eitaa logo
حاصل عمر
5 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
216 فایل
حاصل عمر از جهان یک دل بدست آوردن است مقصد غواص از ۹ بحر یک گوهر بود(دل امام زمان را بدست آوریم) آیدی مدیر کانال @mohsen508
مشاهده در ایتا
دانلود
5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 کلیپ «سه هدف امام سجّاد (علیه السلام) در دوران امامت» ⏳ ۶۳ثانیه 👌 ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌🕊⃝⃡♡ 『➣••@anemanikojaravi
سلام و احترام ✨ ان شاءالله حالتون خوب باشه🤲 همراهان گرامی برای شرکت در قرعه‌کشی کمک هزینه سفر اربعین به نیت امام زمان علیه السلام هیچ احتیاجی به گرفتن بازدید از بنر نداره و کسانی که عکس نوشته رو میخونند و جمله ✨اللهم عجل لولیک الفرج ✨ را ارسال میکنند کد دریافت میکنند👌 و در قرعه‌کشی شرکت داده می‌شوند. 🕊🕊🕊🕊🕊 اما کسانی که شرایط داشتند و تلاش کردند تا بنر مهدوی دیده بشه و بنرشان بازدید داشته کد بیشتری خواهند داشت. وقتی در پویش شرکت کردید خط آخر متن رو که برای همه ارسال میکنم با دقت بخونید تا تصمیم بگیرید با یک کد شرکت کنید یا بیشتر 👌
هر سوالی دارید راجع مسابقات و پویش ها با گوش جان میشنونم و در اولین فرصت پاسخگو هستم 👇👇👇 @TranguilityS
20.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•﷽• 🔸با این سه نیت بــہ فکر امام زمانت باش...‼️ 👌ڪوتـــاه و شنیـــدنی ⏳۵۱ثانیه 👈ببینید و نشردهید. ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌🕊⃝⃡♡ 『➣••@anemanikojaravi
از سختیهای زندگی تا نعمت و امنیت و آرامش فقط دو قدم فاصله داریم💖 1⃣ترک گناه 2⃣دعای متحد برای ظهور
🖤 کمک هزینه سفر به کربلا 🖤 🔺بین ده نفر، ریال به قیدقرعه پرداخت خواهد شد🔺 کد: ۷۵۶ 💫 برای گرفتن کدقرعه‌کشی به شناسه زیر پیام ارسال بفرمایید: 🔹 @Taherghm برای‌مشاهده‌‌اطلاعات‌بیشتر: 👈اینجا را بزنید👉
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ (۷_آل عمران) برای تبیین "وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم" به مدد الهی مثالی می زنیم: محمود طرفدار تیم فوتبال خاصی است. در یک بازی آن تیم، یکی از بازیکنان سستی می کند و باعث گل خوردن شان می شود. محمود چون طرفدار تیم است و محبت تیم اش در دل اش جای دارد هرگز آن بازیکن را مورد شک و تردید قرار نخواهد داد که به تیم اش خیانت کرده است، بلکه سعی خواهد کرد حتی اگر کسی بی عرضگی آن بازیکن را ادعا کرد او با تمام وجود آن را ردّ کند و به تیم خود وفادار باشد و در همه حال از او دفاع کند. اینجا محمود در تیم خود راسخ در علم است و هیچ بهانه و ایراد و شبهه ای او را نمی تواند به بازیکنان تیم شک بیندازد. به فرض اگر بازی تیم شان نقد شود و مشخص شود که آن بازیکن حواس اش جای دیگری بوده که باعث گل خوردن تیم شان شده است او این فرضیه را رد خواهد کرد و در جواب خواهد گفت: هرگز چنین نیست بی شک آب و هوای محل بازی و.... با آن بازیکن سازگار نبود که چنین شد، من بر صدق رفتار و وفای به عهد و سخت کوشی آن بازیکن یقین دارم. راسخون در علم هم اگر در آیه ای متشابه از قرآن کسی بر آنان شک ایجاد کند هرگز در مورد توحید متزلزل نمی شوند، بلکه می گویند آیه معنای دیگری دارد که این فرد از آن بی خبر است. مثال؛ وقتی در آیه ای می رسد که می فرماید: خداوند کسی را بخواهد هدایت می کند. این آیه دو وجه دارد؛ یک وجه آن است که خدا هر کس را خوشش بیاد گمراه می کند، پس بین بندگان فرق می گذارد. راسخان در علم هرگز این نکته را نمی پذیرند چون می دانند اگر چنین باشد حق تعالی را وعده بهشت و جهنم بی معنی است، پس دنبال دلیل آن نمی گردند. ولی کسی که از راسخان در علم نیست با شنیدن این آیه شیطان بر او خواطر می زند که واقعا خداوند باعث گمراهی یک گمراه است چون نخواسته او هدایت شود و از همین مسیر گمراه می شود. نمونه بارز راسخون فی العلم داستان حضرت ابراهیم در کلام وحی است: وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ ۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي ۖ قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا ۚ وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۲۶۰_بقره) چون ابراهیم گفت: بار پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟ خدا فرمود: باور نداری؟ گفت: آری باور دارم، لیکن خواهم (به مشاهده آن) دلم آرام گیرد. خداوند فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آن ها را به هم درآمیز نزد خود، آن گاه هر قسمتی را بر سر کوهی بگذار، سپس آن مرغان را بخوان، که به سوی تو شتابان پرواز کنند؛ و بدان که خدا (بر همه چیز) توانا و داناست. وقتی حضرت ابراهیم علیه السَّلام از حق تعالی خواست زنده شدن مردگان ببیند حق تعالی از او نخست سوال کرد؟ «قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ» آیا باور نداری؟ یعنی اگر ابراهیم نبی از راسخون در علم نبود حق تعالی هرگز برای نشان دادن قدرت خویش خواستۀ او اجابت نمی کرد تا زنده شدن مردگان با چشم ببیند. ابراهیم علیه السَّلام در پاسخ گفت؛ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي (آری باور دارم، لیکن خواهم به مشاهده آن دلم آرام گیرد.) پس در قرآن در باب متشابهات نخست باید هرچه را می خوانیم بر صدق حق تعالی یقین کنیم و بعد از آن هست خدا اگر بخواهد با حکمتی که بر ما عنایت می کند آیات متشابه را بر قلب ما با نورش روشن می سازد که حق تعالی این کار را فقط کار أُولُو الألباب خود معرفی می نماید نه کار هر کسی! (وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ) برای همین روایت است آیات متشابه را قبول کنید و رد شوید شما را کفایت می کند و اصرار بر فهم آن نکنید که این کنجکاوی از شیطان و برای گمراهی شماست. برای درک مثال راسخون در علم تصور کنید شما گوشی موبایل خود در منزلی جا گذاشته اید و با او تماس می گیرید و طوری با او نباید سخن بگویید که گمان کند به او شک دارید و او را در باب گم شدن گوشی خود بی اعتماد شده اید و گمان می کنید میزبان آن را برداشته است که در این صورت نه تنها به شما کمکی برای پیدا شدن گوشی تان نمی کند بلکه بر شما خشم هم می گیرد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۱۴ نبی مکرم اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: 💥هر کسی نعمتی دارد در معرض حسد است مگر آن‌ که تواضع کند. 📌مثال: کسی که ماشین خریده است اگر تکبّر کند مردم می‌گویند بخاطر ماشین تکبّر می‌کند، اما اگر تواضع کند و نزدیکان و فامیل خود را سوار کرده و به آن‌ها نفع برساند و بگوید متعلق به شماست از حسادت و چشم زخم دور می‌ماند. 📕 نهج‌الفصاحه 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
