eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.5هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) ❤️شعار ما: خانواده امن و آرام. مهارت همسرداری تحت اشراف مشاور ازدواج و خانواده: #مهدی_مهدوی نوبت‎دهی مشاوره: (صبورباشید) @Admin_hava گروه تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
قسمت هفدهم #داستان_ظهور (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠 آنانی که بار دیگر زنده شده اند! همه منتظرند
قسمت هجدهم (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠 شعار لشکر امام زمان عج چیست؟ امام زمان برنامه لشکر خود را معیّن نموده است، اوّلین هدف این لشکر، رهایی شهر مدینه از دست طاغوت است. درست است که سیصد هزار نفر از سپاه سفیانی در بیابان «بَیْدا» به زمین فرو رفتند؛ امّا هنوز گروهی از طرفداران سفیانی در مدینه باقی مانده اند و این شهر را در تصرّف خود دارند. گوش کن ! آیا این صدا را می شنوی؟ __ هیچ کس همراه خود آب و غذا برندارد.(1) این دستور امام است که به لشکر ابلاغ می شود. این تنها لشکر دنیاست که به «واحد تدارکات» نیاز ندارد ! آخر مگر می شود لشکری با بیش از ده هزار سرباز در این گرمای عربستان هیچ آب و غذایی همراه نداشته باشد. امام برای رفع تشنگی لشکر خود چه برنامه ای دارد؟ چه می شد اگر هر کسی مقداری آب و غذا با خود برمی داشت؟ دوست خوب من ! آیا موافقی همراه این لشکر برویم؟ تو خود می دانی که ما هم باید این دستور را عمل کنیم و آب و غذا با خود برنداریم. ظاهرا موافقی که به سفر خود ادامه بدهیم باشد؛ امّا به من قول بده اگر تشنه ات شد، از من آب نخواهی ! لشکر بزرگ حق، آماده حرکت است... هر لشکر و سپاهی برای خود، یک شعاری را انتخاب می کند به نظر شما شعار این لشکر چیست؟ گوش کن ! همه لشکر یک صدا فریاد می زنند: یا لَثاراتِ الحُسَیْنِ؛ ای خون خواهان حسین(ع)!(1) امام می داند که صدها سال است شیعه برای امام حسین(ع) اشک ریخته است. آری، این نام حسین(ع) است که دل ها را منقلب می کند. من در این میان به فکر فرو می روم که این لشکر چگونه شعار خود را خون خواهی امام حسین(ع) قرار می دهد در حالی که بیش از هزار سال است که یزید و سپاهیان او مرده اند؟ این یک قانون الهی است که اگر خون مظلومی در شرق دنیا ریخته شود و کسی در غرب زمین به این کار راضی باشد، او هم شریک جرم محسوب می شود.(2) اگر چه یزید و یزیدیان مرده اند؛ امّا امروز گروه های بسیاری هستند که به کار زید افتخار می کنند ! سفیانی و سپاهیان او، ادامه دهنده راه یزید هستند، اگر یزید، امام حسین(ع) را شهید کرد، امروز سفیانی که در شهر کوفه است، هر کس را که نامش حسین است، شهید می کند.(1) ادامه دارد... مستندات روایی بخاطر طولانی شدن متن فعلا قرارداده نشد بعد از پایان داستان ظهور همه مستندات ارائه خواهد شد 💞 دوستانت رو به ڪانال حــواے آدم دعوت کن 🌱↙️ ❤️ @havayeadam 💚💕
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
قسمت هجدهم #داستان_ظهور (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠 شعار لشکر امام زمان عج چیست؟ امام زمان برنام
قسمت نوزدهم (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠بانوانی که پرستاری می کنند.. گروهی از بانوان، در کمال حیا و عفّت، لشکر امام زمان را همراهی می کنند. سؤال می کنی: این لشکر برای جنگ می رود، پس این بانوان کجا می روند؟ آیا شنیده ای هرگاه پیامبر به جنگ می رفتند، جمعی از بانوان همراه آن حضرت بودند و به پرستاری مجروحان می پرداختند؟ اکنون امام می خواهد به شیوه پیامبر عمل کند و جمعی از بانوان را برای مداوای مجروحان همراه خود می برد. امام صادق(ع) خبر داده اند که در جمع این بانوان، سمیّه هم هست. همان که مادر عمّار یاسر بود و اوّل زن شهید اسلام.(1) او شیر زنی بود که در زیر شکنجه های «ابوجهل» به شهادت رسید؛ ولی حاضر نشد از عقیده خود دست بردارد.(2) اکنون خداوند می خواهد پاداش ایستادگی او را بدهد، برای همین او را زنده کرده است تا شاهد عزّت اسلام باشد. یکی دیگر از آن بانوان «أمّ أَیْمَن» است. آیا او را می شناسی؟ أمّ ایمن در جنگ اُحُد و حُنَین و خَیْبَر در لشکر اسلام همراه پیامبر بود و به پرستاری مجروحان می پرداخت.(1) اکنون او هم به امر خدا زنده شده است تا این بار در لشکر فرزند پیامبر به مداوای مجروحان بپردازد. 💠آن سنگ بزرگ را بیاورید امام یکی از یاران نزدیک خود را به عنوان فرماندار مکّه و جانشین خود معیّن می نماید و دستور حرکت به سوی مدینه را صادر می کند.(1) لشکر به سمت مدینه به پیش می رود. هوا خیلی گرم است و کم کم تشنگی بر همه غلبه می کند. من که خیلی تشنه هستم و در این فکرم که چگونه در این بیابان خشک، آب پیدا کنم. آیا تو هم تشنه شده ای؟ امام تشنگی و گرسنگی یارانش را می بیند، دستور می دهد تا لشکر در وسط بیابان منزل کند. اینجا یک بیابان خشک است، نه آبی، نه گیاهی ! فقط عطش است و گرمای سوزان صحرای حجاز ! آن طرف چه خبر است؟ چرا همه نگاه ها متوجّه آنجا شده است؟ امام دستور داده است سنگ بزرگی را پیش او بیاورند. این سنگ کجا بوده است؟ گویا از زمانی که از مکّه حرکت کرده ایم، این سنگ همراه این لشکر بوده است. اکنون، امام با عصایش به این سنگ می زند. ناگهان همه فریاد می زنند: آب ! آب ! چه آب گوارایی از این سنگ جاری می شود ! خدایا این سنگ و این عصا چه حکایتی دارند؟ اصل ماجرا به زمان موسی(ع)، برمی گردد، آن زمانی که قوم موسی در بیابانی بدون آب، گرفتار شده بودند و نزدیک بود از تشنگی هلاک شوند، پس موسی(ع) عصای خود را بر سنگی زد و دوازده چشمه آب از آن سنگ جاری شد. همه قوم بنی اسرائیل که بیش از ششصد هزار نفر بودند از آن آب سیراب شدند. اکنون همان سنگ در مقابل امام زمان می باشد.(1) این سنگ از موسی(ع) به امام به ارث رسیده است، آری به راستی که او وارث همه پیامبران می باشد.(2) آبی که از این سنگ می جوشد هم تشنگی را برطرف می کند و هم نیاز انسان را به غذا!(3) ادامه دارد... مستندات روایی بخاطر طولانی شدن متن فعلا قرارداده نشد بعد از پایان داستان ظهور همه مستندات ارائه خواهد شد 💞 دوستانت رو به ڪانال حــواے آدم دعوت کن 🌱↙️ ❤️ @havayeadam 💚💕
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
قسمت نوزدهم #داستان_ظهور (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠بانوانی که پرستاری می کنند.. گروهی از بانوان
قسمت بیستم (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠 لشکر به سوی مکه باز می گردد ما هنوز از شهر مکّه فاصله زیادی نگرفته ایم که خبر ناگواری از آن شهر به ما می رسد. به امام خبر می رسد مردم مکّه شورش و انقلاب کرده اند و فرماندار شهر را به قتل رسانده اند.(1) اکنون امام دستور می دهد تا لشکر به سوی مکّه باز گردد. خبر به مردم مکّه می رسد. آنها می دانند که نمی توانند با این لشکر مقابله کنند، بنابراین با گریه، خدمت امام می رسند و می گویند: «ای مهدی آل محمّد، توبه ما را بپذیر».(2) شما فکر می کنید آیا امام توبه آنها را می پذیرد؟ آری درست حدس زده اید، او فرزند همان کسی است که وقتی نگاهش به «ابن مُلجَم» افتاد به پسرش، امام حسن (ع) فرمود: «پسرم با او مهربان باش و در حقّ او احسان کن، مبادا او گرسنه بماند».(3) علی(ع) در حالی که فرقش با شمشیر ابن ملجم شکافته شده بود، سفارش قاتل خویش را به فرزندش می کرد ! امام زمان فرزند همان علی(ع) است. او تمام مردم مکّه را می بخشد! به راستی، کدامین حکومت است که چنین عطوفت و مهربانی داشته باشد؟ آیا تا به حال شنیده ای که مردم شهری قیام کنند و فرماندار را که نماینده حکومت است به قتل برسانند؛ امّا آن حکومت همه مردم را ببخشد؟ آنانی که مردم را از امام زمان و دوران ظهور می ترسانند، ندانسته آب به آسیاب دشمن می ریزند. چرا ما ندانسته، چنین عمل می کنیم؟ چرا به جای آنکه شوق و اشتیاق مردم را به ظهور زیاد کنیم، آنان را بیشتر می ترسانیم، این همان چیزی است که دشمنان مکتب تشیّع می خواهند. امام زمان ما، مظهر رحمت و مهربانی خداوند است. او می آید تا مردم دنیا، مهر و محبّت را در وجود او بیابند.(1) به هر حال امام، تمام مردم مکّه را می بخشد؛ فرمانداری جدید برای شهر مشخص و سپس به سوی مدینه حرکت می کند.(2) هنوز چند منزل از مکّه دور نشده ایم که خبر جدیدی می رسد: مردم مکّه بار دیگر انقلاب کرده و فرماندار جدید را هم کشته اند. امام این بار تصمیم می گیرد تا شهر مکّه را از وجود آن ظالم ها پاک کند. او گروهی از یاران خود را به مکّه می فرستد تا در این شهر امنیت و آرامش را برقرار کنند.(3) ادامه دارد... مستندات روایی بخاطر طولانی شدن متن فعلا قرارداده نشد بعد از پایان داستان ظهور همه مستندات ارائه خواهد شد 💞 دوستانت رو به ڪانال حــواے آدم دعوت کن 🌱↙️ ❤️ @havayeadam 💚💕
