eitaa logo
کانون فرهنگی حَصان
839 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
254 ویدیو
10 فایل
اینجا یعنی کانون فرهنگی «حَصان»🌱 رشد تو برای ما در اولویتِ💪🏽🌼 قراره کنارِهم، هم فکر و معنویت و جسممون رو رشد بدیم 🧠 :)(: و هم کلی با دوستانمون خوش بگذرونیم.🦋 اینجا دختران میدان دارند...💕🪴 راه ارتباط با خانواده بزرگ حَصان🫀👇🏽 @hasan_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
📚مسابقه کتابخوانی راهی با سعید🎊 نگرانی مقدس و بزرگ جناب «سعید» هم در خور تحسین است! هرچه داشت، وقف حسین کرده بود.✋🏼🏴 حتی به پای حسین دویده بود.🏃🏻🖤 «از کوفه تا مکه» پیک کوفیان به سمت امام بود.🙋🏻‍♂ «از مکه تاکوفه» جواب نامه امام به کوفیان را رسانده بود.✉️💬 «از کوفه تا مکه » پیک «مسلم» به سمت امام بود. «از مکه تا کربلا»، همپای امام آمده بود. عجب «اسفار اربعه ای» داشت سعید❗️ یک عمر به پای حسین بود و باز هم نگران:🤷🏻 یعنی حسین من را پذیرفته است⁉️ سؤال کرده بود: آیا وفا کردم❓ و تاریخ جواب داد: سعید! تو دیگر چه کار باید می کردی که نکردی؟! ولی ارباب از همه زودتر جواب داد، چه جوابی!🤔 بله ، تو پیشاپیش من در بهشتی! جلوتر از حسین!🥺🏴 🆔 @hasangrop 🌱
کانون فرهنگی حَصان
📣 🔹#اطلاعیه🔹📣 📚🎊 مسابقه کتابخوانی 🎊📚 سلام به دوستان کتاب خوانِ حَصان✋🏻🤓 نکات مربوط به "مسابقه جذاب
📚مسابقه کتابخوانی راهی با سعید🎊 هم‌عالَم شوید👥 زندگی کردن با اصحاب بهترین روش فهم عاشوراست. تنها نباید تماشاگر حوادث بود. باید در متن آنها زیست.👀 باید حضور در خیمه های امام را احساس کرد...🏕 هم‌عالَم شدن همان توسّل عملی است. همراهی با امام و اصحاب است در دنیا و در آخرت.☝️🏻🥷🏻 «أن يَجعَلَنی مَعَکُم فِي الدّنيٰا وَالآخِرَة» تا هفتاد و سومین نفرنشوی، احساسات اصحاب را نخواهی فهمید. این نیازمند خلوت است. آن وقت خواهی فهمید چرا کربلا بدون توسل و اشک نمی‌شود. توسل همان هم‌عالَم شدن با عالم کربلاست.👥🕌 اشک، اذن دخول ورود در سرزمین پر رمز و راز کربلای سال ۶۱ هجری است. این ورود، لازمه‌ی فهم از کربلاست...🏜🕊 برای درک عمل اصحابِ امام، باید به آنان تمسک کرد و خود را شبیه آنان کرد تا آنان را درک کرد.✔️ اگر همچون اصحاب وفادار امام، آب دیدی و به یاد مولایت ننوشیدی، شب عاشورا حال دیگری خواهی داشت.📝 درک دیگری از وفا خواهی داشت. باید هرشب خلوت انسی با اصحاب داشت.🌃 باید هنر سعیدانه زیستن را به عنوان یک راه فهم کربلا در نظر داشت: «در عشق اگرچه منزل آخر شهادت است 🏡 تکلیف اول است شهیدانه زیستن» 🥇 هرشب خودت را در کربلا و در کنار اصحاب ببين!👀 🆔 @hasangrop 🌱