بهروز می گوید: از کار اخراجی، به زودی تو را در دادگاه خواهم دید. سه روز بعد اخطاریه ای برای اسماعیل می آید. اسماعیل به دادگاه می رود و بهروز را می بیند که با وکیل اش بر او طرح دعوی و شکایت نموده است. قاضی پرونده هر دو را صدا و از موضوع اطلاع حاصل می کند. پایان جلسه دادگاه، قاضی بهروز را از دفتر خود مرخص می کند و به اسماعیل می گوید: بعید می دانم تو دزد باشی حقیقت ماجرا چیست، اگر به آن نگهبان حمله نکرده باشی می توانم تو را کمکی کنم؟ اسماعیل می گوید: من به آن نگهبان حمله نکرده ام، ولی اگر راست بگویم نگهبان کار خود را از دست خواهد داد‌. قاضی از شهامت و شجاعت اسماعیل بسیار لذت می برد و به او قول مساعدت می دهد که در اسرع وقت او را از زندان آزاد کند. اسماعیل همان سؤال را از قاضی می پرسد. می گوید: آقای قاضی برای من که شانه تخم مرغ از حقوق خود برداشته ام در دین شما حدّ و حقوقی مشخص شده است‌ ولی آیا برای کارفرمایی که دو ماه است که حقوق مرا نداده است و مسبب این گرسنگی من است در قانون شما مجازاتی تعیین نشده است؟! قاضی به او می گوید: پسرم! بدان در دادگاه پرونده ای هر اندازه سنگین باشد رسیدگی آن را به قاضی معتبر و متبحری می دهند. پرونده این افراد چنان سنگین است که فقط نزد حق تعالی است و در دادگاه بشری نه کسی می تواند و نه مجازاتی معادل جرم این افراد تعیین شده است. برو و منتظر گشودن پرونده کارفرمای خود نزد حق تعالی باش که او بهترین منتقم از حق مظلومان است. اسماعیل وقتی به نزدیک زندان می رسد متوجه می شود بهروز تا دم درب زندان به دنبال او آمده است که از زندان رفتن او مطمئن شود و نزد کارگران خود قدرت اش را نشان دهد. بعد از یک ماه اسماعیل مشمول عفو شده و از زندان آزاد می گردد. شش ماه از این داستان می گذرد. اسماعیل که ماوقع را به همکاران خود گفته بود به او زنگ می زنند و می گویند: اسماعیل پرونده ارباب از بالا به جریان افتاد. بهروز دچار عارضه تومور در هیپوتالاموس مغزش می شود. آری! تمام دلارهایی که جمع کرده بود آن ها را هزینه درمان خود می کند و به سمت آلمان می رود تا برای درد ناعلاج خود علاجی بیابد. آخر سر پزشکی به او می گوید: به این بیماری تسلیم شو، مگر معجزه ای رخ دهد و تو را چهار ماه بیشتر عمری در این دنیا باشد. اگر اهل مسجدی چند ماه آخر عمر در آنجا برو و به عبادت و توبه بگذران و اگر اهل طرب و خوشگذرانی هستی و به سرای دیگر اعتقادی نداری برو و تمام بساط عیش و نوش و طرب در دنیا در این کشور آماده و فراهم است. بهروز به شهر و دیار خود باز می گردد و اسماعیل را برای طلبِ رضایت نزد خود حاضر می کند‌. اسماعیل با اکراه و با اصرار دوستان سابق خود بر بالین او حاضر می شود ولی تمایلی به رضایت ندارد و با اکراه تمام رضایت خود را به او لسانی اعلام می کند در حالی که قلب اش از کارفرما ملول و ناراحت است. اسماعیل هرگز آن روز را فراموش نمی کند وقتی دختر پنج ساله اش دم درب زندان گریه می کرد و بهروز او را تا زندان بدرقه کرد و این جمله را گفت: «می دانی برای من، قیمت یک شانه تخم‌مرغ ارزشی ندارد، برای من مهم آن است که تو و امثال تو را آدم کنم که دزدی نکنید!» بعد از مدتی بیماری که تمام وجود بهروز را گرفته بود تمام مرغداری و تمام دارایی خود را به نام همسرش می زند و به طرز بسیار دردناکی بر اثر بیماری سرطان دنیا را برای همیشه ترک می‌کند. بهروز که یک پسر و یک دختر داشت، دخترش