﷽♥️﷽♥️﷽
سلام خدای زیبای من
گاهی می بینی آدم خوابش نمی بره امشب از اون شباست که خوابم نمی بره و دوست دارم بنویسم
از کی و از چی بنویسم 😔 از چه کسی گله کنم خدایا از دست سرنوشت یا از دست خودم یا از کسی یا از چیزی یا از زمان یا از مکان
از چی شکایت کنم خدا😔😔 من آدمی نیستم که گله و شکایت کنم ولی گاهی اینقدر آدم لبریز می شه که می خواد از چشمها سرازیر بشه
سرنوشت مبهمی که منو در خود فرو برده و نه این سردرگمی تمام می شود ونه پایان می پذیرد
مگر آدمی را چقدر توان زیستن هست که از بچه گی بخاطر چیزی با دلش جنگ کند تا به مقصود برسد
و خدایا اگر کم آوردم مقصر من نیستم توانم همینقدره همینقدر کوتاه و نصفه نیمه که نه می شه به این توان تکیه کرد نه می شه رهاش کرد
خدایا پس کی دست منو میگیری و منو رها می کنی از هرچی افکار گسسته و پوچ و واهی
پس کی قراره دستی که سالهاست به سوی تو دراز شده از زمین بلندش کنی و تا همگان ببینند که تقصیر من نبود که این چنین شد
خدایا با تو دردم را نگویم به چه کسی بگویم 😔خدایا حرفهای مگو زیاد دارم ولی محرمی نیست تا لب بگشایم
خدایا دوست دارم سرم را بالین مادرم حضرت زهرا س بگذارم و به خواب شیرین و ابدی بروم که دیگر توان ماندن ندارم
خانوم جان تا حالا با خدا راحت حرف می زدم و درد و دل می کردم ولی تا اسم مهربان تو به میان آمد دوست ندارم گله کنم
بلکه دوست دارم یکبار دیگر منو به آغوش بکشی در شبی در میان حرمی یا که بین الحرمین 😭😭و من بیایم و در آغوشت و گریه کنم
و کسی چه می داند شاید هم از شوق حضور اینقدر مست شوم و بخندم تا از هوش بروم
مادرجان سرنوشتی که به دست تو داده شده می دونم هرگز بد تمام نمی شود و حتما جوری پازل زندگی ام را می چینی که هر لحظه برایم بهشت تداعی شود
به آخر دلنوشته ام رسیدم و از آنجا که با درد و غم شروع کردم و وقتی از حضرت زهرا س نوشتم دیگر آثار غم از دلم رفت و شوق دیدار در دل و جانم انداخت.
🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
مادرم حضرت زهرا س به مولا بگو دلتنگم
به علی بگو آقا جون حواست به منم
باشه آخه دل خوشی عرب و عجمی
به علی بگو دلتنگم............. 😭
دلتنگ نجف به شدت و حرم لازمم
دوست دارم دو سه روزی برم کربلا
حضرت زهرا س فراهم کن سفرم را
حال خوشی ندارم من زیارت لازمم
😭😭😭😭😭😭
درد و دل یک شبگرد حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی تو آینده ناخوشاینده
من نمی خندم رو لبام
طرح لبخنده
بغلم کن حسین😭😭
مثل حُرّ منو هم بپذیر
خیلی خرابه حالم حسین جان
من زیارت لازمم آقای من
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
#سلام_امام_زمانم
سلامتی
ارمغانِ سلام است!
و تـــو جلوهی تمام و کمالِ سلام!
سَلامِ بر سلام؛
نورٌ علیٰ نور است
برای آنان که به تلالؤ
پسِ پردهات نیز، دلگرمند
سلام بر تـــو
حضرت صاحب دلم؛
#أللَّھُـمَ_عـجِّـلْ_لِوَلیِک_ألْـفَـرَج
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به_وقت_ساعت_عاشقی
یا ضامن آهو، یا علی بن موسی الرضا المرتضی
هواتوکردم اسیر دردم😭😭
ایندفعه که بیام دیگه برنمی گردم
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجتی که آرمان از سجاد گرفت
🔷️ماجرای حاجت گرفتن شهید آرمان علی وردی از شهید سجاد زبرجدی پرداخته است..