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
قسمت بیستم #داستان_ظهور (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠 لشکر به سوی مکه باز می گردد ما هنوز از شهر
قسمت بیست و یکم (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠انتقام از دشمنان مهتاب لشکر امام زمان به مدینه، شهر پیامبر نزدیک می شود. اگر چه تعداد زیادی از سپاه سفیانی، در سرزمین «بَیْدا» هلاک شدند؛ امّا هنوز گروهی از آنان شهر مدینه را در تصرّف دارند. آنان در شهر مدینه جنایت های زیادی کرده اند و مسجد و حرم پیامبر را ویران کرده اند. لشکر امام وارد مدینه می شود و شهر به تصرّف امام در می آید. امام وارد مسجد و حرم پیامبر می شود و دستور تعمیر آنجا را می دهد. آری، اینجا، مدینه است، شهر حزن و اندوه ! در مدینه بود که گروهی جمع شدند و درب خانه وحی را آتش زدند، هنوز صدای گریه فاطمه(س) در شهر طنین انداز است، قدم به قدم این شهر، شاهد مظلومیّت فاطمه(س) است. امام می خواهد تا از دشمنان مادر مظلومش انتقام بگیرد. اگر دیروز نامردهایی، درِ خانه فاطمه را آتش زدند، امروز به امر خدا، آنان زنده می شوند تا محاکمه شوند و در آتشی بس بزرگ سوزانده شوند.(1) و اینجاست که دل هر شیعه ای شاد و مسرور می شود. آری، امروز دشمنانِ فاطمه(س) در آتش می سوزند و به سزایِ عمل ننگین خود می رسند و همه دوستان خدا شاد می شوند. امام بعد از اینکه برنامه های خود را در شهر مدینه انجام داد به سوی شهر کوفه حرکت می کند؛ زیرا خداوند چنین خواسته است که پایتخت حکومت مهدوی، کوفه باشد. ادامه دارد... مستندات روایی بخاطر طولانی شدن متن فعلا قرارداده نشد بعد از پایان داستان ظهور همه مستندات ارائه خواهد شد 💞 دوستانت رو به ڪانال حــواے آدم دعوت کن 🌱↙️ ❤️ @havayeadam 💚💕
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
قسمت بیست و یکم #داستان_ظهور (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠انتقام از دشمنان مهتاب لشکر امام زمان ب
قسمت بیست و دوم (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠پیش به سوی کوفه آیا تاکنون نام «سیّدحَسَنی» را شنیده ای؟ او از فرزندان امام حسن(ع) است که در «خراسان» قیام می کند و مردم را به یاری امام زمان دعوت می کند. سیّدحسنی شنیده است که کوفه در تصرّف سُفیانی است برای همین با لشکر خود به سمت کوفه حرکت کرده تا سفیانی را شکست دهد و کوفه را آزاد کند. او پرچم هایی به رنگ سیاه برای لشکر خود انتخاب می کند و با دوازده هزار نفر به سمت کوفه به پیش می تازد.(1) وقتی این خبر به سفیانی می رسد از کوفه بیرون می رود و این شهر به تصرّف سیّدحسنی در می آید.(2) فرار سفیانی از کوفه، یک تاکتیک نظامی است؛ زیرا هدف اصلی او جنگ با امام زمان است، برای همین او می خواهد قوای خود را برای آن جنگ اصلی نگاه دارد. هنوز به کوفه نرسیده ایم که خبر فتح کوفه به دست سیّدحسنی به ما می رسد. حالا دیگر لشکر حق به راحتی می تواند وارد این شهر شود. خیلی دلم می خواهد مسجد کوفه را ببینم. لحظه شماری می کنم تا هر چه زودتر وارد کوفه شویم؛ امّا لشکر متوقّف می شود. به راستی چه خبر است؟ امام دستور داده اند که لشکر، همین جا بیرون کوفه متوقف شود. آن طرف را نگاه کن ! سیّدحسنی با یاران خود به سمت ما می آیند. او خدمت امام می رسد و عرض سلام و ادب می کند. او به مولای خود، اعتقاد محکمی دارد؛ امّا برای اینکه یقین یاران او زیادتر شود، خطاب به امام می گوید: «اگر شما مهدی آل محمّد هستید، نشانه های امامت را به ما نشان بدهید».(1) شاید بگویی نشانه های امامت دیگر چیست؟ منظور سیّدحسنی، عصای موسی(ع) و انگشتر و عمامه پیامبر اسلام است. امام زمان تمام آنچه را سیّدحسنی تقاضا کرده است به او نشان می دهد. سیّدحسنی فریاد می زند: اللّه أکبر، اللّه أکبر. همه نگاه می کنند، او پیشانی امام را می بوسد.(2) و بعد چنین می گوید: «ای فرزند رسول خدا ! من می خواهم با شما بیعت کنم».(3) سیّدحسنی با امام بیعت کرده و پیمان یاری می بندد. وقتی یاران او این صحنه را می بینند، آنها نیز با امام بیعت می کنند. دیگر وقت آن رسیده است که امام وارد شهر کوفه شود. یاران امام در مسجد کوفه مستقر شده و در جای جای این مسجد خیمه به پا می کنند.(1) امشب اوّلین شبی است که لشکریان امام به مسجد کوفه آمده اند، آنها تا صبح مشغول راز و نیاز با خدای مهربان می شوند. آیا می دانی خواندن نماز مستحبی در این مسجد به اندازه ثواب یک عُمره (سفر زیارتی خانه خدا) است.(2) چند روز می گذرد... خبردار می شویم که امام همراه با گروهی از یاران خود به سمت بیابان های اطراف کوفه می روند. پس ما نیز همراه آنان می رویم تا ببینیم چه خبر است. بعد از مدّتی راه پیمایی، امام در وسط بیابان می ایستد و به یاران خود دستور می دهد تا در زمین گودالی بکَنند. بعد از مدتّی، همه متوجّه چیز عجیبی می شوند. نگاه کن، دوازده هزار سلاح، آن هم در دل خاک ! آری، این ها اسلحه هایی است که خدا برای امام و یاران او آماده کرده است.(3) امام به یاران خود دستور می دهد تا این اسلحه ها را به شهر کوفه ببرند و در میان لشکریان تقسیم کنند. یاران همه اسلحه ها را برداشته و به سوی کوفه باز می گردند. ادامه دارد... مستندات روایی بخاطر طولانی شدن متن فعلا قرارداده نشد بعد از پایان داستان ظهور همه مستندات ارائه خواهد شد 💞 دوستانت رو به ڪانال حــواے آدم دعوت کن 🌱↙️ ❤️ @havayeadam 💚💕
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
قسمت بیست و دوم #داستان_ظهور (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠پیش به سوی کوفه آیا تاکنون نام «سیّدحَسَن
قسمت بیست و سوم (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠 سفیانی توبه می کند در این مدتی که امام در کوفه بودند هفتاد هزار نفر به لشکر او پیوسته اند.(1) هدف اصلی امام برقراری عدالت و امنیت است و برای همین امام تصمیم می گیرد تا به جنگ سفیانی برود. این خبر به سفیانی می رسد. سفیانی به فکر فرو می رود. او به یاد سیصد هزار نفری می افتد که در سرزمین «بَیْدا» به دل زمین فرو رفتند. او می ترسد که خودش هم به چنین سرنوشتی دچار شود. اکنون، سفیانی تصمیم می گیرد توبه کند و جان خویش را نجات دهد. به راستی آیا امام توبه او را می پذیرد؟ نگاه کن ! این سفیانی است که از لشکر خود جدا شده و تنهایِ تنها به سوی امام می آید. چون او تنها آمده و سلاحی همراه خود ندارد، یاران به او اجازه می دهند تا نزدیک شود.(2) سفیانی نزد امام می رود و با او گفتگو می کند. من بی صبرانه منتظر می مانم ببینم نتیجه چه می شود، آیا امام او را می پذیرد. هیچ کس فراموش نمی کند که سفیانی جنایت های زیادی کرده است و هزاران نفر از شیعیان را به شهادت رسانده است. آیا درست می بینم؟ این سفیانی است که با امام بیعت می کند ! امام توبه سفیانی را پذیرفته است. جان به فدای تو ای امامِ مهربانی ها! تو آن قدر مهربانی که سفیانی را که قاتلِ هزاران نفر است را نیز می بخشی! پس چرا عدّه ای به دروغ مرا از شمشیر تو ترسانده اند؟ برای چه من این سخنان دروغ را باور کرده ام؟ چرا؟ اکنون سفیانی که با امام بیعت کرده است به سوی لشکر خود باز می گردد. وقتی سفیانی به لشکر خود می رسد، سربازانش به او می گویند: جناب فرمانده! سرانجام کار شما چه شد؟ من تسلیم شدم و با امام بیعت کردم.(1) چه کار اشتباهی کردید و ذلّت را برای خود خریدید. منظور شما چیست؟ __ شما فرمانده لشکری بزرگ بودید و ما همه گوش به فرمان تو بودیم؛ امّا اکنون سربازی بیش نیستی که باید از فرمانده خود اطاعت کنی !(2) آری سربازان سفیانی از نقطه ضعف او باخبرند و می دانند که او تشنه قدرت است. آنها این گونه با احساسات او بازی می کنند. سفیانی ساعتی به فکر فرو می رود و متأسفانه، سخنان آنان کار خودش را می کند و سرانجام سفیانی را از تصمیم خود پشیمان می کند. او اکنون بیعت خود را با امام می شکند و تصمیم می گیرد تا به شهر کوفه یورش ببرد و با امام بجنگد.(1) ادامه دارد... مستندات روایی بخاطر طولانی شدن متن فعلا قرارداده نشد بعد از پایان داستان ظهور همه مستندات ارائه خواهد شد 💞 دوستانت رو به ڪانال حــواے آدم دعوت کن 🌱↙️ ❤️ @havayeadam 💚💕
