eitaa logo
محمدعلی انصاری
2.6هزار دنبال‌کننده
519 عکس
748 ویدیو
2 فایل
محمدعلی انصاری www.hedayatnoor.com ارتباط با ادمین @bhn_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰۲۶۶- عشق حقیقی چیست و چه ویژگی‌هایی دارد؟ 🔹عشق اوج محبتی است که مبتنی بر معرفت است و از محدودۀ عقل و شرع خارج نمی‌شود. عشقِ حقيقی از عمق وجود انسان سر می‌زند و با شناخت و آگاهی از ويژگی‌های پسنديدۀ معشوق تنيده و همراه شده است. عشق‌هايی که از سر نادانی و به خاطر زيبايی ظاهری و خط و خال و ابرو به وجود می‌آيند، عشق نيستند و ننگ آن‌ها دير يا زود برملا می‌شود: عشق‌هايی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود رابطه‌ای که بين عاشق و معشوق دست می‌دهد شگفت‌انگيز است. در ذات عشق، پاکبازی و خود رها کردن و از خود گذر کردن است. جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای انسانِ عاشق، عافيت‌طلب و مغرور نيست و معشوق را با تمام جان دوست دارد. نزديک‌ترين واژۀ قرآنی به مفهوم عشق، «مودّت» است که محبتی سرشار بر مبنای معرفت است. والاترين عشق حقيقی، عشق به خداوند است. با اين حال، سخن گفتن دربارۀ عشق سخت و دشوار است و جز عاشق شدن راهی برای فهم مفهوم والای عشق نيست: هرچه گويم عشق را شرح و بيان چون به عشق آيم خجل گردم از آن ▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲۲،صص ٢۷۰-۲۶۹ @Hedayatnoor
🔰۲۶۷- چگونه باید با جرم و خطا برخورد کرد؟ 🔹به طور کلی با جرم و خطا به سه صورت می‌توان برخورد کرد: اول اينکه، از کنار جرم به‌سادگی گذر کنيم و به خطاکار و مجرم تذکری کوتاه بدهيم و با اغماض با او برخورد کنيم. در اين صورت، جرم قباحت خودش را از دست می‌دهد و مجرم آنچنان که لازم است بيدار نمی‌شود و به خود نمی‌آيد و چه بسا در انجام جرم گستاخ‌تر می‌گردد؛ زيرا حاشيۀ امنی در پيرامون خود حس می‌کند و با چنين احساسی به خود جرئت می‌دهد آن جرم را دوباره تکرار کند. دوم اينکه، با شدت هرچه تمام‌تر با مجرم برخورد کنيم و او را بيش از جرمی که مرتکب شده است مجازات کنيم. در اين صورت مجرم مظلوم‌نمايی می‌کند و مردم دلشان برای او می‌سوزد و چه بسا طرفدار او می‌شوند. در اين وضعيت، مجرم از طرف مردم حمايت عاطفی می‌شود و جرم و خطايش لوْث می‌شود. درنتيجه کمتر به خود می‌آيد و از ارتکاب گناه دست نمی‌کشد. سوم اينکه، به انگيزۀ تربيت مجرم، به اندازۀ جرمی که مرتکب شده است، مجازاتی عادلانه تعيين کنيم و او را بسزای عملش برسانيم. اين شيوه، حمايت مردم را درپی دارد. آن فرد نيز سزای ارتکاب جرمش را می‌بيند و در ميان مردم سرافکنده می‌گردد. با چنين وضعيتی اميد است که مجرم به خطا و اشتباه خود پی‌ببرد و بار ديگر آن را تکرار نکند. ▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲۲،صص ۲۸۳-۲۸۲. @Hedayatnoor
🔰۲۶۸- آیا می‌توان مجرمان و گناهکاران را سرزنش کرد و به آنان توهین نمود؟ 🔹مکتب تربیتی اسلام پیروان خود را از سرزنش گناهکاران و توهین به خطاکاران نهی می‌کند و به جای آن، ارائۀ سخنان سازنده، راه‌گشا و پیش‌برنده را توصیه می‌کند. یکی از مهم‌ترین کارهایی که باید به جای سرزنش انجام گیرد، پیشگیری از وقوع جرم و خطاست. در منطق دینی به مسلمانان گفته می شود هنر و همّتتان را صرف کنید تا جرمی محقق نشود و خطایی دست ندهد. حال اگر اقدامات پیشگیرانه به طور کامل جواب نداد و برخی افراد مرتکب جرم شدند، دیگران حق ندارند به آن‌ها اهانت کنند و آنان را زیر تیغ ملامت ببرند. بلکه باید مجرم را به دستگاه قضا بسپارند تا قاضی برای او مجازاتی عادلانه در نظر بگیرد. در مکتب نورانیِ اسلام، شخصیت انسان حتی گناهکار، پاس داشته شده و تحقیر، توهین و سرزنش آنان ممنوع شده است. تمام هنر انسان مسلمان این است که از وقوع جرم جلوگیری کند. اما آن زمان که جرمی به وقوع پیوست، دیگر تمام است و نباید کسی مجرم را سرزنش کند یا اینکه آزار و آسیبی به او برساند و از پیش خود رفتار قهرآمیزی را با او انجام بدهد. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله دربارۀ خطر و آسیب چنین برخوردی می‌فرماید: «مَنْ عَيَّرَ مُسْلِماً بذَِنْبٍ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرْكَبَهُ». اگر کسی مسلمانی را به خاطر ارتکاب گناهی سرزنش کند نمی‌میرد تا اینکه خودش آن گناه را انجام دهد. ▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲۲،صص ۲۹۸-۲۹۶. @Hedayatnoor
🔰۲۶۹-چه ارتباطی بین جهل و ارتکاب گناه وجود دارد؟ 🔹در قرآن کريم به دو نوع جهل اشاره شده است. اول، نادانی و ناآگاهی که نقطۀ مقابل علم است. وقتی آدمی از گناه‌آلود بودنِ کاری بی‌خبر باشد، به خود اجازه می‌دهد که آن کار را انجام دهد. جهل به احکام الهی باعث می‌شود که انسان جاهل حدود اين احکام را رعايت نکند و دچار گناه شود. از سوی ديگر، هنگامی که آدمی مرتکب گناه می‌شود و در انجام آن اصرار دارد، اندک‌اندک علم و آگاهی خود را به احکام الهی از دست می‌دهد و در زمرۀ نادانان قرار می‌گيرد. بنابراين علم و آگاهی می‌تواند به آدمی در انجام وظايفی که دارد کمک کند و مانع کارهای ناپسند گردد. برای نمونه، انسانی که می‌داند ماده‌ای سمّی در ظرفی وجود دارد، هرگز به آن دست نمی‌زند و خويشتن‌داری می‌کند. اما چه بسيار افرادی که به خاطر ناآگاهی از کيفيت يک غذای مسموم، آن را خورده‌اند و سپس دچار بيماری‌های دشوار شده‌اند. بنابراين جهل و نادانی زمينه‌ساز ارتکاب کار نادرست است. معنای دوم جهل، نادانی و ناآگاهی نيست؛ بلکه ناديده گرفتن علم و آگاهی و عمل نکردن به آن و استفاده نکردن از عقل است. جهل در اين معنا، نقطۀ مقابل عقل است. بر اين مبنا، انسان جاهل کسی نيست که نمی‌داند؛ بلکه کسی است که به مقتضای علمش عمل نمی‌کند و همچون جاهلان به خطا گام برمی‌دارد. بنابراين، انسان مطلبی را چه از اول نداند و از ابتدا نسبت به آن ناآگاه باشد و چه بداند و به مقتضای علمش عمل نکند، هر دو باعث درافتادن انسان در منجلاب گناه می‌شود. ▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲۲،صص ۳۱۳ـ۳۱۱. @Hedayatnoor
