فرمایش می کردند که«اَلْعَمَلُ الْخالِصُ؛الّذی
لاتُریدُ اَنْ یَحْمَدَكَ عَلَیْهِ اَحَدٌ إلاَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ»
عمل خالص آن عملی است که دوست نداری
دربارة آن،احدی جز خدای سبحان از تو تعریف
وتمجید کند.
اصول کافی
«أخلِص قَلبَكَ یَكفیكَ القلیلُ مِنَ العَمَلِ»
تو نیت را خالص کن،عملِ کم هم تو را
کفایت میکند.»
بحار الأنوار
«میگفت:اگه می خوای بفهمی روزه ات قبول شده یانه؛ببین چقدر در مقابلِ گناهان مقاوم شدی وچقدر از معصیت دور شدی..»
چهار مرتبه مسیر کوفه را تامکه طی کرده بودم،قرار بود نامه ی کوفی ها را به حسین ونامه ی حسین را به آن ها برسانم.
فاصله ی کوفه تا مکه سیصد فرسخ،چیزی حدود سی وهفت روز بود؛پنج ماه به عشقش در بیابان ها بودم..
یادم می آید،اولین باری که به سمتش می رفتم،گرمای صحرا بی داد می کرد.صورتم را بادستاری که بر سرم می بستم،پوشانده بودم؛تا بادِ گرم پوستم را نسوزاند.
در مسیر مدام فکر می کردم،یعنی الان چگونه شده؟از اینکه یک روز،گفته بود،بنی هاشم زود محاسنشان سفید می شود،لبخند زدم:)
نه که خوشحال باشم؛نه!
احساس کردم او با مویِ سفید وعمامه ی سبز
پیغمبر که بر سر می بندد،چقدر زیباتر است:)
وقتی دیدمش،زیباتر از آن چیزی بود که تصورش می کردم.آغوشش را باز کرد،من شانه اش را بوسیدم..