#شهید_آرمان_علی_وردی
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
#نمازاولوقت
📝من دوست دارم شما خوانندگان و شنوندگان این وصیت نامه را به واجبات و ترک محرمات دعوت کنم و تأکید زیاد به خواندن واجب، خواندن نماز در اول وقتش که موجب رضای خدا میشود و به فرموده خداوند متعال در قرآن، آدم را از زشتیها و پلیدیها دور میکند و چه زیباست خواندن آن در اول وقت که موجب آرامش و آسایش میشود و به نقل از مجتهد عارف آیت الله بهجت (ره) تأکید و مداومت کردن در خواندن نماز اول وقت آدم را خواسته یا نا خواسته به مراتب عالیه می رساند و چه بهتر از خواندن نماز اول وقت و دعوت کردن دیگران به این فریضه واجب؟
🌱ولادت: ۱۳۶۰/۱۰/۰۷ مشهد
🌷شهادت : ۱۳۹۵/۰۸/۲۲ حلب
🔲مزار مطهر شهید : مشهد، بوستان خورشید
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ کلیپ و ماجرای پیرمرد روستایی و کشاورز که برای زیارت امام رضا علیه السلام شروع به در زدن کرد و ... ( صدا : حیدر خمسه
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
♦️ماه تولدت کدومه؟
سلامتی آقامون حضرت مهدی (عج)
🧚🏻♀* فروردین : ۵ صلوات
🧚🏻♀*اردیبهشت : ۱۰ صلوات
🧚🏻♀*خرداد : ۳ صلوات
🧚🏻♀*تیر : ۱۲ صلوات
🧚🏻♀*مرداد : ۲ صلوات
🧚🏻♀*شهریور : ۶ صلوات
🧚🏻♀*مهر : ۵ صلوات
🧚🏻♀*آبان : ۱۰ صلوات
🧚🏻♀*آذر : ۴ صلوات
🧚🏻♀* دی : ۸ صلوات
🧚🏻♀*بهمن : ۹ صلوات
🧚🏻♀* اسفند : ۷ صلوات
یک سوال
چرا باید ماه اردیبهشت تعداد
صلواتش با ماه ابان یکی باشه؟
و تعدادصلوات ماه فروردین با
تعداد صلوات ماه مهر!!! ؟؟؟ 🤔
باور می کنید منم این پست را
یهویی دیدم و براتون قرار دادم
و بعدا تعداد صلوات هارا دیدم
خودم تعجب کردم🤔🤔🤔
از کشفیات این جانب 😍😍😍
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بطلب اقا
خیلی دلم برای حرم تنگ شده
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
حضرت زهراس وشهیدهادی
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۵۳ خجالت میکشیدم اقرار کنم.. اکنون عازم ترکیه و در راه پیوستن به ا
سلام
قسمت های 54 و 55 و 56 و 57
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۵۴
بلافاصله ماشین را متوقف کرد،..
از نگاه سنگین مصطفی فهمید باید تنهایمان بگذارد که در ماشین را باز کرد و با مهربانی بهانه چید
_من میرم یه چیزی بگیرم بخوریم!
دیگر منتظر پاسخ ما نماند و به سرعت از ماشین پیاده شد...
حالا در این خلوت با بلایی که سعد سرش آورده بود بیشتر از حضورش #شرم میکردم..
که ساکت در خودم فرو رفتم...
از درد سر و پهلو چشمانم را در هم کشیده بودم..
و دندانهایم را به هم فشار میدادم تا ناله ام بلند نشود که لطافت لحنش پلکم را گشود
_خواهرم!
چشمم را باز کردم و دیدم کمی به سمت عقب چرخیده است،..
#چشمانش همچنان #سربه_زیر و نگاهش به نرمی میلرزید.
شالم نامرتب به سرم پیچیده بود، چادر روی شانه ام افتاده و لباسم همه غرق گِل بود که از این همه درماندگی ام خجالت کشیدم.
خون پیشانی ام بند آمده و همین خط خشک خون روی گونه ام برای آتش زدن دلش کافی بود که حرارت نفسش را حس کردم
_خواهرم به من بگید چی شده! والله کمکتون میکنم!
در برابر محبت بی ریا و پاکش، دست و پایم را گم کرده و او بی کسی ام را حس میکرد که بی پرده پرسید
_امشب جایی رو دارید برید؟
و من امشب از جهنم مرگ و کنیزی آن پیرمرد وهابی فرار کرده بودم..
و دیگر از در و دیوار این شهر میترسیدم که مقابل چشمانش به گریه افتادم.چانه ام از شدت گریه به لرزه افتاده..
و اواز دیدن این حالم طاقتش تمام شده بود که در ماشین را به ضرب باز کرد و
پیاده شد...
دور خودش میچرخید و #آتش_غیرتش درخنکای این شب پاییزی خاموش نمیشد که کتش را درآورد...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۵۵
کتش را درآورد..
و دوباره به سمت ماشین برگشت. روی صندلی نشست و اینبار کامل به سمتم چرخید،..
صورت سفیدش از ناراحتی گل انداخته بود، رگ پیشانی اش از خون پُرشده و میخواست حرف دلش را بزند..