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
قسمت بیست و سوم #داستان_ظهور (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠 سفیانی توبه می کند در این مدتی که امام
قسمت بیست و چهارم (حتما بخونید و دنبال کنید) سفیانی بسیار مغرور شده است؛ زیرا تعداد سپاه او دو برابر لشکر امام است. او خبر دارد که آمار یاران امام به این شرح است: ده هزار سربازی که از مکّه با امام به کوفه آمده اند. دوازده هزار سربازی که با سیّدحسنی از خراسان، آمده اند. __ هفتاد هزار سربازی که در کوفه به امام ملحق شده اند. در سپاه سفیانی، صد و هفتاد هزار سرباز وجود دارد و او با امید پیروزی قطعی به سمت کوفه حرکت می کند.(1) او نمی داند که هزاران فرشته، در رکاب مولایمان می باشند و او را یاری می کنند. اکنون به امام خبر می رسد که سپاه سفیانی به قصد جنگ به سوی کوفه به می آید.(2) لشکر امام از شهر کوفه خارج شده و موضع می گیرد. اکنون هر دو لشکر روبروی هم قرار گرفته اند. امام زمان به سپاه سفیانی نزدیک می شود و با آنان سخن می گوید و آنها را نصیحت می کند. یاران سفیانی به امام می گویند: «از همان راهی که آمده ای باز گرد».(1) امام به سخن گفتن با آنها ادامه می دهد و به آنان می گوید: «آیا می دانید که من فرزند پیامبر هستم». نمی دانم چه می شود که سفیانی فعلاً از جنگ منصرف می شود، شاید می ترسد که اگر امروز جنگ را آغاز کند، سربازانش دیگر آن شجاعت لازم را برای حمله نداشته باشند؛ زیرا آنان سخنان امام را شنیده اند و احتمال دارد قلب آنها به امام علاقه پیدا کرده باشد. سفیانی می خواهد برای مدّتی جنگ را عقب بیاندازد تا اثر سخنان امام از بین برود. او دستور عقب نشینی می دهد. سپاه سفیانی از میدان جنگ عقب نشینی می کند و اوضاع آرام می شود. خورشید روز جمعه طلوع می کند. به امام خبر می رسد که سفیانی یکی از یاران امام را به شهادت رسانده است. گویا سفیانی تصمیم دارد به کوفه حمله کند.(2) امام آماده دفاع می شود و میان دو لشکر، جنگ سختی در می گیرد. سفیانی آغازگر جنگ می شود و گروهی از یاران امام به شهادت می رسند. خوشا به حال آنها که به آرزویشان رسیدند! اکنون دیگر وعده خدا فرا می رسد. سفیانی در وسط میدان ایستاده است و از زیادی سربازانش خیلی خوشحال است. ناگهان او می بیند که سربازان یکی بعد از دیگری برروی زمین می افتند! سفیانی نمی داند که فرشتگان زیادی به یاری امام آمده اند. سفیانی هرگز پیش بینی نمی کرد که سپاهیان او این گونه تار و مار شوند. سفیانی که اوضاع را چنین می بیند می فهمد که دیگر مقاومت هیچ فایده ای ندارد، او با تنی چند از یاران خود فرار می کند.(1) آیا تاکنون اسم «صیاح» را شنیده ای؟ او یکی از فرماندهان لشکر امام است. او با گروهی از سربازان خود به دنبال سفیانی می روند و سرانجام او را اسیر می کنند. هوا تاریک شده است و امام نماز عشا می خواند. اکنون سفیانی را به نزد امام می آورند. سفیانی رو به امام می کند و می گوید: به من مهلت دیگری بده ! امام نگاهی به یاران خود می کند و می فرماید: نظر شما در مورد او چیست؟ من عهد کرده ام که هر کاری انجام دهم با نظر و رضایت شما باشد. یاران امام با هم مشورت می کنند و سرانجام تصمیم می گیرند که سفیانی مجازات شود؛ زیرا او بسیاری از شیعیان را مظلومانه به قتل رسانده و یکبار هم پیمان شکنی کرده است. این گونه است که سفیانی به سزای کارهای خود می رسد و دنیا برای همیشه از ظلم و ستم او آسوده می شود.(2) ادامه دارد... مستندات روایی بخاطر طولانی شدن متن فعلا قرارداده نشد بعد از پایان داستان ظهور همه مستندات ارائه خواهد شد 💞 دوستانت رو به ڪانال حــواے آدم دعوت کن 🌱↙️ ❤️ @havayeadam 💚💕
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