در حادثه رانندگی از دنیا می رود و پسرش به علت اعتیاد به مواد مخدر، مادرش مجبور به ترک او می شود. همسر بهروز با سرمایه ای که به نام او زده بود همسر دومی را بر می گزیند. اسماعیل با خوشحالی نزد آن قاضی می رود که اکنون بازنشسته شده است. می گوید: آقای قاضی اکنون به صحت کلام تو رسیدم. براستی پرونده او نزد خداوند متعال بود و مجازات او چنان سنگین بود که در دادگاه بشری هیچ کس نمی توانست حکمی برای او صادر کند. پسر او را معتاد کند، دختر او را بکشد و او را به بیماری لاعلاج دچار نماید و سرانجام هر آنچه که خودش جمع کرده بود همسرش آن را به اختیار گیرد و با مرد دیگری از زندگی و جمع کرده او لذت ببرند و بهروز در دو دنیا دچار خسارت و خسران شود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۰۳ 🌹عَصَی: به معنی برگشت از راه مستقیم و دور زدن آن است. ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ (۷۸_مائده) نافرمانی (خدا) نموده و (از حکم حق) سرکشی می‌کردند. عصیان از عصا است. "قَالَ هِيَ عَصَايَ" عصا را از آن جهت عصا گویند که یک سر آن به سمت داخل برگشت خورده و منحرف شده است. اگر چوبی در یک سر آن چنین انحناء و برگشت را نداشته باشد قابلیت عصا و تکیه ندارد. پس برای وجود و جسم و نفس باید انسان عصیان و نافرمانی نفس خویش کند و بر خلاف هوای نفس خویش انجام دهد تا بتواند در زمین بر خدا تکیه کند. قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا (۱۸_ طه) موسی عرضه داشت: این عصای من است که بر آن تکیه می‌زنم 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🦋نازنینا! هیچ بخشنده ای ندیدم که ببخشد فقط به شرط تشکر، که تو بهترین بخشنده ای که به کمترین بهاء، گران‌ترین هدیه ها بر آفریده ات می بخشی. خدایا! مرا توان شکر تو نیست، هرچند تو از شکر من بی نیازی، خدایا این ناتوانی من به توانایی خود عفو فرما. معبودا! بالاترین شکر، شکر عملی است که انسان با بخشش آنچه تو به او بخشیده ای تو را شکر کند. خدایا! این نعمت افضل را به ما عنایت فرما. خدایا بر من بیاموز تا بدانم آنچه به من ندادی بر صلاح من بود و ذات قدسی تو از فقر و خساست مطلق به دور است که اگر چنین بیاموزی مرا شکر آنچه نداده ای بیشتر از شکر آنچه داده ای بر زبانم جاری خواهد شد. نازنینا! تو را شکر می گویم که رفیقان مرا از رفیقان خود و دشمنان مرا از دشمنان خویش قرار دادی. ای زیبای زیبایان، وقتی رفاقت با رفیقان تو چنین شیرین است همنشینی با حضرت ات چه اندازه شیرین است که وعده همنشینی خود با صالحان داده ای. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۱۲۸۸ ✍در امالی طوسی آمده است؛ در بنی اسرائیل قاضی عادلی بر مردی وصیت کرد بعد از مرگ، همسرش غسل اش دهد و کفن نماید. زن چنین کرد و کنجکاو شد و کفن گشود و دید در داخل دماغ او کِرمی وارد می شود، بسیار ترسید. کفن را دوباره بربست و او را بر خاک سپرد. شب قاضی به خواب همسر خود آمده و گفت: روزی برادر تو برای شکایت از کسی او را همراه خود آورد. من فقط از دلم گذشت کاش حق با برادرت باشد و او پیروز این قضاوت گردد و آنچه از دلم گذشته بود آن محقق شد و حق با او بود. این کِرم به خاطر آن خطا که از دلم فقط بر پیروزی یکی از طرفین دعوا گذشته بود و در حالی که حق با او بود بر من وارد شد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی