eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ الهی ... ای نام توشیرین ای ذات تودیرین خوشم که معبودم تویی خرسندم که مقصودم تویی سلام صبحتون بخیر الهی به امید تو💚 💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌿 رفته بودیم سر جلسه استاد می‌گفت یه ذکری هست میونبر همه مشکلات...🌿 حلال همه مشکلات...(: اصلا این ذکر جادو میکنه💭 دفتر و مداد دستم گرفتم ذکر رو یاد داشت کنم...✏️ استاد گفت می‌دونید این ذکر چیہ؟! اللهم عجل لولیک الفرج...🌱 (: 🌱 ‌‌↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
5.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃 خداوندا امروز را در نام زیبایت صبح می‌کنم باشد که مرا از من رهایی دهی و در فیض خودت زندگی‌ام را برکت ببخشی تا هر آنچه ارادہ و خواست تو در آن است برایم مقدر شود 🌸 الهـی بـه امیـد تـو🌸 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ بشارت های الهی در قرآن (0⃣1⃣) ✅💐 بشارت به پیروزی 💐✨ یکی از روش‌های آرامش بخشی و امیدآفرینی دادن بشارت و خبرهای مسرت بخش و خوشحال کننده است. معمولاً انسان وقتی به یک نوع مشکل، گرفتاری، سختی و ناراحتی مبتلا می‌شود و در وضعیت بحران روحی و روانی، قرار می‌گیرد، در چنین شرایطی تنها یک عامل می‌تواند اسباب آرامش و امید انسان را فراهم سازد و آن عامل چیزی جز یک بشارت و خبر خوش نخواهد بود. 💐✨ در آیه 13 سوره صف، خداوند با استفاده از این روش، به مسلمانان روحیه و امید و بشارت به پیروزی می‌دهد: 💐💫 وَأُخْرَىٰ تُحِبُّونَهَا ۖ نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (آیه 13 سوره صف) و (نعمت) دیگری که آن را دوست دارید به شما می‌بخشد، و آن یاری خداوند و پیروزی نزدیک است؛ و مؤمنان را بشارت ده (به این پیروزی بزرگ)! ✅💐  خداوند به وعده‌هاى خود عمل مى‌كند: 1⃣💐 در اينجا: «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ» و در جاى ديگر: «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» 2⃣💐 در اينجا: «فَتْحٌ قَرِيبٌ» و در جاى ديگر: «إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً» ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
خودم را درآینه برانداز میکنم. لباس بلند آبی روشن،با آستین های بلند و کلوش،با کمربند قرمز، طوری که نه گشاد است و نه برآمدگی هایم را نشان میدهد. شال قرمز و صندل های قرمز را میپوشم. ترجیح میدادم مشکی سر کنم،برای حال زار و تنهایی ام سیاه بپوشم. اما منیر نگذاشت و گفت، سال تحویل نباید تیره بپوشم... دستبندم را میبندم و کیف قرمزم را برمیدارم. قرآن کوچکم را داخلش میگذارم تا لحظه ی آغاز سال نو،آرامش را از آن وام بگیرم. موبایلم را برمیدارم و به عمو پیام میدهم:من دارم میرم عمو، برام دعا کنید. سریع جوابم را میدهد:مراقب خودت باش،کاش اونجا بودم... آرزوی مرا گفت...کاش اینجا بودی عمو.... شالم را محکم و لبنانی سر میکنم و در آینه به خودم خیره میشوم،بعد از دوسال،این اولین بار است که میخواهم دوباره به همان جمع باز گردم. اضطراب در وجودم لانه میدواند. مامان وارد اتاق میشود. نگاهی سرشار از یأس به سرتا پایم میاندازد و میگوید:حداقل یه چیزی به صورتت بمال. بذا یه کم رنگ بیاد تو صورتت.. و از اتاق خارج میشود. پوست روشنم،رنگ پریده به نظر میرسد و لب هایم خشک و بی روح شده. زیر لب میگویم:به قول حافظ: ) به آب و رنگو خالو خط چه حاجترویزیبارا( با سلام و صلوات،از خانه خارج میشوم . خدایا خودم و دلم را به تو میسپارم . و از همه مهم تر: ایمانم را.... ☘ 🌹☘ 🌹🌹☘ 🌹🌹🌹☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 هم میشه کرد و فرزند آورد و هم میشه نخبه شد و ادامه تحصیل داد! ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