قسمت بیست و چهارم #داستان_ظهور (حتما بخونید و دنبال کنید) سفیانی بسیار مغرور شده است؛ زیرا تعداد
قسمت بیست و پنجم (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠 حرکت به سوی فلسطین بعد از کشته شدن سفیانی و نابود شدن لشکر او، امام تصمیم می گیرد تا لشکریانی را به سرتاسر جهان بفرستد. فرماندهی هر لشکر به یکی از سیصد و سیزده نفر واگذار و دستورات لازم به آنان داده می شود. امام از آنان می خواهد که هر جا مسأله تازه ای برای آنها پیش آمد که راه حلّ آن را نمی دانستند به کف دست خود نگاه کنند؛ زیرا این گونه می توانند جواب سوال خود را بیابند.(1) اکنون موقع خداحافظی است ! این سیصد و سیزده یار باوفا می خواهند از امام جدا شوند. اینجاست که امام تک تک آنها را به نزد خود فرا می خواند و دست خود را به سینه آنها می کشد.(2) آیا می دانی علّت این کار امام چیست؟ این سیصد وسیزده نفر نمایندگان امام زمان در سرتاسر جهان هستند و آنها باید نماینده همه خوبی ها باشند. امام با کشیدن دست به سینه آنان، آمادگی آنها را برای این مأموریّت مهم زیادتر می کند. همه یاران همراه با گروهی از نیروهای خود به سوی کشورهای مختلف حرکت می کنند تا هر چه زودتر حکومت جهانی مهدوی تشکیل شود.(1) یاران امام قدرت عجیبی دارند و حتّی می توانند از روی آب عبور کنند، برای همین برای پیمودن دریاها، نیازی به کشتی ندارند.(2) امام کسی را به فلسطین نمی فرستد. تو تعجّب می کنی و علت را می پرسی. نگاه کن! امام خودش می خواهد به فلسطین برود، زیرا آنجا حوادث مهمّی روی خواهد داد و باید امام آنجا باشد. بنابراین امام زمان با گروهی از یاران خود به سوی قُدس حرکت می کند. مدّتی می گذرد... امام به قُدس می رسد و چند روز در آن شهر اقامت می کند تا روز جمعه فرا برسد. و تو نمی دانی که آن روز جمعه چقدر سرنوشت ساز است! در آن روز، عدّه زیادی از مسیحیان در این شهر جمع خواهند شد. قرار است اتّفاق مهمّی روی بدهد. روز جمعه فرا می رسد. چه اجتماع باشکوهی!! همه منتظر هستند. آنجا را نگاه کن ! بالای سرت را می گویم، آسمان را ببین ! آیا آن ابر سفید را می بینی؟ آن جوان کیست که بر فراز آن ابر قرار گرفته است؟ ادامه دارد... مستندات روایی بخاطر طولانی شدن متن فعلا قرارداده نشد بعد از پایان داستان ظهور همه مستندات ارائه خواهد شد 💞 دوستانت رو به ڪانال حــواے آدم دعوت کن 🌱↙️ ❤️ @havayeadam 💚💕
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
قسمت بیست و پنجم #داستان_ظهور (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠 حرکت به سوی فلسطین بعد از کشته شدن
قسمت بیست و ششم (حتما بخونید و دنبال کنید) آیا آن دو فرشته را می بینی که در کنار او ایستاده اند؟(1) آن ابر به سوی زمین می آید. در بیت المقدس غوغایی برپا شده است ! شوری در میان مسیحیان برپا می شود. شاید آن جوان، عیسی(ع) باشد ! آری، درست حدس زدم، او عیسی(ع) است. آن ابر سفید، کنار قُدس قرار می گیرد و عیسی(ع) از آن پیاده می شود. مسیحیان که از شادی در پوست خود نمی گنجند به طرف او می روند و می گویند که ما همه یاران و انصار تو هستیم. شما فکر می کنید که عیسی(ع) چه جوابی به آنها می دهد؟ عیسی(ع) می فرماید: «شما یاران من نیستید».(2) همه مسیحیان تعجّب می کنند. عیسی(ع)، بدون توجّه به آنان، حرکت می کند. او به کجا می رود؟ آن طرف را نگاه کن ! امام زمان در محراب «مسجد الأقصی» ایستاده و همه یارانش پشت سر او به صف نشسته اند و منتظرند تا وقت نماز شود. عیسی(ع) به سوی محراب می رود . او به امام نزدیک می شود و به امام سلام می کند و با او دست می دهد. امام زمان به او رو کرده و می فرماید: «ای عیسی! جلو بایست و امامِ جماعت ما باش».(3) عیسی(ع) می گوید: «من به زمین آمده ام تا وزیر تو باشم، نیامده ام تا فرمانده باشم، من نماز خود را پشت سر شما می خوانم».(1) نماز بر پا می شود، همه مسیحیان با تعجّب نگاه می کنند. عیسی(ع) در صف نماز مسلمانان حاضر شده و با آنها نماز می خواند. اینجاست که بسیاری از آنها مسلمان شده و به جمع یاران امام زمان می پیوندند. همسفرم! امام برنامه دیگری هم در اینجا دارد و آن ماجرای «صندوق مقدّس» است. آیا می دانی «صندوق مقدّس» چیست؟ حتماً شنیده ای که چون موسی(ع) به دنیا آمد، مادرش، او را در میان صندوقی نهاد و آن را به دریا انداخت. اکنون آن صندوق نزد امام است و او این صندوق را همراه خود به اینجا آورده است، شاید که این صندوق وسیله هدایت یهودیان بشود! آیا می دانی که این صندوق، نزد یهودیان، بسیار مقدّس است؟ آیا خبر داری که این صندوق، بزرگ ترین نماد مذهبی یهودیان می باشد. موسی(ع)، قبل از مرگ خود، تورات اصلی را (که بر لوح های گِل نوشته شده بود) در میان همین صندوق قرار داد و به جانشین خود «یوشع» سپرد. تا زمانی که این صندوق میان یهودیان بود، آنان عزیز بودند؛ امّا از آن زمانی که آن صندوق از میان آنها رفت عزّت آنها هم رفت. آری، آنان حرمت آن صندوق را نگاه نداشتند و خداوند آن صندوق را از آنها گرفت.(2) خوب است سوال دیگری را مطرح کنم: آیا می دانی وقتی یکی از پیامبران بنی اسرائیل از دنیا می رفت چه کسی جانشین او می شد؟ هر کس که این صندوق نزد او یافت می شد، پیامبر بعدی بود و یهودیان در مقابل او تسلیم می شدند.(1) اکنون برنامه امام این است که آن صندوق را به یهودیان نشان بدهد. وقتی یهودیان صندوق گمشده خود را نزد امام می بینند خیلی تعجّب می کنند. عدّه زیادی از آنها به امام ایمان می آورند؛ زیرا آنان بر این اعتقاد هستند که صندوق مقدّس را نزد هر کس یافتند باید تسلیم او شوند.(2) عدّه کمی از آنان با اینکه حق را می بینند از قبول آن خودداری می کنند و امام با آنها وارد جنگ می شود و آنها را شکست می دهد. اکنون دیگر برنامه امام، در بیت المقدس تمام شده است و امام به سوی کوفه باز می گردد. ادامه دارد... مستندات روایی بخاطر طولانی شدن متن فعلا قرارداده نشد بعد از پایان داستان ظهور همه مستندات ارائه خواهد شد 💞 دوستانت رو به ڪانال حــواے آدم دعوت کن 🌱↙️ ❤️ @havayeadam 💚💕
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
قسمت بیست و ششم #داستان_ظهور (حتما بخونید و دنبال کنید) آیا آن دو فرشته را می بینی که در کنار او
قسمت بیست و هفتم (حتما بخونید و دنبال کنید) خبر می رسد که کشورها یکی پس از دیگری توسط یاران امام زمان فتح شده اند. و جالب آنکه بسیاری از کشورها بدون هیچ گونه مقاومتی تسلیم شده اند و از جان و دل حکومت عدل مهدوی را پذیرفته اند و یاران امام فقط با سیزده شهر و گروه جنگ کرده اند.(1) آری در سرتاسر جهان، حکومت واحدی تشکیل شده است.(2) و در جای جای دنیا صدای توحید و یکتاپرستی طنین انداز است و همه شهرهای دنیا پر از انسان هایی است که محبّت اهل بیت(ع) را در سینه دارند.(3) تنها دین جهان، دین اسلام است و این همان وعده ای بود که خدا به پیامبرش داده بود.(4) از روزی که امام زمان در مکّه ظهور کرد تا امروز که حکومت واحد جهانی تشکیل شده است، فقط هشت ماه گذشته است.(1) اکنون دیگر امام، اسلحه خود را بر زمین می گذارد؛ زیرا در سرتاسر زمین امنیّت برقرار شده است. امام کوفه را به عنوان محل سکونت و زندگی خود انتخاب می کند و این شهر پایتخت حکومت جهانی می شود. مسجد کوفه دیگر گنجایش مردم را ندارد به همین دلیل، امام اقدام به ساختن چند مسجد جدید در شهر کوفه می کند.(2) امام، مسجد سهله را به عنوان منزل خود اختیار می کند. این مسجد خانه ادریس (ع) و خانه ابراهیم(ع) بوده است.(3) درست است که همه دنیا در اختیار امام زمان است و همه ثروت های جهان در دست اوست؛ امّا روش زندگی او بسیار ساده و بی آلایش است.(4) آری، امام به روش جدّ خود حضرت علی(ع) عمل می کند که در زمان حکومت، غذای او همواره نان جو بود. امام هر کجا که می رود ابری بالای سر او سایه انداخته است، این یک ابر سخنگو است و با صدایی زیبا ندا می دهد: «این مهدی است».(5) هر چه از زمان بگذرد، در جوانی امام، تغییری ایجاد نمی شود و آن حضرت هرگز پیر نمی شود.(6) ادامه دارد... مستندات روایی بخاطر طولانی شدن متن فعلا قرارداده نشد بعد از پایان داستان ظهور همه مستندات ارائه خواهد شد 💞 دوستانت رو به ڪانال حــواے آدم دعوت کن 🌱↙️ ❤️ @havayeadam 💚💕
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
