«اگر يك بار دیگر پایتان را اینجا بگذارید، خواهید دید که چه به روزتان میآورم. بدذاتهای حقه باز دزد!... دیشب هم آمده بودید تو مزرعهی من انگوردزدی..»
با نزدیک شدن به سوراخی که پسرك تويش تقريبا بطور کامل مدفون شده بود، شروع به کنار زدن خاك ها و بیرون کشیدن او از زیر آن همه خاکی که رویش ریخته بود کرد. از گودال که بیرونش آورد پرسید:
«تو چرا میگذاری این آدمکشها این بلا را سرت بیاورند؟»
پسرك، مثل کسی که از خواب عمیقی برخاسته است، در جواب دادن تأخیر میکرد. بالاخره با آهنگ خواب آلودی گفت:
«با پدربزرگ هم همین کار را کردند.»
نویسنده: #آلدو_پالاتزسکی
مترجم: #فیروزه_مهاجر
داستانهای کوتاه جهان...!
@Best_Stories