eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
باجناق خودم پیشنهاد دادم که بیاید با خودم باجناق شود. و همین مقدمه ای برای ازدواجش شد. به مادر خانمم گفتم: این رفیق ما، جعفر آقا، از مال دنیا چیزی غیر از یک دوربین عکاسی نداره. گفت: مادر، اینها مال دنیاست؛ بگو ببینم از دین و ایمان چی داره؟ گفتم: از این جهت که هر چی بگم کم گفتم! ما که به گرد پای او هم نمی رسیم. گفت: خدا حفظش کنه. من هم دنبال همچین دامادی بودم. شهید سرتیپ حاج محمدجعفر نصر اصفهانی جانم فدای اسلام، ص42 رسول خدا ص از هم کفو خود زن بگیرید. عرض شد: هم کفو کیانند؟ فرمودند: المؤمنون بعضهم اکفاء بعض؛ برخی از مؤمنان هم کفو یکدیگرند. اصول کافی، ج5، ص337             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
8.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 اربعینی ها! محرم و صفر تمام شد ... 🔻یک پیشنهاد تا محرم سال بعد 👌 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
4_5981175777146702429.mp3
5.31M
مناجات | از دست فراقت گله دارم گله دارم ◾️ 🔹             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
غروب جمعه نزدیک می‌شود و دوباره تو از ظهور ما ناامید می‌شوی... 😔😔             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
سكوت پر معنايى همه جا را فرا گرفته است. امام رو به حُرّ مى كند: ــ مى خواهى با ياران خود نماز بخوانى؟ ــ نه، ما با شما نماز مى خوانيم. لشكر حُرّ به دستور او پشت سر امام به نماز مى ايستند. آفتاب گرم و سوزان بيابان، همه را بى تاب كرده است. همه به سايه اسب هاى خود پناه مى برند. بار ديگر صداى امام در اين صحرا مى پيچد: "اى مردم كوفه! مگر شما مرا به سوى خود دعوت نكرده ايد؟ اگر شما مرا نمى خواهيد من از راهى كه آمده ام باز مى گردم". حُرّ پيش مى آيد و مى گويد: "اى حسين! من نامه اى به تو ننوشته ام و از اين نامه ها كه مى گويى خبرى ندارم". امام دستور مى دهد دو كيسه بزرگ پر از نامه را بياورند و آنها را در مقابل حُرّخالى كنند. خداى من، چقدر نامه! دوازده هزار نامه!! يعنى اين همه نامه را همشهريان من نوشته اند. پس كجايند صاحبان اين نامه ها؟ حُرّ جلوتر مى رود. تعدادى از نامه ها را مى خواند و با خود مى گويد: "واى! من اين نام ها را مى شناسم. اينها كه نام سربازان من است!". آن گاه سرش را بالا مى گيرد و نگاهى به سربازان خود مى كند. آنها سرهاى خود را پايين گرفته اند. فرمانده غرق حيرت است. اين ديگر چه معمّايى است؟ حُرّ پس از كمى تأمل به امام حسين(ع) مى گويد: "من كه براى تو نامه ننوشته ام و در حال حاضر نيز، مأموريّت دارم تا تو را نزد ابن زياد ببرم". حُرّ راست مى گويد. او امام را به كوفه دعوت نكرده است. اين مردم نامرد كوفه بودند كه نامه نوشتند و از امام خواستند كه به كوفه بيايد. امام نگاه تندى به حُرّ مى كند و مى فرمايد: "مرگ از اين پيشنهاد بهتر است" و آن گاه به ياران خود مى فرمايد: "برخيزيد و سوار شويد! به مدينه برمى گرديم". <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فقط ۱۷ روز تا مسابقه مونده🌹🌹
شبتون بخیر التماس دعا 🌟✨🌙🌟✨🌙
بسم الله الرحمن الرحیم خدایا : اولین روز هفته رو با نام و یاد تو و توکل بر تو شروع می‌کنم🦋🦋 الهی به امید تو 🦋🌹💖🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
هر صبح به چشمانت فکر می کنم که نگاهم می کنند... بعد، بغض زندگی را پایین می فرستم سلام به برق نگاهت             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃⛰☀️سلام یارانِ همدل و همراه 🍃🍀☀️طلوع دوباره خورشید 🍃💐آغاز یک فصل جدید در زندگی‌ست... 🍃🌼آغاز یک روحیه عالی و فکر متعالی 🍃🌸آغاز یک هدف و اقدام جدید 🍃🌺☀️آغازی که نوید می‌دهد👇 🍂⛰که سخت‌ترین‌ها، 🍂🌼تلخ ترین‌ها 🍂🥀و تاریک‌ترین‌ها هم تمام می‌شود 🍃🌴💐و همه‌چیز دوباره از نو شروع می‌شود             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
💌 💗 چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینکه اون روز مندلی زنگ زد و گفت که به اون پیشنهاد ازدواج داده و در کمال ادب پیشنهادش رد شده ... و بهم گفت یه احمقم که چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد کردم و ... . دیگه خون جلوی چشمم رو گرفته بود ... می خواستم به بدترین شکل ممکن حالش رو بگیرم ... . پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب کردی ... من اینطوری لباس می پوشیدم چون در شان یک دختر ثروتمند اصیل نیست که مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار کنه ... . همون طور که توی آینه نگاه می کردم، پوزخندی زدم و رفتم توی اتاق لباس هام ... گرون ترین، شیک ترین و زیباترین تاپ و شلوارک مارکدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب کردم ... یکم آرایش کردم ... و رفتم دانشگاه ... . از ماشین که پیاده شدم واکنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه ای که براش کشیده بودم می خندیدم ... بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ... رفتم سمتش و گفتم: آقای صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت کنم ... . سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد ... چهره اش رفت توی هم ... سرش رو پایین انداخت ... اصلا انتظار چنین واکنشی رو نداشتم ... . دوباره جمله ام رو تکرار کردم ... همون طور که سرش پایین بود گفت: لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید ... رنگ صورتش عوض شده بود ... حس می کردم داره دندون هاش رو محکم روی هم فشار میده ... به خودم گفتم: آفرین داری موفق میشی ... مارش پیروزی رو توی گوش هام می شنیدم ... . با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازک کردم و گفتم: اما اینجا کتابخونه است ... . حالتش بدجور جدی شد ... الانم وقت نمازه ... اینو گفت و سریع از جاش بلند شد ... تند تند وسایلش رو جمع می کرد و می گذاشت توی کیفش ... . مغزم هنگ کرده بود ... از کار افتاده بود ... قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه ... . دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم ... با عصبانیت دستش رو از توی دستم کشید ... . با تعجب گفتم: داری میری نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟ ... . سرش رو آورد بالا ... با ناراحتی و عصبانیت، برای اولین بار توی چشم هام زل زد و خیلی محکم گفت: نه ... . 🎁 🎁🎁 🎁🎁🎁 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 تعجب متخصصان از مطالعات گسترده رهبر انقلاب در حوزه‌های مختلف و اطلاعات دقیق ایشان             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