🔰۲۷۰- منظور از ایمان مستقر و ایمان مستودع در کلمات معصومین علیهم‌السلام چیست؟ 🔹حضرات معصوم علیهم‌السلام ايمان را به ايمان «مُسْتَوْدَع» و ايمان «مُسْتَقَر» تقسيم می‌کنند و پيروان خود را به داشتن ايمان مستقر فرامی‌خوانند. ايمان مستقر ايمانی است که همواره در قلب انسان مؤمن حضور دارد و روز به روز بر آن افزوده می‌شود. اين ايمان چنان در جان مؤمن رسوخ کرده است که آنی و کمتر از آنی از او جدا نمی‌شود و او در همۀ حالات و لحظات مؤمنانه زندگی می‌کند. انسان مؤمن در دوران فقر و نداری به همان مقدار نشانه‌ها و شواهد ايمان را نشان می‌دهد که در روزگار دولت و غنا. درمقابل، کسی که ايمان مستودع دارد، با تغيير اوضاع و احوال، نشانه‌های ايمانی در گفتار و رفتارش کم و زياد می‌شود. برای برخی از اين افراد، تبديل شدن خانۀ ۵۰ متری به ۳۰۰ متری يا رسيدن به مقام صدارت، وزارت و وکالت مساوی است با سر آمدنِ دوران ايمان. اين افراد تا ثروت و قدرت ندارند، دست به دامن خدا می‌شوند که آنان را برخوردار کند؛ اما با برخوردار شدن از مواهب دنيوی پايبندی‌شان به اصول ايمان الهی کمرنگ می‌شود. آنان تابع شکل و شرايط محيط خود هستند و با هر بادی، به اين طرف و آن طرف ميل می‌کنند: «يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ». ثبات شخصيت به برکت ايمان، بزرگ‌ترين سرمايه‌ای است که هر انسان می‌تواند داشته باشد. آدمی با چنين سرمايه‌ای از حيرانی و سرگردانی رها می‌شود و در صحنه‌های مختلف زندگی بدون هيچ‌گونه تزلزلی فعاليت می‌کند. ▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲۲،صص ۳۳۰-۳۲۹. @Hedayatnoor
🔰۲۷۱- چگونه می‌توان دیگران را به دین جذب کرد؟ 🔹يکی از بهترين راه‌های نفوذ در قلب ديگران و جلب اعتماد آنان، انجام رفتارهای پسنديده است. از اين رو کسانی که درصدد جذب مردم به سمت دينداری هستند، بايد پيشتر و بيشتر از همه بر اساس موازين دينی عمل کنند. امام صادق علیه‌السلام می‌فرمايد: «کُونُوا دُعَاۀً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» دعوت‌کنندگانِ مردم به سوی خداوند با غير زبان‌هايتان باشيد. هر مسلمان شيعه‌ای می‌تواند در جايگاه خود مُبَلِّغ مکتب اهل بيت علیهم‌السلام باشد. اگر در عرصۀ اقتصادی فعاليت می‌کند، به گونه‌ای داد و ستد کند که مردم با ديدن او با خود بگويند: چون شيعۀ علی بن ابيطالب علیه‌السلام است، حرام و حلال برايش مهم است و به اين زيبايی معامله می‌کند. همچنين اگر در ميدان سياست و عرصۀ فرهنگ فعاليت می‌کند، آنقدر خداپسندانه عمل کند که ديگران رفتار نيکوی او را نتيجۀ اعتقادات پاک او بدانند. تو گويی رفتار نيکوی ايشان گواه صدق مکتبی است که به آن ملتزم هستند. به اين ترتيب به مکتب و مذهبی که او را چنين پرورده است علاقه‌مند می‌شوند و به آن