراستاین روزی روزگاری درختی بود
بعداز این‌که پسرک کارِ درخت را ساخت و حسابی درب‌وداغانش کرد حالا رفت و کنارش نشست و سال‌های سال زندگی خوب و خوشی را داشتند؟ دیگر چه فایده؟ بعداز این همه خودخواهی؟ جالب این است که درخت خوش‌حال است به‌خاطر بخشیدن. این است که او را سعادت‌مند می‌کند نه درختی کامل بودن و شاخ و برگ داشتن و میوه و تنه و ساقه! البته پسرک هم تقصیری ندارد. او طبق طبیعتش عمل کرده به نیازهایش پرداخته و درخت فداکاری کرده. نظر شما چیست؟ @hbyar
✅هر كس به حق رسيد،به حق مى‌رساند. 🔶استاد : هر كس به حق رسيد،به حق مى‌رساند.درخت زنده،شاخ و برگ و ميوه دارد.به حرف آنهايى كه مى‌گويند دلت پاك باشد فريب مخور،دلِ‌ پاك،عملِ‌ پاك مى‌سازد.درخت زنده بار مى‌آورد،مگر اين طور نيست‌؟ و عاشق حق از يك سو عمل مى‌آورد و شاهكار مى‌آفريند و از يك سوى ديگر همراه و همكار،چون در راه،درگيرى‌هايى هست كه به تنهايى نمى‌توان با آنها روبرو شد. و عاشق حق به اندازه‌ى عشقش شكيبايى دارد و صبر استقامت.آنچه صبر و سازندگى و عمل را پايه مى‌گذارد،ايمان است و حب اللّه است،كه: وَالَّذينَ‌ آمَنُوا اشَدُّ حُبَّاً للّه . 📚 ص۵۱ 🌿 @einsad
خیلی باحال است. تپل است و بی‌احساس و با چشم‌های خیره فقط تو را نگاه می‌کند. چشم‌های خیره. در کوچه‌ها می‌چرخد و در یک سوپری کار می‌کند. صدایش نکره است اما عشقِ مکبری دارد. تپل مپل است! خیره نگاهت می‌کند... سلام که می‌کنی فقط نگاه. اما خیلی اهلِ حال است اگر سوارِ ماشینی شده باشد یا اگر در موقعیت خوبی قرار بگیرد جواب سلامت را بلند می‌دهد یا خودش پیشاپیش سلام می‌کند... جاهلِ تپل. وسطِ مکبری هرچه بهش بگویی که آرام بخوان گوش نمی‌دهد و می‌زند زیرِ صداش، روشِ خودش را هم دارد و من چند باری سعی کرده‌ام روشش را تغییر بدهم اما نتوانسته‌ام، اما نه این‌که باهوش نیست‌ها. خیلی هم باهوش است... وقتی دیدم گوشش بده‌کار نیست و صدایش را پایین نمی‌آورد دست بردم و ولومِ بلندگو را کم کردم تا اقل کم صدایش با قدرت نپیچد توی مسجد! اما فهمید و میکروفون را گذاشت کنار... و اعتراض کرد... وسط مکبریش هم کارهای مختلف می‌کند. یک‌هو بینِ حمد و سوره می‌گوید «خدایا همۀ مریض‌ها را شفا بده!» عه! یا برای خودش حمد و سوره را آهسته - در مقیاس خودش- می‌خواند... خیلی باحال است..
عوامل کشش در داستان از نظر محمدرضا سرشار که در کتاب الفبای قصه‌نویسی جلد دوم آمده است: (که البته به نظرم بسیار جامع است، با این‌ که استاد به آن زیاد نپرداخته) - نثر و تصاویر شاعرانه - عوامل روانشناسانه - طنز - درگیری و کشمکش - حادثه‌های متعدد و پر هیجان - بعدش چی شد؟ - چرا یا چگونه چنین شد؟ - بکر بودن و تازگی فضا - عمق، تازگی و احتمالا چندلایگی مضمون - صمیمیت و شیرینی حوادث در ادامه استاد سرشار نوشته است که هر یک به تنهایی و یا دو یا چند عامل از این عوامل با هم، می‌توانند باعث ایجاد کشش در یک داستان شوند. که هر چه این عامل‌ها به‌جاتر، بهتر و قوی‌تر در داستان مورد استفاده قرار گرفته باشند، اثر از جذابیتی بیشتر برخوردار خواهد بود.
