eitaa logo
HDAVODABADI
1.2هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
214 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
با شما در تهران به لطف خداوند سبحان، امسال نیز همچون گذشته، در سی و پنجمین ‌نمایشگاه کتاب تهران در خدمت شما مخاطبین عزیز هستم. به امید خدا و به شرط صحت و سلامت، با کتابهای: (دوره‌ی سه جلدی) و ... وعده ما: سالن ناشران عمومی،‌ راهروی ۲۱ غرفه ۵۰۷
در کنار آقای حدادپور جهرمی نمایشگاه کتاب تهران، محل خوبی برای دیدار با اهالی فرهنگ و بخصوص کتاب بود. امکانی که متاسفانه در هیچ زمان و مکانی جز نمایشگاه کتاب، فراهم نمی‌شود. در نمایشگاه با جوان فعال و خوش ذوقی برای اولین بار دیدار داشتم که خیلی از نوشته هایش را شنیده و دیده ام‌ و ... محمدرضا ، نویسنده و و ... جوان اهل فارس که این سال‌ها بسیار فعال است و حوزه نوشتن و کاری‌اش در زمینه مسائل و داستان‌های ام.نیتی و اط.لاعاتی است. این دیدار، برای من بسیار خوب و دلنشین بود و خدا را بر این توفیق شاکرم. قطعا موضوعاتی که این عزیز در کتاب‌های خود به آن می‌پردازد، جایش خیلی خالی بود و هست. خداوند سبحان، به این عزیز توفیق نوشتن و خدمت بیشتر به اسلام و انقلاب و ایران عزیز عطا فرماید. از دیدار ‌و گفت‌وگوی کوتاه با این عزیز، هر دو خیلی خوشحال شدیم و برای همدیگر آرزوی موفقیت بیش از پیش کردیم. اردیبهشت ۱۴۰۴ @hdavodabadi
از اوج معرفت،‌ تا اوج بی‌معرفتی! اردیبهشت امسال، در ، در غرفه ، یکی را دیدم که خیلی بهم اظهار لطف و محبت کرد. وقتی فهمید مشکل دارم، گفت که با یکی از مسئولین دارویی نسبت نزدیکی دارد و خواهش کرد هرگونه مشکل یا مخصوصا ‌دارم، حتما به او پیام بدهم. چندی پیش، کد پیگیری نسخه انسولین را که دکتر برایم نوشته بود، برایش فرستادم و تاکید کردم که در درمانم تاثیر زیادی دارد. کلی اظهار محبت کرد و .... رفت که رفت. انگار نه انگار که برای درمانم به آن نیاز دارم! چندی پیش برای اینکه روحیه بگیرم و خستگی روحی‌ام در برود، مثل همیشه رفتم به دست‌بوسی عزیز . وقتی از احوالم پرسید و اینکه چرا در بستری بودم، از دهانم پرید که یک مدل انسولین هست که خیلی در درمان‌ دیابت تاثیر دارد ولی قیمتش آزاد است و خیلی بالاست. وقتی پرسید: مگه قیمتش چنده؟ ناخواسته از دهانم پرید: یک دوره سه ماهه‌اش می‌شود حدود ۶۰ میلیون تومان. واویلایی شد. از حمید اصرار که شماره کارتت را بده، من مقداری پس انداز دارم و با افتخار هزینه انسولین تو را می‌دهم، و از من انکار که: نه، خیلی ممنونم. حمید همچنان ‌قسم‌ می‌داد و اصرار دارد که شماره کارتم ‌را بدهم. ناخواسته یاد آن عزبز افتادم که جلوی دیگران،‌ پرادعا و لاف‌زن، گفت که هر مشکل دارویی داشتی حتما به من پیام بده تا در اولین فرصت برایت حل کنم. کی بهتر و واجب‌تر از شما! گر معرفت دهندت، بفروش کیمیا را گر کیمیا دهندت، بی‌معرفت، گدایی ننوشتم که شما درخواست شماره کارت کنید! ممنون از لطفتون. نوشتم که معنای این شعر قدیمی را دریابیم و لاف نزنیم. آن هم نه از جیب خود، که از بیت‌المال! حمید داودآبادی تیر ۱۴۰۴ @hdavodabadi