که #به_جای_چشمانم به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد
_وقتی داشتن منو میرسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس میکردم دارم میمیرم، فقط به شما فکر میکردم! شب پیشش خنجر رو از رو گلوتون برداشته بودم و میترسیدم همسرتون...
و نشد حرفش را تمام کند،..
یک لحظه نگاهش به سمت چشمانم آمد و دوباره #نجیبانه قدم پس کشید، به اندازه یک نفس ساکت ماند و زیر لب زمزمه کرد
_خدا رو شکر میکنم هر بلایی سرتون اورده، هنوز زنده اید!
هجوم گریه گلویم را پُر کرده..
رفیقش به سمت ماشین برگشته و دلش میخواست پای دردهای مانده بر دلم بنشیند که با دست اشاره کرد منتظر بماند و رو به صورتم اصرار کرد
_امشب تو حرم چی کار داشتید خواهرم؟همسرتون خواست بیاید اونجا؟
اشکم تمام نمیشد..
و با نفسهایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم
_سعد شش ماه تو خونه #زندانیم کرده بود! امشب گفت میخواد بره ترکیه، هر چی التماسش کردم بذاره برگردم ایران، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!
حرفم به آخر نرسیده،...
انگار دوباره خنجر سعد در قلبش نشست که بی اختیار فریاد کشید
_شما رو داد دست این مرتیکه؟؟؟؟
و سد صبرش شکسته بود...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۵۶
سد صبرش شکسته بود که پاسخ اشکهایم را با داد و بیداد میداد
_این تکفیری با چندتا #قاچاقچی_اسلحه از مرز عراق وارد سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و داریا رو کرده انبار باروت!
#نجاست_نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود..
و خجالت میکشیدم به این مرد #نامحرم بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، خون میبارید..
و مصطفی ندیده از اشکهایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده ام که گلویش را با تیغ غیرت بریدند و صدایش زخمی شد
_اون مجبورتون کرد امشب بیاید حرم؟؟؟؟
با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم،..
دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم..
و تنها با نگاهم التماسش میکردم که تمنای دلم را شنید و مردانه امانم داد
_دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید!
کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛..
شش ماه پیش سعد از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود..
و حالا باورم نمیشد او هم اهل داریا باشد تا لحظه ای که در آرامش منزل زیبا و دلبازشان وارد شدم...
دور تا دور حیاط گلکاری شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه متصل میشد...هنوز طراوت آب به تن گلدانها مانده و عطر شب بوها در هوا میرقصید..
که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند
_مامان مهمون داریم!
تمام سطح حیاط و ایوان با لامپهای مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا میآمد..
و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد..
و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۵۷
مصطفی قدمی جلو رفت و میخواست صحنه سازی کند که با خنده سوال کرد
_هنوز شام نخوردی مامان؟
زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این غریبه #ترسیده بودم.. مبادا امشب قبولم نکند..
که چشمم به زیر افتاد و اشکم بیصدا چکید...
با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود،..حرفی برای گفتن نمانده
و مصطفی لرزش دلم را حس میکرد که با آرامش شروع کرد
_مامان این خانم #شیعه هستن، امشب وهابیها به حرم سیده سکینه (س) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده شون!
جرأت نمیکردم سرم را بلند کنم،.. میترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود..و دوباره آواره غربت این شهر شوم..
که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. #دردپهلو توانم را بریده و دیگر نمیتوانستم سر پا بایستم..
که دستی چانهام را گرفت.و صورتم را بالا آورد...
مصطفی کمی #عقبتر پای ایوان ایستاده و ساکت #سربه_زیر انداخته بود تا مادرش برایم #مادری کند..
که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با #محبتی_بی_منت پرسید
_اهل کجایی دخترم؟
در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی میشد مادرم را ندیده بودم..
که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت
_ایشون از ایران اومده!
نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد..
و بی غیرتی سعد مصطفی را آتش
زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید
_همسرشون اهل سوریه اس، ولی فعلاً پیش ما میمونن!
به قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند..
و تنها یک آغوش #مادرانه..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
✨بسم رب الشهداء و الصدیقین ✨
آسمان فرصت پرواز بلندی است ولی
قصه این است، چه اندازه کبوتر باشی
💠 معرفی شهید مهمان: شهید مدافع حرم حسین هریری ( قمر فاطمیون)
🌱 ولادت: ۱۳۶۸/۰۸/۰۳ مشهد
🌷شهادت: ۱۳۹۵/۰۸/۲۲ حلب
🔲 مزار مطهر شهید: مشهد مقدس، بهشت رضا ( علیه السلام)
😎 مسئولیت: مسئول تخریب گردان فاطمیون
😍 نام جهادی: سید عمار
👨🏻🎓 تحصیلات: دانشجوی حقوق دانشگاه قوه قضاییه مشهد
🌱از کودکی در پایگاه بسیج فعالیت داشت. بسیار علاقه مند به شعر و ادبیات بود، به شهادت فکر میکرد اما برای شهادت عازم سوریه نشد، بلکه برای دفاع از حرم داوطلبانه به سوریه اعزام شود.