کمیت مهم تر است یا کیفیت؟ برای پاسخ به این سوال، جری یولزمن، استاد دانشگاه نیویورک، در اولین روز کلاس، دانشجویان عکاسیِ فیلم را به دو گروه تقسیم کرد. او توضیح داد که همه‌ی افراد سمت چپ کلاس، در گروه «کمیت» قرار خواهند گرفت. آن‌ها تنها بر اساس میزان کار تولید‌شده نمره کسب می‌کنند. در روز آخر کلاس، تعداد عکس‌های تحویل‌شده‌ی هر دانشجو را می شمرد. صد عکس با نمره‌ی الف برابر بود، نود عکس با نمره‌ی ب، هشتاد عکس با نمره‌ی ج و به همین ترتیب تا انتها. در همین حال، همه‌ی افراد سمت راست کلاس در گروه «کیفیت» جای می‌گرفتند. آن‌ها بر اساس کیفیت کارشان نمره می‌گرفتند. آن‌ها باید در طول ترم فقط یک عکس ارائه می‌دادند؛ اما برای این‌که نمره‌ی الف را دریافت کنند، این عکس باید کامل می‌بود. در پایان ترم، متوجه شد تمام عکس‌های برتر را گروه کمیت ارائه کرده‌اند و از این موضوع شگفت‌زده شد. این دانشجویان در طول ترم با گرفتن صدها عکس، بررسی ترکیب و نور، آزمایش روش‌های متنوع در تاریکخانه و یادگیری از اشتباهات‌شان، با زیر و بم عکاسی آشنا می‌شدند. آن‌ها در فرایند خلق صدها عکس، مهارت‌های خود را بهبود می‌بخشیدند. در همین حین، گروه کیفیت گوشه‌ای نشسته و درباره‌ی عکس‌های کامل در فکر بودند. در پایان، آن‌ها به جز نظریه‌ای تأییدنشده و عکسی معمولی، چیزی در چنته نداشتند./کتاب خرده عادت ها، اثر جیمز کلییر
انسان بيش از هر چيز خودش را مى‏ خواهد، تا عشق بزرگترى در او ننشيند، تا نزديك ‏تر از خودش به خودش را نبيند، نمى ‏تواند از خودش بگذرد و جانش را بدهد. ع.ص
دل تنگی « خدایا من را ببخش. امروز چشمم افتاد به یک نامحرم. یک حالی شدم. من را برگردان جبهه. برگردان پیش خودت. دلم برایت تنگ شده. . .» کاغذ را گذاشتم تو آفتاب تا خونهای تازه ش خشک بشود. جسد شهید جمع شده بود تو خود. دست بالا کردم که بچه ها بیایند کمک.