گرايش پيدا می‌کنند. ذهن دیگران می‌پذيرد که انسانی که به اين نيکويی عمل می‌کند و چنين رفتار شايسته و پسنديده‌ای دارد، قطعاً پشتوانۀ فکری و اعتقادیِ خوبی دارد و حتماً به مکتب، مدرسه و مرامی وابسته است که نيکوزيستن را به او آموزش می‌دهد. پس با تمام وجود آماده می‌شوند که مکتب او را بشناسند و از آن پيروی کنند. ▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲۲،صص ۳۳۲-۳۳۱. @Hedayatnoor
🔰۲۷۲- مقبولیت معلم و اشتیاق مخاطب در تعلیم و تربیت چه نقشی دارد؟ 🔹تعليم و تربيت زمانی موفق است که معلم و مربی نزد متربّيان و شاگردانش مقبوليتی داشته باشد. وقتی معلمی درمی‌يابد که نزد شاگردانش محبوب و مقبول است، بايد زمان را غنيمت شمرد و درب تعليم و تربيت را بگشايد. اما اگر مقبوليتی برای معلم و مربی نباشد، اثری بر اين تعليم و تربيت بارنمی‌شود. برای نمونه والدين محترمی هستند که نقش معلم و مربی را برای فرزندان خود ايفا می‌کنند، اما نتيجۀ لازم را نمی‎‌گيرند و اثری را که دوست دارند در فرزندان خود نمی‌بينند. اين بی‌اثری از آن رو رخ می‎‌دهد که والدين نزد فرزندانشان، مقبوليت معلم و مربی را ندارند؛ زيرا فرزندانشان بدگويی‌ها، کج‌خلقی‌ها، بدقولی‌ها و بدرفتاری‌هایی را از ايشان ديده‌اند و نمی‌توانند آن‌ها را به عنوان معلم و مربی اخلاق خود برگزينند. بنابراين تربيت فرزندان از سوی چنين پدر و مادرهایی اثر چندان نمی‌بخشد. يک مقبوليت نسبی در مقام تعليم و تربيت لازم است تا انتقال آموزه‌ها اثرگذار باشد. نکتۀ دیگری که در تعليم و تربيت حائز اهميت است اين است که معلم و مربی زمانی می‌تواند آموزه‌های تعليمی و تربيتی را به شاگردان خود منتقل کند که در آنان تمنا، تقاضا و شوق يادگيری باشد. گاهی چنين شوقی در وجود شاگرد موج می‌زند؛ اما گاهی چنين نيست و معلم و مربی بايد چنين شوقی را در او به وجود آورد. هنگامی که معلم چنين تقاضايی را در شاگرد خود ببيند، وارد عمل می‌شود و از اين فرصت به نيکويی بهره می‌برد و اين موقعيت را برای انتقال حقايق به کار می‌گيرد. چنين معلمی شکارچی و صياد لحظات است و از اين ارتباط برای آموزش هرچه بهتر شاگردانش استفاده می‌کند. ▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲۲،صص ۳۳۶-۳۳۵. @Hedayatnoor
🔰۲۷۳- چرا اوليای الهی گاهی از برخی ويژگی‌های شخصيتی خود سخن می‌گویند؟ اين‌گونه سخن گفتن تعريف از خود و فخرفروشی نيست؟ 🔹در پاسخ باید گفت:‌ این بزرگان می‌خواهند خود را به مردم بشناسانند تا مردم به ايشان مراجعه کنند و مسائل و مشکلاتشان را با آن‌ها در ميان بگذارند. همچنين مردم که برای تربيت شدن به الگو نياز دارند، اين الگوها را بشناسند و سرگردان نمانند. درواقع، ايشان به اندازه‌ای که مردم از دانش آن‌ها آگاه شوند، از خود می‌گويند. دليل ديگر آن است که اين بزرگان لطف خداوند به خود را يادآور می‌شوند و به مردم گوشزد می‌کنند که اگر نيکويی و حسن رفتاری در آن‌ها می‌بينند، بدانند که تمام آن‌ها از لطف خداوند مهربان است. هنگامی که امام هادی علیه‌السلام در زيارت جامعۀ کبيره فضل و منقبت منحصر به فرد اهل بيت پيامبر صلی‌الله علیه‌و‌آله را بيان می‌فرمايد، يا حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمايد: «أَنَا الْحُجَّةُ الْعُظْمَى وَ الْآيَةُ الْكُبْرَى‏‏» من بزرگ‌ترين حجت خدا و بزرگ‌ترين نشانه او هستم. درصدد معرفی الگوهای هدايتگر به مردم هستند. روشن است که اگر ايشان چنين نکنند، مردم در شناسايی الگوهای برتر به دشواری می‌افتند و ممکن است سرگردان و گمراه شوند. علاوه بر اين، مذمّت «تَزْكيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ»، در احاديث، درخصوص کسانی صادق است که برای خود جايگاهی مستقل از لطف خداوند قائل هستند و با تعريف و تمجيد از خود، نفس امّاره‌شان را چالاک می‌کنند و منيّت خود را فربه می‌سازند. اما اوليای الهی، پيامبران خدا و امامان معصوم علیهم‌السلام برای خود منيّتی قائل نيستند و هيچ موفقيتی را نتيجۀ تدبير و تلاش خود نمی‌دانند که بخواهند با تعريف از خود به تکبر بيفتند. از اين رو اميرالمؤمنين علیه‌السلام بزرگ‌ترين افتخار خودش را بندگیِ حضرت باريتعالی می‌داند. امام با اين سخنان نهايت رابطۀ عاشقانه و عابدانه با حضرت پروردگار را به تصوير می‌کشد و ديگران را به آمدن در کوی بندگی تشويق و ترغيب می‌کند. ▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲۲،صص ۳۴۱-۳۳۹ @Hedayatnoor
🔰۲۷۴-مفهوم «دین قیّم» چیست؟ 🔹«قَيِّم» از ريشۀ «قِيَام» به معنای پابرجايی می‌آيد و «دين قيّم» دو معنا می‌تواند داشته باشد: معنای اول اين است که مکتب و مرام پيامبران الهی همواره پابرجا است و با همۀ دشمنی‌ها و کارشکنی‌هايی که از طرف مخالفان صورت گرفته، همچنان شاداب، باطراوت و جذاب است. در طول هزاران سال تاريخ مدوّن بشری، مکتب‌ها، مرام‌ها و آيين‌های فراوانی آمده‌اند و رفته‌اند و اثری از آن‌ها بر جای نمانده است. در اين عصر و زمان نيز صدها نحله و مکتب فکری در گوشه و کنار دنيا متولد می‌شوند و پس از چندی از ميان می‌روند و اثری از آن‌ها باقی نمی‌ماند. اما مکتب انبيای الهی و نام و ياد پيامبران خدا همچنان پابرجاست. مردم هنوز پيامبران را به نيک‌نامی‌ می‌شناسند و به شخصيت والای ايشان احترام می‌گذارند و آيينی را که ايشان برای بشريت به ارمغان آورده‌اند، پاس می‌دارند. پس اديان ابراهيمی همچنان پايدار و پابرجا و جذاب هستند. معناي دوم «قَيِّم» بودن دين اين است که دين، انسان‌ها را زنده و پابرجا می‌کند. کلمۀ «قَيِّم» علاوه بر اينکه به معنای پابرجا است، به معنای برپاکننده نيز هست. «دين قَيّم» نيز دينی است که آموزه‌های آن، آدمی را از جهل و خرافه به‌در می‌آورد و استعدادهای او را شکوفا می‌کند و او را پابرجا و شاداب می‌گرداند و زمينه‌ساز نزديکی او به خدا می‌شود و انسان را به معنای واقعی انسان می‌کند. بنابراين اديان الهی «قيّم» هستند؛ زيرا هم پابرجا و استوارند، هم پيروان خود را استوار و سرزنده می‌کنند و استعدادهای انسانی ايشان را شکوفا می‌سازند. ▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲۲،صص۳۶۴-۳۶۹. @Hedayatnoor