📚مسابقه کتابخوانی راهی با سعید🎊 از سعید گفتاری تا سعید رفتاری🧑🏻🗣 شهید بزرگوار آیت الله دستغیب داستان زیبایی را نقل می کنند:💁🏻‍♀ مکرر بر زبان جاری می کردم: «ياليتني كنتُ معكم» یعنی ای امام حسین و یاران آن امام! کاش من هم با شما بودم و تصور می کردم ثواب شهدای کربلا را خواهم داشت.🙍🏻🌪 شبی در عالم رؤیا وقایع کربلا را آن طور که اهل منبر می گفتند، ملاحظه کردم. لشکر امام و سپاه «ابن سعد» در مقابل هم قرار گرفتند و من رو به خیمه های سالار شهیدان رفتم و جزء اصحابش قرار گرفتم.🎤⛺️ آن وقت بنی هاشم یکی یکی به عرصه رزم رفتند.☝️🏻👤 پیش خود می گفتم الآن نوبت من فرا می‌رسد. مواظب بودم امام حسین مرا نبیند! بعـد بـه سرعت پا بـه فرار گذاشتم و به قدری در متواری شدن التهاب و هیجان داشتم که از سرعت و دویدن از خواب بیدار شدم!🏃🏻👣 آری! با زبان و لفظ کار درست نمی شود...👍🏻🙅🏻 ادعای مقام کسی مانند سعید را کردن کجا و در جایگاه او در مقابل تیرها سینه سپر کردن کجا؟!🤷🏻‍♀🏹 از کرانه «سعیدگفتاری» تا کرانه «سعیدرفتاری» کهکشانی فاصله است!🔗🧍🏻 🆔 @hasangrop 🌱
📚مسابقه کتابخوانی راهی با سعید🎊 کهکشان را ببینید نه ستاره را!🌌❌ تک کلام ها به تنهایی توان کشش تعداد نسبتا محدودی مفهوم و پیام دارند و آنگاه که در کنار کلام دیگری می نشینند، ظرفیت های تازه تر و بیشتری پیدا میکنند و هرکدام به فهم دیگری کمک خواهد کرد و در نتیجه باعث فهم بهتر یکدیگر و گشودن افق های تازه خواهد شد.❗️✅ در این گام باید به دنبال «مجموعه » مفاهیم بود؛ «کهکشان» را ببینید نه ستاره را❕❗️ اگر در نگاه اول جمله کلیدی و محوری جناب سعید را به تنهایی درنظر بگیریم، میتوان به وفاداری او پی برد💁🏻❕ و در نگاه دوم وقتی جمله شب عاشورای او را ببینیم که فرمود:✋🏼 «... اگر میدانستم در راه تو کشته می شدم و بعد زنده به آتش کشیده می شدم و خاکسترم به باد داده می شد و هفتاد بار این وضع تکرار می شد، هرگز از حضرتت جدا نشده تا در پیش رویت شاهد مرگ و شهادت را در آغوش کشم...»🥺🏴 با دیدن این حالت و این تعابیر می توان احساس خجالت سعید را بهتر فهمید؛ او به امام این حرف ها را زده بود. 💬 جناب سعید به امامش قول داده بود و حال که میدید در میدان عملا یک جان بیشتر ندارد؛ شاید در دلش آرزو کرد: کاش باز هم جانی در بدن داشتم...🖤 این فهم به تنهایی و با اتکا به عبارت «أوفيت؟» به دست نمی آید؛ بلکه در کنار سخن شب عاشورای سعید افق تازه ای را می توان مشاهده کرد.👀👤 شب قبل قرار گذاشته بود اگر هفتاد بار بسوزد و خاکستر شود به پای امام، دوباره برخیزد ! اینکه تازه یک بارش بود! شصت و نه بار دیگر مانده بود... برای همین با نگرانی پرسید: خوب شد حسین...❓ 🆔 @hasangroup 🌱
