ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی
تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی
#شیخ_بهایی
#شب_جمعه
#اربعین
@Hayrani
موج رقص انگیز پیراهن چو لغزد بر تنش
جان به رقص آید مرا از لغزش پیراهنش
#هوشنگ_ابتهاج
@Hayrani
السّلامُ على أمي
أوّل الأوطان وآخِر المنافي
سلامی نثار مادرم
اولین وطنم و آخرین تبعیدگاه
#محمود_درويش
@hayrani
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست...
#حافظ
#امام_رضا_جان
@Hayrani
بسی گفتند: «دل از عشق برگیر! که نیرنگ است و افسون است و جادوست!»
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم، که این زهر است، امّا! نوشداروست...
#فریدون_مشیری
@Hayrani
#الهي
خداوندا! پاهایم سست است، رمق ندارد .
جرأت عبور از پلی که از جهنّم عبور میکند
ندارد . من در پل عادی هم پاهایم میلرزد،
وای بر من وصراط تو که از مو نازکتر است
واز شمشیر بُرنده تر؛ اما یک امیدی به من
نوید میدهد که ممکن است نلرزم، ممکن
است نجات پیدا کنم . من با این پاها در
حَرَمت پا گذاردهام دورِ خانهات چرخیدهام
و در حرم اولیائت در بینالحرمین حسین و
عباست آنها را برهنه دواندم و این پاها را
در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم و
در دفاع از دینت دویدم ، جهیدم ، خزیدم،
گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و
گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. امیـد دارم آن
جهیدنها و خزیدنها و به حُرمت آن حریم
ها، آنها را ببخشی.
#مكتب_حاج_قاسم
#الهي_نامه_سليماني
@Hayrani
گرگ هاری شدهام
هرزه پوی و دله دو
شب درین دشت زمستان زدهٔ بی همه چیز
میدوم، برده ز هر باد گرو
چشمهایم چو دو کانون شرار
صف تاریکی شب را شکند
همه بی رحمی و فرمان فرار
گرگ هاری شدهام، خون مرا ظلمت زهر
کرده چون شعلهٔ چشم تو سیاه
تو چه آسوده و بی باک خرامی به برم
آه، میترسم، آه
آه، میترسم از آن لحظهٔ پر لذت و شوق
که تو خود را نگری
مانده نومید ز هر گونه دفاع
زیر چنگ خشن وحشی و خونخوار منی
پوپکم! آهوکم
چه نشستی غافل
کز گزندم نرهی، گرچه پرستار منی
پس ازین درهٔ ژرف
جای خمیازهٔ جادو شدهٔ غار سیاه
پشت آن قلهٔ پوشیده ز برف
نیست چیزی، خبری
ور تو را گفتم چیز دگری هست، نبود
جز فریب دگری
من ازین غفلت معصوم تو، ای شعلهٔ پاک
بیشتر سوزم و دندان به جگر میفشرم
منشین با من، با من منشین
تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم؟
تو چه دانی که پس هر نگه سادهٔ من
چه جنونی، چه نیازی، چه غمیست؟
یا نگاه تو، که پر عصمت و ناز
بر من افتد، چه عذاب و ستمیست
دردم این نیست ولی
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم! آهوکم
تا جنون فاصلهای نیست از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ورنه دیگر به چه کارایم من
بی تو؟ چون مردهٔ چشم سیهت
منشین اما با من، منشین
تکیه بر من مکن، ای پردهٔ طناز حریر
که شراری شدهام
پوپکم! آهوکم
گرگ هاری شدهام!
#مهدی_اخوانثالث
@Hayrani
دستانت ذات شعرند در فرم و معنا
بی دستانت نه شعر بود نه نثر
نه چیزی که به آن ادبیات میگویند !
#نزار_قبانی
#شعر_بین_الملل
@Hayrani