🔰۲۷۵- چه عاملی باعث شد زندانیِ آزادشده، یوسف علیه‌السلام را فراموش کند؟ 🔹خداوند متعال می‌فرمايد: «فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ»؛ يعنی شيطان باعث شد که آن زندانی درخواست يوسف علیه السلام را فراموش کند و او را به ياد پادشاه نياورد. نتيجه آن شد که جناب يوسف علیه السلام چندين سال در زندان بماند. به طور کلی وقتی آدميان دوران سختی و فشار را از سرمی‌گذرانند و به روزگار راحتی، ثروت و گشايش پامی‌گذارند، دشواری‌ها پيشين را فراموش می‌کنند و دچار غرور می‌شوند و يادشان می‌رود که کجا بوده‌اند و چه کرده‌اند يا حتی با چه کسانی قول و قرار داشته‌اند. شايد بتوان اين خصيصه را يک رذيلت اخلاقی برشمرد و از آنجا که همۀ رذايل اخلاقی ريشه در وسوسه‌های شيطانی دارند، تو گويی کسی که وضعيت نکبت‌بار گذشته و قول و قرارهايش را فراموش می‌کند، به دسيسۀ شيطان دچار نسيان شده است. اين نسيان و فراموشی زمينه‌ساز رفتارهايی ناپسند است که خود عملی شيطانی است. اميرالمؤمنین علیه‌السلام برای جلوگيری از بروز چنين حالتی می‌فرمايد: «مِنْ كَرَمِ الْمَرْءِ بُكَاهُ عَلَى مَا مَضَى مِنْ زَمَانِهِ وَ حَنِينُهُ إِلَى أَوْطَانِهِ وَ حِفْظُهُ قَدِيمَ إِخْوَانِهِ». از نشانه‌های کرامت و بزرگواری مرد، گريۀ اوست بر آنچه از زمان عمر او گذشته است و اشتياق او به وطنش و نگهداشتنِ دوستان و برادران قديمی‌اش. در اين ميان، فراموش کردن الطاف و عنايات خداوند از همه بدتر است و آدمی را به ورطۀ کفران نعمت می‌کشاند. اين فراموشی نيز کاری شيطانی است: «اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِكْرَ اللهِ» شيطان بر آنان چيره شده و ياد خدا را از خاطرشان برده است. ▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲۲،صص۳۷۳-۳۷۱. @Hedayatnoor
🔰۲۷۶- آیا کمک گرفتن حضرت یوسف علیه السلام از زندانیِ آزادشده کار درستی بود؟ 🔹اينکه انسان برای برآورده شدن خواسته‌هايش در دنيا از ديگران ياری بگيرد، منع شرعی ندارد. اگر چنين منعی وجود داشته باشد، بايد جامعۀ بشری را به کلی تعطيل کرد؛ زيرا زندگی اجتماعی مبتنی بر روابط ميان انسان‌هاست و يکی از مهم‌ترين روابط، ياری‌رسانی به يکديگر و ياری گرفتن از همديگر است. اساساً بدون ياری کردن ديگران و بدون کمک گرفتن از آنان، کارها به سرانجام نمی‌رسد و زندگی اجتماعی به پيش نمی‌رود. خداوند تمام امور عالم را بر اساس واسطه‌گری قرار داده است و تمام امور عالم بر اين مبنا اداره می‌شود. برای نمونه دانشمندی که عمر خود را لابه‌لای کتاب‌ها گذرانده است، برای تهيۀ نان و پوشاک به ديگران نيازمند است. از آن سو، نانوا و خياط برای کسب علم و معرفت به دانشمندان نياز دارند. لذا نوعی تسخير طرفينی در روابط اجتماعی مشاهده می‌شود.