eitaa logo
دانستنیهای قرآن و احادیث
33.3هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
9.4هزار ویدیو
57 فایل
استفاده وکپی مطالب آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی امام زمان (عج) . پست های تبلیغاتی از نظر ما نه تایید و نه رد می‌شود🔴 تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1262354873Cf856639733 آیدی ادمین @farzane_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
من مهناز هستم، متولد سال ۵۵ و در حال حاضر ساکن تهران صبح زود بیدار شدم و با دیدن مجید خوشحال شدم چون در طول این یکسال منو غرق محبتش کرده بود و خیلی دوستم داشت…..چند دقیقه ایی تو حال خودم بودم و نگاهش میکردم که یهو مجید منو کشید توی بغلش و صورتمو بوسید وگفت:عروسک!!!اخه تو چقدر خوشگلی ……… بهش گفتم:زود پاشو که الان صبحونه رو جمع میکنند….اینو گفتمو سریع چادرمو سر کردم و رفتم بیرون…..اقاجون وبرادرشوهرم رفته بودند اما بقیه هنوز سر سفره بودند…..همین که خواستم دست به کار بشم مادرجون با طعنه گفت:یه وقت حالت بد نشه…؟؟بیچاره مجید که باید هر چند وقت یه بار کلی پول دوا و دکتر بده….ازت کار نخواستیم تو مراقب باش خرج روی دست پسرم  نزاری……تا خواستم چیزی بگم که باز اون ضعف لعنتی اومد سراغم و بیهوش شدم….. وقتی به هوش اومدم دیدم توی اتاقم هستم و مادر جون با تته پته به مجید که نگران بالاسرم نشسته بود گفت:والا به خدا حتی نزاشتم دست به سیاه و سفید بزنه..،… ادامه در پارت بعدی 👇 😍😊 🖌 👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 🆔@drr_anoshe