eitaa logo
حرکت در مه
185 دنبال‌کننده
455 عکس
78 ویدیو
59 فایل
دربارۀ داستان و زندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
متن کتاب‌خریدن و کتاب‌خواندن را اگر یک کلان‌آیین یا جزو مناسکِ شخصی به‌حساب بیاوریم، در دلِ خودش خرده‌آیین‌هایی دارد که‌ عموماً قبل و بعدِ این دو عمل، انجام‌شان می‌دهیم. یکی از همین خرده‌آیین‌ها، تماشا و تورقِ کتاب‌های تازه‌خریداری‌شده است. کتاب‌هایی را که دیروز و امروز خریده‌ام، گذاشته‌ام وسط خانه. چای ریخته‌ام و با این‌که سردرد و خستگی امانم را بُریده، اما هیچ دلم نمی‌خواهد آیینِ کوچکِ شخصیِ تماشای کتاب‌های تازه و دمیْ دل به دل‌شان دادن را از دست بدهم. در این خرده‌آیین، اگرچه خوب می‌دانی احتمالا به‌این‌زودی قرعهٔ خواندن به آن‌ها نمی‌افتد و باید مدتی در قفسه بمانند تا بالاخره روزی خوانده شوند یا حتی شانس خواندن‌شان را تا آخرِ عمرت هم پیدا نمی‌کنی، اما انگار واجب کفایی است که نباید بی‌لمس‌کردن جلد و عطف، ورق‌زدن و چندخطی از آن‌ها خواندن و...، به‌راحتی به قفسه‌ها بسپاری‌شان. به‌گمانم؛ خوگرفتن با دیگری هم چیزی شبیه به این خرده‌آیین است. همین‌قدر پرآهستگی، ناغافل و پیش‌بینی‌ناپذیر. قصد نداری چیزی را شروع کنی، خسته‌ای، رمق نداری، می‌خواهی قد اصحاب کهف بخوابی و خوب می‌دانی که کتابِ تازه را باید بگذاری برای وقتِ تازه‌تر دیگری. اما چشم باز می‌کنی، می‌بینی چای از دهن افتاده و کتابی را که به‌تازگی خودش را به تو نشان داده و عنوان و موضوعش، شش‌دانگِ هوش و حواست را بی‌هیچ تشویش و شتابی با خودش به دوردست‌های درونی‌ات بُرده، صفحه به صفحه نه‌تنها ورق زده‌ای؛ که به‌شوقْ هم خوانده‌ای.