🌠☫﷽☫🌠
🕊زیارتنامه ی #شهدا🕊
🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ🌷 بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱
💐 امروز ۱۹ مرداد ماه سالروز شهادت مدافع حرم" #سجاد_باوی" و " #حسین_دارابی " گرامی باد
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#محرم🏴
#ما_ملت_امام_حسینیم🖤
💐🏴🇮🇷🏴💐
@hasanalitorkian
🥀🌴🕊🌹🕊🌴🥀
#شهیدانه
#سردار_شهید
#محمد_بروجردی
سیلی سرباز بر صورت فرمانده!
در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد.
مسئول دفتر گفت : این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره.
فرمانده گفت : خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری .
یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار #شهید_بروجردی کرد.
در کمال تعجب دیدم #شهید_بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت : دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه، بعد هم او را برد داخل اتاق، صورتش را بوسید و گفت : ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است، می گم سه روز برات مرخصی بنویسند .
سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند؛ گوشی را از دستش گرفت و گفت : برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟ برای من؟ نمی خواد. من لیاقتش را ندارم، بعد هم با گریه بیرون رفت.
بعدها شنیدم آن سرباز، راننده و محافظ #شهید_بروجردی شده.
یازده ماه بعد هم به #شهادت رسید. آخرش هم به مرخصی نرفت....
#مردان_خدا
#مردان_بی_ادعا
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀🏴🇮🇷🏴🥀
@hasanalitorkian
🥀🕊🌹🌷🌹🕊🥀
#شهیدانه
#سنگ_نوشته
#شهید_رضا_نادری
ای برادر کجا می روی؟!!!!!!
کمی درنگ کن!!!!!!!
آیا با کمی گریه و یک فاتحه شما بر مزار من و امثال من ، مسئولیتی را که با رفتن خود بر دوش تو گذاشته ایم از یاد خواهی برد یا نه؟؟!!!
ما نظاره گر خواهیم بود که تو با این مسئولیت سنگین چه خواهی کرد.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀🏴🇮🇷🏴🥀
@hasanalitorkian
مداحی آنلاین - بارون کربلا - پویانفر.mp3
8M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع)
🍃من دور از کربلا💔
🍃شب جمعه من مهمونم کربلا😭
🎤 #محمدحسین_پویانفر
⏯ #استودیویی
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌷 #شب_جمعه
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
💐🍃🇮🇷🍃💐
@hasanalitorkian
دانیالم دلتنگم....💔
💞همسر #شهید_رضازاده
🌷))#شهید_امنیت
🌷))شادی روح بلند شهدای امنیت وتسلی دل دغدار عزیزانشون پنج صلوات عنایت کنید
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#شهیدانه
#ما_ملت_امام_حسینیم
💐🍃🇮🇷🍃💐
@hasanalitorkian
🌿#شهیدانہ
آقا مصطفی همیشه سر به زیر بود که مبادا چشمش به نامحرم بیافتد.
🔻همسر شهید:
یک روز مادرم اومد پیش من گفت این آقا مصطفی تو خیابون از بغلش که رد میشم حتی سلام هم نمیکنه ولی تو خونه دست و پای منو می بوسه!
وقتی آقا مصطفی اومد خونه ازش پرسیدم چرا این کارو میکنی؟!
گفت: تو که می دونی من تو خیابون به کسی نگاه نمیکنم...
🌹#شهید_مصطفی_صدرزاده
🦋#یادشهداباذکرصلوات
💐🍃🇮🇷🍃💐
@hasanalitorkian
🕊#شهیدانه
🔻با بیت المال میانه خوبی نداشت. نمی خواست زیر دَین مردم برود.
رفته بودم تدارکات تا یک سری وسایل برای سید حمید بگیرم.
مسئول تدارکات گفت: سید حمید چیزی از ما نمی گیرد. معمولا وسایلش را خودش از شهر تهیه می کند.
خیلی تعجب کردم. رفتم پیشش و گفتم: چرا این کار را می کنی؟
گفت: نمی توانم. می ترسم بروم زیر دین مردم.
🌹 اگر پولی هم از راه جبهبه دست می آورد، در راه خیر مصرفش می کرد.
مادرش می گفت: هر وقت می خواست به جبهه اعزام شود، کرایه راه را هم خودمان به او می دادیم.
روزهای آخر میگفت از مادرم شنیده ام که به زودی شهید می شوم...
حاج همت ترک موتور سید حمید بود که آسمانی شدند...
"شهید سیدحمید میرافضلی"
📙پابرهنه. اثر گروه شهید هادی
💐🍃🇮🇷🍃💐
@hasanalitorkian
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
وای بر آنکس که در صحرای
محشر سر از خاک بر دارد
و نشانهای از معرکهی جهاد
در بدن نداشته باشد..!