حتی خداوند متعال با بيان عبارت نورانیِ «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى»، از انسان‌ها می‌خواهد که در امور معنوی نيز به يکديگر ياری برسانند و کمک‌کار هم باشند. در همين راستاست که می‌توان گفت توسل به اوليای الهی که واسطۀ فيض الهی و نزول رحمت و برکت خداوند هستند، برای پيشرفت در مسير عبوديت يا برآورده شدن حاجات شرعی، کاری صحيح است. انسان مؤمن هنگامی که به اوليای الهی متوسل می‌شود، به‌خوبی می‌داند که آنان از خود قدرت و ارادۀ مستقلی ندارند و هرچه دارند از لطف و عنايت خداوند است. بنابراين، حضرت يوسف علیه السلام کار درستی انجام داد و از فرصت پيش‌آمده برای خلاصی از زندان به‌خوبی بهره برد. ▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲۲،صص. ۳۸۱-۳۸۰. @Hedayatnoor
🔰۲۷۷- چرا در قرآن اسامی متعددی برای جان انسان اختصاص یافته است؟ 🔹نام‌هايی که در قرآن برای معرفی نفْس مطرح شده‌ا‌ند ، هر کدامشان به يک کارکرد نفْس اشاره دارند. دليل تفاوت اين تعابير، تعدد نفْس نيست؛ بلکه این تعابير از شئون مختلف نفْس پرده برمی‌دارد و اين تحفۀ الهی را به آدمی می‌شناساند. انسان هنگامی که پا به دنيا می‌گذارد، نفْسی دارد که هم برای تقواورزی و هم برای فسق و فجور آماده است. «سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً» يعنی نفْستان شما را تسويل کرده است. تسويل کار شيطان است و هنگامی رخ می‌دهد که تمنّيات نفسانی انسان نزد او آراسته می‌گردد و از قوّه به فعل درمی‌آيد. به اين مرتبه از نفس، «نَفْس مُسَوِّلَة» می‌گويند. شيطان در اين مرحله، بر کينه‌ها، حسدها و شهوت‌های آدمی کبريت می‌زند و آن‌ها را شعله‌ورتر می‌کند. در ادامه با نشانی‌هايی که شيطان به نفس می‌دهد، نفس از مرحلۀ مسوّله به مرحلۀ امّاره پا می‌گذارد و در اين مرحله، نفس امّاره آدمی را به سوی زشتی‌ها و پلشتی‌ها فرا می‌خواند و امر می‌کند. اگر آدمی با پذيرش دعوت انبيا و گوش سپردن به حقايق وحی، جان خود را به تربيت الهی آراسته کند، از مرحلۀ «نفس مُسَوِّلَة» می‌گذرد و به مرحلۀ «نَفْس لَوَّامَة» صعود می‌کند. يعنی اگر خطايی از او سر زند، «نَفْس لَوَّامَة» به ميدان می‌آيد و آرام و قرار را از او می‌گيرد و آدمی پشيمان از انجام آن کار، خودش را سرزنش می‌کند که چرا چنين رفتار ناشايستی از او سر زده است. اگر آدمی به ملامت‎های «نفس لَوَّامَة» پاسخ مثبت دهد، به مرحلۀ بعدی صعود می‌کند و در مرتبۀ «نَفْس مُلْهِمَة» از الهامات ربانی و تقوايی بهره‌مند می‌شود. بعد از آنکه آدمی به پيام‌های رحمانی پاسخ مثبت می‌دهد و به انجام کارهای خداپسندانه مبادرت می‌ورزد، اندک اندک به مرتبۀ والای «نَفْس مُطْمَئِنَّة» صعود می‌کند. در اين مرحله اضطراب‌ها، تلاطم‌ها و خيالات نامربوط از وجود آدمی رخت برمی‌بندد و او را قرار و آرامش فرامی‌گيرد. ▫️کتاب مشکاة، تفسیر قرآن کریم، ج۲۲،صص. ۴۱۹-۴۱۴. @Hedayatnoor