📚مسابقه کتابخوانی راهی با سعید🎊 ماجرای جناب سعید + ماجرای حضرت زینب سلام الله علیها = عبودیت و انجام فرمان پروردگار🤚🏻 در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی اوج عرفان کربلا سخن از انجام فرمان پروردگار است. اینکه این اطاعت را می پذیرد یا نه⁉️ یادمان باشد چیزی هست به نام قبولی عمل که اگر نباشد، فقط زحمت کارها می ماند و خستگی هایش.👆🏻💁🏻‍♀ «اللهم تقبل منا هذا القربان» حضرت زینب تکلیف ما را تا قیامت مشخص کرده است. چرا خیال ما راحت باشد وقتی حضرت زینب در متن کربلا خیالش راحت نیست؟!😔🥀 حضرت زینب تعارف نکردند، از باب درس دادن هم این عبارت را نفرمودند، واقعا فرمودند: خدایا! این قربانی را قبول کن. 🤲🏻🙏🏻 مواظب قبولی عملت باش! این حماسه و عشق و مظلومیت در اوجش جلوه عبودیت دارد. همان حالی که جناب سعید بعد از آن همه خدمت هایش به آستان ارباب داشت، نگران بود و پرسید: آیا وفا کردم⁉️ هرشب دم در حسینیه به امام حسین بگو: «آیا قبول شد؟»🤔 جز این خادمی ها چیزی نداریم؛ از ما می پذیری ؟!🥺 🆔 @hasangrop 🌱
📚مسابقه کتابخوانی راهی با سعید🎊 لحظات گمنام سعید⛓ شاید روشن ترین لحظه وجود سعید همان لحظه «أوفيت» او باشد. اما شایسته است در لحظاتی کمتر دیده شده و حتی دیده نشده شخصیت های کربلا بیش از پیش کار شود.🎠🏜 به عنوان مثال لحظه ای است که حضرت خواستند در ظهر عاشورا نماز بخوانند. دشمن مهلت نداد. بعضی ها پیشنهاد دادند ما جلو سپر می شویم این تیرها را می گیریم.✋🏻🏹🙅🏻‍♂ این کار جایزه ای بود که هرکسی این توفیق انجام آن را نداشت. یکی از آنها سعید بن عبدالله حنفی بود، عرض کرد:🧔🏻‍♂💁🏻‍♀ پسر پیغمبر! من منتی ندارم، ولی من ۱۲۰۰ فرسخ راه آمدم(۷۲۰۰ کیلومتر)، من یک خصوصیت دارم، با دیگران فرق می کنم، این سمت را به من بده.🙋🏻‍♂👍🏻 بین مکه و کوفه این راه های ناامن را آمدم و رفتم و نامه رسان شما بودم تا خونم را تقدیم کنم. اجازه بدهید من جلو بایستم!✉️🩸 جلو ایستاد.🧍🏻‍♂ نماز خوف حسین بن علی خیلی طولانی نبود؛ اما تیر مرتب می آمد، دوازده چوبه تیر به بدن او رسید.⚔ آخرین تیر را سعید دید اگر دیر بجنبد، ممکن است به پسر پیغمبر بخورد، این صورت را جلو آورد با صورت گرفت.🖐🏻 فقط رمقی ماند. عرض کرد:🗣 پسر پیغمبر! ۱۲۰۰ فرسخ آمدم، آیا به عهدم وفا کردم یا نکردم؟✅❎ حضرت فرمود:«أنت بين يدي في الجنة.» این «لحظات و حالات گمنام» کربلا را باید در دل حادثه زیست تا فهمید. باید این لحظات گمنام را بیش از پیش کشف کرد. این نانوشته های منطقی تاریخ را باید از لابه لای سطور تاریخ استخراج کرد...🕰 🆔 @hasangrop 🌱
راهی با سعید_mixdown.mp3
20.3M
📖 مسابقه کتابخوانی راهی با سعید 🎀 🔊 فایل صوتی 📚 🆔 @hasangroup 🌱
4_5814591343107772313.mp3
21.2M
📖 مسابقه کتابخوانی راهی با سعید 🎀 🔊 فایل صوتی 📚 🆔 @hasangroup 🌱
4_5855016704874122796.mp3
25.52M
📖 مسابقه کتابخوانی راهی با سعید 🎀 🔊 فایل صوتی 📚 🆔 @hasangroup 🌱