🌹خادم حرم امام رضا ( علیه السلام) بود و امضای شهادتش را از امام رضا علیه السلام گرفته بود.
🍀 همیشه تأکید می کرد: « اگر می خواهیم مصیبت اهل بیت علیهم السلام را درک کنیم، باید راحت طلبی را کنار بگذاریم»
🥀 قبل از اعزامش به سوریه می گفت: «می روم تا انتقام سیلی مادرم را بگیرم.»
😍وقتی به سوریه رسید، آنقدر خوش سیرت و خوش رفتار بود که باعث توبه چندین داعشی شد و از آنها اطلاعات تونل ها و زاغه های داعش را گرفت و چون مهارت داشت، تمام آن ها را از بین برد.
وقتی از او پرسیدند که :« چه احساسی داری؟»
🦋فقط جواب داد: « آمده ام تا انتقام سیلی حضرت زهرا ( س) را بگیرم»
❤️به خاطر زیبایی بیش از حد، به «قمر فاطمیون» معروف بود.
🕊 نحوه شهادت:
در هنگام پاکسازی شهر حلب، به فیض شهادت رسید.
#شهیدحسینهریری🌷
#شادیروحشهداصلوات✨
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
با آن که عاشـق بود، از دنیا گذر کرد
چون شیر در میدان جولان ها خطر کرد
در آسمان فاطـمیون او قـمر شد
با بال های عاشقش تنها سفر کرد
#شهیدحسینهریری🌷
#قمرفاطمیون😍
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🌷✨ بسم رب الشهدا و الصدیقین ✨🌷
💔🍃 شهید حسین هریری:
میروم تا انتقام سیلی مادر را بگیرم. من نمیتوانم آن روزی را ببینم که ما باشیم، نسل بعد از ما هم باشد اما اثری از حریم اهل بیت(علیه السلام) نباشد، همیشه برای سلامتی و فرج امام زمان ( عج) دعا بفرمایید و پشتیبان ولایت فقیه باشید.
💔🍃 سی و چهارمین شب چله شهدایی :
🌹به یاد و خاطره :
🌱 شهیدی که به خاطر رفتار خوبش، داعشی ها توبه کردند، قمر فاطمیون:
✨خادم الحسین شهید حسین هریری
✅ اعمال توسل امشب:
🍀✨ دعای سلامتی امام زمان ( عج) : 1 مرتبه
🍀✨ سوره مبارکه کوثر: 3 مرتبه
🍀✨ حدیث شریف کساء: 1 مرتبه
🍀✨ صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: 1مرتبه
🌱 متن صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَىٰ الرِّضَا الْمُرْتَضَىٰ الْإِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلَىٰ مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرَىٰ الصِّدِیقِ الشَّهِیدِ صَلاهً کَثِیرَهً تامَّهً زاکِیَهً مُتَواصِلَهً مُتَواتِرَهً مُتَرادِفَهً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِک
🍀✨ذکر مستجاب صلوات: 100 مرتبه
✅ مهلت انجام چله امشب: پایان فردا
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
لبخند تو خلاصهی خوبی هاست
قدری بخند، خندهی گل زیباست
لبخند شهدا نصیبتون🤲
#شهیدحسینهریری🌷
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
تمام حُسنِ حَسَن در بقیةالله است...
یٰا مُحسِنُ بِحَقِ الحَسَن عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🤲
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
وقایع ظهور.mp3
12.67M
🔹کلنگ زنی #پروژه_آخرالزمان در فلسطین
👈 نگاهی به رخدادهای آخرالزمانی از منظر کتاب سقوط اسرائیل
امینی خواه
تحلیلی روایی از #حوادث_آخرالزمانی فعلی
🔹
#سلامامامزمانم❣
🌱هر روز که سلامت میدهم ویادم
می افتد که صاحبی چون تودارم
کریم، مهربان، دلسوز، رفیق،دعاگو،
نزدیک وچه احساس ناب، آرامش بخش
و پر امیدی است داشتن تـو...
🌱سلام ای نور خدا در تاریکی های زمین...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
#کلامشهید🌷
دنیا همینه...!!!
تا آدم عاشق دنیاست و به این دنیا چسبیده حال و روزش همینه...
اما اگه سرش رو به سمت آسمون بیاره و کارهاش رو برای #رضایخدا انجام بده، مطمئن باش زندگیش عوض میشه و تازه معنی زندگی کردن رو میفهمه..
#شهیدابراهیمهادی🕊
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3