"شهیدسیدمرتضیآوینی"
#شهیدانه🌱
#حاج_مهدی_رسولی
#لبیک_یا_خامنه_ای
💐🍃🇮🇷🍃💐
@hasanalitorkian
34.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•┈•••✾🌷🌷🌷🌷🌷🌷✾•••┈•
#شهیدانه
(زندگی به سبک شهدا)
قطعهای از بهشت6️⃣
گزارشی کوتاه ازسفرراهیان نورگروه شهیدانه
نوروز ۱۴۰۱
•┈••••✾🌷🌷🌷🌷🌷🌷✾•••┈•
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جان_فدا
#شهیدانه
#راهیان_نور
💐🍃🇮🇷🍃💐
https://eitaa.com/hasanalitorkian
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
روایتی عاشقانه
روایتی از دیدار مقام معظم رهبری با خانواده #شهید_جانی_بت_اوشنا در دی ماه سال 1368
برگرفته از کتاب مسیح در شب قدر
برادر شهید:
ژانی، درحالیکه دو ماه مانده بود سربازیاش تمام بشود، در جبهه، در یک جایی به اسم هورالهویزه شهید شد؛ اما پیکرش را برای ما نیاوردند. گفتند شهید شده، اما پیکرش گم شده؛ مفقودالاثر شده. از همان زمان که این خبر را به ما دادند، مادر همیشه منتظر است و چشمش به در. حالا مادر خواب دیده که ژانی برگشته. تا امروز، خوابِ برگشتنِ ژانی را ندیده است. خوابِ خودِ داداش ژانی را دیده، اما خواب برگشتنش را، نه! به خودش امید میدهد که حتماً خبری میشود!
دل توی دلم نیست و آرام و قرار ندارم. امروز جمعه است و همه خانهاند. ساعت یازده صبح است که زنگ خانه را میزنند. میدوم طرف درِ حیاط. در را که باز میکنم، میبینم خبری از ژانی نیست! پشتِ در، خاله سوری است. تا ساعت دوازده، یکی دو نفر دیگر هم زنگ خانه را میزنند؛ اما هیچکدامشان ربطی به ژانی ندارند. ساعت دوازده و نیم ظهر، دوباره زنگِ خانه را میزنند.
از پشت پنجره اتاق، بیرون را نگاه میکنم ببینم چه خبر است! جانسون ایستاده است و با یک نفر که از پشت پنجره دیده نمیشود، حرف میزند. حرفشان چند دقیقه طول میکشد. فکر میکنم یکی از دوستانش است، اما مطمئن نیستم. شاید هم آنکه پشت در است، ارتباطی با ژانی دارد!
در همین فکرهایم که جانسون در را میبندد. یک پاکت نامه در دستش هست. دستش را بالا میآورد و از همان حیاط، بریده بریده، داد میزند: ما... ما... مامان... مامان... ژا... ژا... ژانی... ژانی!
مادر پاکت نامه را گرفته، چسبانده به قلبش، و هایهای گریه میکند. خواب دیشبش با همین پاکت نامه تعبیر شده! یکی از رفقای آشوریِ ژانی در جبهه، این نامه را برایمان آورده. ژانی یک روز قبل از شهادتش، پاکتی به او داده و گفته: «این وصیتنامه من است. این را به خانوادهام برسان.» ولی رفیقش مجروح شده و نتوانسته بود بیاورد، تا امروز! فضای خانه، عطر و بوی داداش ژانی را گرفته. انگار واقعاً برگشته..
مادر شهید:
وقتی میگویم ژانی بهترین بود، میگویند بهخاطر حس مادریاش است؛ ولی به همه میگویم این ربطی به مادربودنم ندارد. ژانیِ من در کل فامیل، از همه لحاظ تک بود، ازنظر ایمان، از نظر اخلاق، از نظر درس؛ زبانزد دوست و آشنا بود. کلیسایش ترک نمیشد و هر هفته مقیّد بود به عبادت در کلیسا.
جای پدر و جانسون در خانه خیلی خالی است. پدر راننده کامیون است و دیشب یک باری را برای کرمان برد و زودِ زود برسد خانه، پسفردا صبح است! جانسون هم برای درس خواندن، دو ماه پیش به آلمان رفت و حالا نیست تا آقای خامنهای را از نزدیک ببیند.
حاجآقا بعد از دلداریدادن مادر، و صحبت از مقام بالای شهدا پیش خداوند، با من و چارلی حرف میزنند؛ از اینکه مشغول درسخواندنیم یا کارکردن. مادر خیلی خیلی خوشحال است از حضور حاجآقا در منزلمان.
چارلی بلند میشود و میرود چای میآورد. مادر برای ایام عید، شیرینی پخته و دو بشقاب از این شیرینیها هم روی میز است. وقتی مادر به حاجآقا تعارف میکنند، ایشان با مهربانی تکههای شیرینی را با دستشان به ما میدهند و بعد هم برای خودشان برمیدارند.
شیرینیِ این شیرینی به جانم مینشیند.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا و پدران و مادران #شهدا که آسمانی شده اند
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐🍃🇮🇷🍃💐
https://eitaa.com/hasanalitorkian
‹ یه جوری رویِ خودتون کارکنید که اگه یهگناه همکردید،گریتون بگیره ›
•شهیدجهادمغنیه(:♥️
#شهیدانہ🌱
💐🍂🇮🇷🍂💐
https://eitaa.com/hasanalitorkian
‹♥️🕊›
شَھـٰآدتپآداشتلـٰاشهآ؎بۍوَقفہاو
درهَمہ؎اینسـٰآلیـٰانبُود:)
+رهبـرانقـلاب
#حاجقاسم
#شهیدانه
💐🍃🇮🇷🍃💐
https://eitaa.com/hasanalitorkian