در محضر استاد
به لطف خداوند سبحان، امروز جمعه سوم اسفند ۱۴۰۳، در تلاشی عظیم، بر خواب غلبه کردم و از ساعت ۱۱ صبح تا ۴ بعدازظهر، در خدمت استاد عزیزم، زانوی تلمّذ بر زمین زدم و از علم بیکران ایشان بهره بردم.
نه! اصلا فکر نکنید که منظورم از استاد، #مسعود_دهنمکی است!
اون که بدتر از من، شاگرد تنبل ته کلاس است و در #اخراجیها و #رسوایی پیچ و تاب میخورد تا به #معراجیها برسد.
امروز پنج ساعت تمام، از محضر استاد عزیز آقای #علیرضا_کمره_ای به واقع کلمه، فیض بردیم.
از ساعت ۱۱ صبح، به خواهش و التماسهای مکرر مسعود، پاسخ مثبت دادم، بهش افتخار دادم، بر سرش منّت گذاشتم.
در دفتر او، من و مسعود و برادر و دوست عزیز آقای #مجید_جعفرآبادی ، از دلاورمردان #گردان_تخریب و از نیروهای بازمانده سردار شهید #علی_عاصمی ، در محضر آقای کمرهای، نشستیم و از همه جا و همه چیز گفتیم و شنیدیم.
آقای کمرهای، مثل همیشه، بزرگوارانه و استادانه، از تاریخ اسلام و ایران بخصوص دفاع مقدس برایمان گفت و روشنمان کرد.
به درخواست ایشان، بنده هم از حوادث و وقایع اخیر سوریه و از همه مهمتر لبنان بخصوص بعد از شهادت سید عزیز، اخبار و تحلیلهایم را گفتم و به اشتراک گذاشتیم.
مثل همیشه، نگاهم کنجکاوانه، موشکافانه، واقعبینانه، سیاه و تلخ بود، ولی در تبادل نظر با دوستان، نتیجهگیری خوبی درپی داشت.
واقعا جلسه پرباری بود، فقط ناهارش اصلا خوب و راض کننده نبود! چون هرکاری کردم، مسعود حال ناخوشم را بهانه کرد و حاضر نشد یک سیخ کباب کوبیده اضافی برایم سفارش بدهد. واقعا گدابازی درآورد!
جلسه عالی و ارزشمندی بود. بالاخره بعد از سالها توفیق شد از محضر استاد کمرهای درس بیاموزم.
خدا را بر این نعمت شاکرم و برای همه عزیزان آرزوی سلامتی و سربلندی دارم.
باهم چندتایی عکس گرفتیم، ولی چون دوعزیز نخواستند تصویرشان در #فاضلاب_مجازی (این اسم را حسین بهزاد روی فضای مجازی گذاشته) منتشر شود، فقط عکس خودم و مسعود را گذاشتم که غرق این فضا شده ایم!
هرگونه دعوت برای بحث و تدریس شما را نیز پذیرا هستم، ولی به شرط ناهار توپول!
استاد، حمید داودآبادی
@hdavodabadi