با شما در #نمایشگاه_کتاب تهران
به لطف خداوند سبحان، امسال نیز همچون گذشته، در سی و پنجمین نمایشگاه کتاب تهران در خدمت شما مخاطبین عزیز هستم.
به امید خدا و به شرط صحت و سلامت، با کتابهای:
#از_معراج_برگشتگان
#نامزد_خوشگل_من
#عباس_برادرم
#دیدم_که_جانم_میرود
#جاسوس_بازی (دورهی سه جلدی)
و ...
وعده ما:
#نشر_شهید_کاظمی
سالن ناشران عمومی، راهروی ۲۱ غرفه ۵۰۷
در کنار آقای حدادپور جهرمی
نمایشگاه کتاب تهران، محل خوبی برای دیدار با اهالی فرهنگ و بخصوص کتاب بود. امکانی که متاسفانه در هیچ زمان و مکانی جز نمایشگاه کتاب، فراهم نمیشود.
در نمایشگاه با جوان فعال و خوش ذوقی برای اولین بار دیدار داشتم که خیلی از نوشته هایش را شنیده و دیده ام و ...
محمدرضا #حدادپور_جهرمی، نویسنده #حیفا و #کف_خیابون و ...
جوان اهل فارس که این سالها بسیار فعال است و حوزه نوشتن و کاریاش در زمینه مسائل و داستانهای ام.نیتی و اط.لاعاتی است.
این دیدار، برای من بسیار خوب و دلنشین بود و خدا را بر این توفیق شاکرم. قطعا موضوعاتی که این عزیز در کتابهای خود به آن میپردازد، جایش خیلی خالی بود و هست.
خداوند سبحان، به این عزیز توفیق نوشتن و خدمت بیشتر به اسلام و انقلاب و ایران عزیز عطا فرماید.
از دیدار و گفتوگوی کوتاه با این عزیز، هر دو خیلی خوشحال شدیم و برای همدیگر آرزوی موفقیت بیش از پیش کردیم.
#حمید_داودآبادی اردیبهشت ۱۴۰۴
#نمایشگاه_کتاب #تهران
@hdavodabadi
از اوج معرفت، تا اوج بیمعرفتی!
اردیبهشت امسال، در #نمایشگاه_کتاب #تهران ، در غرفه #نشر_شهید_کاظمی ، یکی را دیدم که خیلی بهم اظهار لطف و محبت کرد. وقتی فهمید مشکل #دیابت دارم، گفت که با یکی از مسئولین دارویی #هلال_احمر نسبت نزدیکی دارد و خواهش کرد هرگونه مشکل #دارو یا مخصوصا #انسولین دارم، حتما به او پیام بدهم.
چندی پیش، کد پیگیری نسخه انسولین #نوومیکس را که دکتر برایم نوشته بود، برایش فرستادم و تاکید کردم که در درمانم تاثیر زیادی دارد. کلی اظهار محبت کرد و ....
رفت که رفت. انگار نه انگار که برای درمانم به آن نیاز دارم!
چندی پیش برای اینکه روحیه بگیرم و خستگی روحیام در برود، مثل همیشه رفتم #مسجد به دستبوسی #جانباز عزیز #حمید_حق_شناس .
وقتی از احوالم پرسید و اینکه چرا در #بیمارستان بستری بودم، از دهانم پرید که یک مدل انسولین هست که خیلی در درمان دیابت تاثیر دارد ولی قیمتش آزاد است و خیلی بالاست.
وقتی پرسید: مگه قیمتش چنده؟
ناخواسته از دهانم پرید: یک دوره سه ماههاش میشود حدود ۶۰ میلیون تومان.
واویلایی شد.
از حمید اصرار که شماره کارتت را بده، من مقداری پس انداز دارم و با افتخار هزینه انسولین تو را میدهم، و از من انکار که: نه، خیلی ممنونم.
حمید همچنان قسم میداد و اصرار دارد که شماره کارتم را بدهم.
ناخواسته یاد آن عزبز افتادم که جلوی دیگران، پرادعا و لافزن، گفت که هر مشکل دارویی داشتی حتما به من پیام بده تا در اولین فرصت برایت حل کنم. کی بهتر و واجبتر از شما!
گر معرفت دهندت، بفروش کیمیا را
گر کیمیا دهندت، بیمعرفت، گدایی
ننوشتم که شما درخواست شماره کارت کنید!
ممنون از لطفتون.
نوشتم که معنای این شعر قدیمی را دریابیم و لاف نزنیم.
آن هم نه از جیب خود، که از بیتالمال!
حمید داودآبادی تیر ۱۴۰۴
@hdavodabadi