گاه بعضی وقت‌ها بعضی افراد را که می‌بینم یاد متن زیر از قیصر امین‌پور می‌افتم. گاه در خود که نظر می‌افکنم یاد متن زیر از قیصر امین‌پور می‌افتم. گاه برخی پرنده‌ها را که می‌بینم یاد متن زیر از قیصر امین‌پور می‌افتم. بعضی از ما پرنده‌های هستیم که لخ‌لخ داریم پر می‌زنیم، بعضی از ما پرنده‌هایی هستیم که بال درآوردیم و یک هو بالمان را کندیم، بعضی از ماها پرنده‌هایی هستیم که وسط پرواز بالمان را آتش زدیم. بعضی از ما پرنده‌هایی هستیم که ... اسیر شدیم، اسیر دستگاه اسیر اداره اسیر پول درآوردن، اسیر زن و زندگی ... اسیر خودمان اسیر حسادت ... آه ... خدایا معنی این همه چیست؟ بخشی از متن قیصر امین‌پور از کتاب بی‌بال پریدن: انسان می تواند دو بال برای خود دست وپا کند وبا انها تا جایی پرواز کند که پر عقاب هم در انجا هم می ریزد،و پر فرشتگان و حتی پر جبرئیل هم در آنجا می سوزد. تا روی ناف قله ی قاف، تا زیر سایه ی بال سیمرغ، تا اغوش مهربان خدا... اگر خودش بخواهد و اگر دیگران بگذارند. اگر طوفان و باد بگذارند. اگر دام ودانه و صیاد بگذارند. اگر قفس ها و کرکس ها و هر کس های دیگر بگذارند. و قصه ی ما در این دفتر، قصه ی همین فرشتگان زمینی است که بال هاشان را با آرزوی پرواز سرشته اند. وسر نوشت پرواز را بر صحفه ی سفید بالهایشان نوشته اند. پرندگانی که دستی بر بالشان سنگ بسته پرندگانی با بالهای لاغر و خسته پرندگانی با بالهای زخمی و شکسته پرندگان مهاجری که از روستا به شهر می گریزند پرندگانی که به مدرسه ی شبانه می روند پرندگانی که با بالهای وصله دار پرواز می کنند پرندگانی که در حاشیه ی پیاده رو می خوابند.
آيا نديده‌اى كه خدا چگونه مثل زد؟ سخن پاك چون درختى پاك است كه ريشه‌اش در زمين استوار و شاخه‌هايش در آسمان است. به فرمان خدا هر زمان ميوه خود را مى‌دهد. خدا براى مردم مثلها مى‌آورد، باشد كه پند گيرند. و مثل سخن ناپاك چون درختى ناپاك است، كه ريشه در زمين ندارد و برپا نتواند ماند... (سوره مبارک ابراهیم/ترجمه آیتی) جایِ کلمۀ طیب در زمینِ استوار است. کلمه از دل برمی‌آید. ریشۀ کلمه در دل است. دل باید استوار باشد، پاک و طیب و استوار... دل باید به او وصل باشد تا میوه‌اش را پخش عالم کند. الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه... 🌲🌳
اندوهِ عمر گذشت سالیان عمر نه تنها برای شخصیت سالم اندوهبار نیست، بلکه بدان جهت که هر لحظه که می‌گذرد به مقدار همان لحظه به دیدار خداوند هستی‌آفرین که درب بارگاهش را به روی بندگانش گشوده است نزدیک‌تر می‌گردد، بر انبساط و نشاطش افزوده می‌شود. شخصیت سالم آن حقیقت فعال دائمی است که هرگامی که در اقیانوس زندگی برمی‌دارد، هم یک گام به ساحل که عرصۀ دیدار خداوندی است، نزدیک‌تر می‌شود و هم با آن گام موجی از حقیقت را درمی‌یابد که در همان اقیانوس وجود دارد. علامه جعفری، فلسفه اخلاق، تعلیم و تربیت
فن در فن. فن سیستم و فن تهویه هوا و صدایِ دورِ ماشین‌ها و الباقیش سکوت. سکوتی که سکوت محض هم نیست. شاید صدای سخن گفتنی یا موتوری یا رفتی یا آمدی و هزاران صدا که در دل همین سکوت نامحض نهفته. همه چیز به‌قاعده است. صاف و یک‌دست و حتی بزاق، بی هیچ حرکتی، کمی تلخی. این تلخی از چیست؟ از هلوهایی که قبلِ ماست خوردی؟ یا شلیل‌ها... نه یک حس تلخی دائمی است. تلخیِ دنیا در میانِ صدای هوهویِ فن‌ها و صداهایی از دور... صداهای نشنیدنی.
رضاجان! نه استاد رضا!