قسمت بیست و هفتم #داستان_ظهور (حتما بخونید و دنبال کنید) خبر می رسد که کشورها یکی پس از دیگری تو
قسمت بیست و هشتم (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠بهشت روی زمین اکنون می خواهم از چگونگی زندگی در روزگار ظهور سخن بگویم، آیا موافق هستید؟ شما عالم زیبای ظهور را این گونه می یابید: همه خوبی ها در این زمان می باشد.(1) همه اهل آسمان ها و تمام مردم زمین در شادی و نشاط هستند؛ زیرا حکومت عدل برقرار شده است.(2) از ظلم و ستم هیچ خبری نیست. فقر از میان رفته است به طوری که مردم، فقیری را نمی یابند تا به او صدقه بدهند.(3) همه مردم به جای عشق به دنیا، عاشق عبادت هستند و کمال خویش را در عبادت و بندگی خدا جستجو می کنند و هرگز گناه نمی کنند.(4) فرشتگان همواره بر انسان ها سلام می کنند؛ با آنها معاشرت دارند و در مجالس آنها شرکت می کنند. آری قلب مردم آن قدر پاک شده است که می توانند فرشتگان را ببینند.(1) خداوند دست رحمت خویش را بر سر مردمان می کشد و عقل همه انسان ها کامل می شود.(2) علم و دانش رشد زیادی پیدا کرده است به طوری که دانش بشر، بیش از ده برابر شده است.(3) خداوند قوای بینایی و شنوایی مردم را زیاد می کند تا آنجا که مردم بدون هیچ گونه وسیله ای، در هر کجای دنیا که باشند می توانند امام را ببینند و کلام او را بشنوند.(4) افرادی که دوست دارند خدمت امام برسند به وسیله فرشتگان به کوفه برده می شوند و سپس به وطن خود بازگردانده می شوند.(5) مؤمن آنقدر مقام پیدا کرده است که امام، هر مؤمنی را به عنوان نماینده خود در میان صد هزار فرشته قرار می دهد.(6) در هیچ جای دنیا، شخص بیماری دیده نمی شود و همه در سلامت کامل زندگی می کنند.(7) هیچ اختلافی در سرتاسر دنیا به چشم نمی خورد و مردم از هر قبیله و قومی که باشند در صلح و صفا با هم زندگی می کنند.(8) هیچ کس با دیگری دشمنی ندارد و مردم به هم حسادت نمی ورزند و همه با هم صمیمی هستند.(9) در این زمان، دیگر دوستی ها راستین است و برای همین به امر امام دوست از دوست خود ارث می برد.(10) تمام جهان از امنیّت کامل برخوردار شده است به طوری که حیوانات وحشی هم، دیگر به انسان ها آزار نمی رسانند و حتّی گرگ هم به گوسفند حمله نمی کند.(1) باران رحمت الهی زیاد می بارد و سرتاسر دنیا، سرسبز و خرّم است.(2) این همان ظهور زیبایی است که همه انبیاء و اولیای الهی، منتظر آن بودند. ظهوری که آرزوی دل همه انسان ها بوده است... ادامه دارد... مستندات روایی بخاطر طولانی شدن متن فعلا قرارداده نشد. بعد از پایان داستان ظهور همه مستندات ارائه خواهد شد. 💞 دوستانت رو به ڪانال حــواے آدم دعوت کن 🌱↙️ ❤️ @havayeadam 💚💕
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
قسمت بیست و هشتم #داستان_ظهور (حتما بخونید و دنبال کنید) 💠بهشت روی زمین اکنون می خواهم از چگونگی
قسمت بیست و نهم (حتما بخونید و دنبال کنید) سلام بر تو ای جانِ جهان و ای گنج نهان ! اکنون دانسته ایم ظهورت چه زیباست و آمدنت چه شکوهی دارد؛ بی صبرانه منتظریم تا بیایی و با دست مهربانی ما را نوازش کنی و جان های تشنه ما را با مهر و عطوفت سیراب نمایی. ای که شکوه آمدن بهار از توست ! ای که زیبایی گل های بهاری به خاطر توست ! مولای خوب ما، بیا ! بیا، که سخت مشتاق آمدنت شده ایم. سپاس خدای را که برای شنیدن صدایت بیقرار شده ایم و چشم به راه آمدنت هستیم. سوگند یاد می کنیم تا جان در تن داریم با صلابتی هر چه بیشتر، سرود مهر تو را سر می دهیم. تا رمق در بدن داریم، محبّت تو را بر دل های مردمان، پیوند می زنیم. تا نفس در سینه داریم، عاشقانه از زیبایی آمدنت دم می زنیم و یاران استوارت را یار راه می شویم و سرود جان بخش برپایی دولتت را فریاد می زنیم. و با دستانی در هم فشرده و گام هایی همراه شده، در راه تو قدم برمی داریم. به امید آمدنت ای که فقط تو آقای ما هستی و بس! @پایان مستندات روایی داستان ظهور رو می تونید از کتاب «داستان ظهور» نوشته «مهدی خدامیان آرانی» نشر وثوق قم مطالعه کنید. همچنین میتوانید از طریق این لینک، کتاب رو به صورت آنلاین مشاهده کرده و منابع رو مطالعه کنید. 💞 دوستانت رو به ڪانال حــواے آدم دعوت کن 🌱↙️ ❤️ @havayeadam 💚💕