21.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 ببينيد| لحظات ديدنی گفت و شنود رهبرمعظم انقلاب با دانشجویان 🗓 ويژه‌ی روز دانشجو ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🙃 گاهی وقتا که فکر میکنی دنیا بهت سخت گرفته..😖 به جای فاز غم برداشتن و دنبال یه نفر واسه درد و دل گشتن یا با کارای بی خود حواس خودتو پرت کردن..😕 یه گوشه پیدا کن و با خودش حرف بزن..✨ اگه میخوای گله کنی آروم به خودش بگو.. چه کسی رو میخوای پیدا کنی که شنونده تر و با درک و مهربون تر از *خدا* باشه؟!!🤍 تا حس تنهایی و بی کسی اومد سراغت،یه گوشه ی دنج پیدا کن و باهاش حرف بزن.. بگو من میدونم تو همیشه هستی..من بهت اعتماد دارم و میدونم که همیشه هوامو داری ...🥺❤‍🩹 پس توکل میکنم به خودت...😌🖐🏻 ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
بچه ها..! یه جوری تویِ جامعه راه برید..؛ که همه بگن این بویِ امام زمان میده..! اگه بگی چی شد که شهیدا شهید شدن؟ میگم یه روده راست تو شِکَمِشون بود راست میگفتن امام زمان دوسِت داریم. بیاید راست بگیم که امام زمان(عج) رو دوست داریم. ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
💖 قرن سوم هجرى است، اينجا شهر بغداد است، من در جستجوى خانه استاد بَلاذُرى مى باشم. او تاريخ نويس بزرگى است، او در حال نوشتن كتابى درباره تاريخ اسلام است كه تاكنون 40 جلد آن تمام شده است. او در موضوعات مختلف كتاب نوشته است و دانشمندان اهل سنّت به كتاب هاى او اعتماد مى كنند و از آن ها بهره مى برند. سرانجام خانه استاد بَلاذُرى را مى يابم، در خانه را مى زنم، پسر او در را به رويم باز مى كند و مرا نزد استاد مى برد. وقتى با استاد روبرو مى شوم، سلام مى كنم و جواب مى شنوم. وقتى او مى فهمد من ايرانى هستم، به زبان فارسى با من سخن مى گويد، من تعجّب مى كنم و مى گويم: ــ جناب استتاد! شما مى توانيد فارسى حرف بزنيد؟ ــ من مدّت زيادى، مترجم بوده ام. من متن هاى باارزشى را از فارسى به عربى ترجمه كرده ام و دانش ارزشمند ايرانيان را براى مردم بيان نموده ام. ــ من اين مطلب را نمى دانستم، مردم هم شما را بيشتر به عنوان يك تاريخ شناس مى شناسند، به راستى چطور شد كه شما به ترجمه آثار فارسى علاقه مند شديد؟ ــ يادش به خير زمانى كه مأمون، خليفه بود. چه روزگارى بود آن روز! وقتى او به خلافت رسيد دستور داد تا همه كتاب هاى علمى به زبان عربى ترجمه شود، گروهى به ترجمه آثار يونانى پرداختند، من هم زبان فارسى را ياد گرفتم و به ترجمه متن هاى فارسى پرداختم. ــ الآن مشغول چه كارى هستيد؟ ــ در حال حاضر بيشتر در حديث كار مى كنم. آيا مى خواهى حديثى را كه الآن نوشتم برايت بخوانم؟ ــ بله. ــ عُمَر مى خواست به مكّه برود تا به زيارت خانه خدا برود و عُمره به جاى آورد، او نزد پيامبر آمد و از او اجازه گرفت. پيامبر به او اجازه داد و او را برادر خطاب كرد. ــ عجب! ــ اين نكته بسيار مهمّى است كه پيامبر، عُمَر را برادر خود خطاب مى كند، و نكته مهمتر اين كه عمر بدون اجازه پيامبر هيچ كارى انجام نمى داد. اين يعنى ايمان كامل! با شنيدن اين سخن به فكر فرو مى روم، من شنيده ام روزى كه پيامبر بين مسلمانان، پيمان برادرى مى بست، ميان هر دو نفر از آنها عقد برادرى برقرار كرد. در آن روز، على(ع) با چشم گريان نزد پيامبر آمد و فرمود: "اى پيامبر! بين همه مردم، پيمان برادرى بستى، امّا مرا فراموش كردى"! پيامبر رو به على(ع) كرد و فرمود: "اى على! تو در دنيا و آخرت برادر من هستى". على(ع) برادر پيامبر و نزديك ترين افراد به پيامبر بود. اكنون چگونه شده است كه استاد بَلاذُرى اين سخن را نقل مى كند؟ آيا واقعاً عُمَر اين گونه بود؟ اگر واقعاً عُمَر اين قدر به پيامبر احترام مى گذاشت و بدون اجازه پيامبر هيچ كارى نمى كرد، پس چرا به سخنان پيامبر گوش فرا نداد؟ چرا به خانه دختر پيامبر حمله كرد؟ پيامبر بارها گفته بود كه فاطمه(س)، پاره تن من است، خشنودى او، خشنودى من است، غضب او غضب من است، چرا عُمَر با فاطمه آن گونه برخورد كرد؟ در اين فكرها هستم، ناگهان به ياد مى آورم كه استاد بَلاذُرى از اهل سنّت است و عقايد خاص خودش را دارد. ●●●☆☆☆☆☆●●● eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🦋❤️🦋
4_5877215213278727314.mp3
7.88M
|⇦•عالِمۀ غَیر معلمه زینب .. زیبا ویژۀ ولادت عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها _ سید رضا نریمانی •ೋ ●•┄༻↷◈↶༺┄•● «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ» خدا |قرآن |بقره| ۲۲۲ خدا توبه کنندگان‌ را دوست‌ دارد .. ☘ 🌹☘ 🌹🌹☘ 🌹🌹🌹☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
غروب دوشنبه، ششم محّرم است و يك لشكر چهار هزار نفرى ديگر به نيروهاى عمرسعد افزوده مى شود. آمار سپاه او به بيست هزار نفر رسيده است. صداى قهقهه و شادى آنها دل حَبيب بن مظاهر را به درد مى آورد. آخر، اى نامردان، به چه مى خنديد؟ نماز مى خوانيد و در نماز بر پيامبر و خاندان او درود مى فرستيد، ولى براى جنگ با فرزندِ دختر او، شمشير به دست گرفته ايد؟ نگاه كردن و غصّه خوردن، دردى را دوا نمى كند. بايد كارى كرد. ناگهان فكرى به ذهن حبيب مى رسد. او خودش از طايفه بنى اَسَد است و گروهى از اين طايفه در نزديكى كربلا منزل دارند. حبيب با آنها آشنا است و پيش از اين، گاهى با آنها رفت و آمد داشته است. در ديدارهاى قبلى، آنها به حبيب احترام زيادى مى گذاشتند و او را به عنوان شيخ و بزرگ قبيله خود مى شناختند. اكنون او مى خواهد پيش آنها برود و از آنها بخواهد تا به يارى امام حسين(ع) بيايند. حبيب به سوى خيمه امام حسين(ع) حركت مى كند و پيشنهاد خود را به امام مى گويد. امام با او موافقت مى كند و او بعد از تاريك شدن هوا به سوى طايفه بنى اَسَد مى رود. افراد بنى اَسَد باخبر مى شوند كه حبيب بن مظاهر مهمان آنها شده است. همه به استقبال او مى آيند، امّا تعجّب مى كنند كه چرا او در دل شب و تنها نزد آنها آمده است. حبيب صبر مى كند تا همه جمع شوند و آن گاه سخن مى گويد: "من از صحراى كربلا مى آيم. براى شما بهترين ارمغان ها را آورده ام. امام حسين(ع) به كربلا آمده و عمرسعد با هزاران سرباز، او را محاصره كرده است. من شما را به يارى فرزند پيامبر دعوت مى كنم. نمى دانم سخنان اين پيرمرد با اين جوانان چه كرد كه خون غيرت را در رگ هاى آنها به جوش آورد. زنان، شوهران خود را به يارى امام حسين(ع) تشويق مى كنند. در قبيله بنى اَسَد شور و غوغايى بر پا شده است. جوانى به نام بِشر جلو مى آيد و مى گويد: "من اوّلين كسى هستم كه جان خود را فداى امام حسين(ع) خواهم نمود". تمام مردان طايفه از پير و جوان ( كه تعدادشان نود نفر است )، شمشيرهايشان را برمى دارند و با خانواده خود خداحافظى مى كنند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef