📚مسابقه کتابخوانی راهی با سعید🎊
لحظات گمنام سعید⛓
شاید روشن ترین لحظه وجود سعید همان لحظه «أوفيت» او باشد. اما شایسته است در لحظاتی کمتر دیده شده و حتی دیده نشده شخصیت های کربلا بیش از پیش کار شود.🎠🏜
به عنوان مثال لحظه ای است که حضرت خواستند در ظهر عاشورا نماز بخوانند. دشمن مهلت نداد. بعضی ها پیشنهاد دادند ما جلو سپر می شویم این تیرها را می گیریم.✋🏻🏹🙅🏻♂
این کار جایزه ای بود که هرکسی این توفیق انجام آن را نداشت. یکی از آنها سعید بن عبدالله حنفی بود، عرض کرد:🧔🏻♂💁🏻♀
پسر پیغمبر! من منتی ندارم، ولی من ۱۲۰۰ فرسخ راه آمدم(۷۲۰۰ کیلومتر)، من یک خصوصیت دارم، با دیگران فرق می کنم، این سمت را به من بده.🙋🏻♂👍🏻
بین مکه و کوفه این راه های ناامن را آمدم و رفتم و نامه رسان شما بودم تا خونم را تقدیم کنم. اجازه بدهید من جلو بایستم!✉️🩸
جلو ایستاد.🧍🏻♂
نماز خوف حسین بن علی خیلی طولانی نبود؛ اما تیر مرتب می آمد، دوازده چوبه تیر به بدن او رسید.⚔
آخرین تیر را سعید دید اگر دیر بجنبد، ممکن است به پسر پیغمبر بخورد، این صورت را جلو آورد با صورت گرفت.🖐🏻
فقط رمقی ماند. عرض کرد:🗣
پسر پیغمبر! ۱۲۰۰ فرسخ آمدم، آیا به عهدم وفا کردم یا نکردم؟✅❎
حضرت فرمود:«أنت بين يدي في الجنة.»
این «لحظات و حالات گمنام» کربلا را باید در دل حادثه زیست تا فهمید. باید این لحظات گمنام را بیش از پیش کشف کرد. این نانوشته های منطقی تاریخ را باید از لابه لای سطور تاریخ استخراج کرد...🕰
#بخش_شش
#راهی_با_سعید
#مسابقه_کتابخوانی
🆔 @hasangrop 🌱