#هفتشهرعشق
#دوازدههمینمسابقه
#صفحهصدسییکم
خورشيد روز عاشورا در حال غروب كردن است. به دستور عمرسعد آب در اختيار اسيران قرار مى گيرد.
عمرسعد مى خواهد در صحراى كربلا بماند، چون سپاه كوفه خسته است و توان حركت به سوى كوفه را ندارد. از طرف ديگر ابن زياد منتظر خبر است و بايد خبر پيروزى را به او برسانند.
عمرسعد خُولى را مأمور مى كند تا پيش از حركت سپاه، سرِ امام را براى ابن زياد ببرد. سرِ امام كه پيش از اين بر سر نيزه كرده اند را از بالاى نيزه پايين مى آورند و تحويل خولى مى دهند. او همراه عدّه اى به سوى كوفه پيش مى تازد.
خُولى و همراهان پس از طى مسافتى طولانى و بدون معطّلى، زمانى به كوفه مى رسند كه پاسى از شب گذشته است. او به سوى قصر ابن زياد مى رود، امّا درِ قصر بسته و ابن زياد در خواب خوش است.
او مى خواهد مژدگانى خوبى از ابن زياد بگيرد، پس بايد وقتى بيايد كه ابن زياد سر حال باشد. براى همين، به سوى منزل باز مى گردد تا فردا صبح نزد او بيايد.
ــ درِ خانه ما را مى زنند.
ــ راست مى گويى، به نظر تو كيست كه اين وقت شب به درِ خانه ما آمده است.
اين دو زن نمى دانند كه اكنون شوهرشان، پشت در است. آيا اين دو زن را مى شناسى؟
اينها همسران خولى هستند. يكى به نام "نَوار"، و ديگرى به نام "اَسَديّه" است.
صداى خُولى از پشت در بلند مى شود: "در را باز كنيد كه بسيار خسته ام".
همسران خُولى در را باز مى كنند و او وارد خانه مى شود و تصميم مى گيرد نزد نَوار برود.
خولى همراه نَوار به سوى اتاق او حركت مى كند. خُولى، سرِ امام را از كيسه اى كه در دست دارد بيرون مى آورد و آن را زير طشتى كه در حياط خانه است، قرار مى دهد و به اتاق مى رود. نَوار براى شوهرش نوشيدنى و غذا مى آورد. بعد از شام، نَوار از خُولى مى پرسد:
ــ خُولى، چه خبر؟ شنيدم تو هم به كربلا رفته بودى؟
ــ تو چه كار به اين كارها دارى. مهم اين است كه با دست پر آمدم، من امشب گنج بزرگى آورده ام.
ــ گنج! راست مى گويى؟
ــ آرى، من سرِ حسين را با خود آورده ام.
ــ واى بر تو! براى من، سرِ پسر پيامبر را به سوغات آوردى. به خدا قسم ديگر با تو زندگى نمى كنم.
نَوار از اتاق بيرون مى دود و خولى او را صدا مى زند، امّا او جوابى نمى دهد. نَوارمى خواهد براى هميشه از خانه خُولى برود كه ناگهان مى بيند وسط حياطِ خانه، ستونى از نور به سوى آسمان كشيده شده است.
خدايا! اين ستون نور چيست؟
او جلو مى رود. اين نور از آن طشت است. كبوترانى سفيد رنگ دور آن طشت پرواز مى كنند.
نَوار كنار طشت نورانى مى نشيند و تا صبح بر امام حسين(ع) گريه مى كند.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#امامحسینعلیهالسلام
#دوازدههمینمسابقه
#ویژهیماهمبارکرمضان
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥دعای برای اموات
🔸تاثیر دعا و فاتحه برای اموات در برزخ
#ماه_رمضان
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی استاد عالی
🎬موضوع: توبه جانانه...
#ماه_رمضان
#ماه_رمضان
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
✍تمام دنیا را بگردی
هیچکس جز مادر
دوستت نخواهد داشت
از آن دوست داشتنهای تمام نشدنی
تمام دنیا را بگردی
هیچکس جز پدر
غصه دار غمهایت نیست
پس دنیایت را به پایشان بریز ...
مادرے میگفت
من چهار فرزندم را در تنها
اتاق منزل کوچکم بزرگ ڪردم
اما حالا آنها در چهار منزل
بزرگ خود برای من
یک اتاق کوچک ندارند
قدرشونو بدونیم🌹
#ماه_رمضان
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
#راهنما💡
می گوییم به واجبات می پردازیم،
مستحبات شد شد، نشـد هم نشـد !🥲
اما•••
این مستحبات است که انسان
را به جایی می رساند . . .
چون واجبات را که همه انجام میدهند..
آنکه میخواد به خدا برسد باید فرا تر از بقیه به عبادت و انجام مستحبات بپردازد✨
#ماه_رمضان
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
بنام دوست
گشاییم دفتر صبح را
بسم الله النور✨
روزمان را با نام زیبایت آغاز میکنیم
در این روز به ما رحمت و برکت ببخش
و کمکمان کن تا زیباترین روز را
داشته باشیم
الهی به امید تو 💚
🦋🌹💖
دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ محبّاً لأوْلیائِکَ ومُعادیاً لأعْدائِکَ مُسْتَنّاً بِسُنّةِ خاتَمِ انْبیائِکَ یا عاصِمَ قُلوبِ النّبییّن.
خدایا، مرا در این ماه دلبسته اولیائت و دشمن دشمنانت قرار ده و آراسته به راه و روش خاتم پیامبرانت گردان، ای نگهدارنده ی دل های پیامبران.
🦋🌹💖
#سلام_امام_زمانم
یابن الحسن امیرِ دلیرِ سوارهـا
معنا بده بہ حسرٺِ دلِ بیقرارهـا
منجے، بیا، زمان و زمین در هم آمده
از بس گناه پر شده در این دیارهـا
فرج مولا صلواتـــــــ
#ماه_رمضان
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺
✅ آداب استغفار در قرآن (7⃣)
✅💐 ذکر صفات خداوند
💐✨ مطلوب بودن ذکر صفات کمال خداوند، هنگام درخواست آمرزش در آیات مختلفی از قرآن اشاره شده است.
💐✨ برای مثال در آیه 151 سوره اعراف، حضرت موسی (ع) حاجت و دعای خود را در بین دو صفت از صفات خداوند سبحان که یکی صفت ولایت که مخصوص به مقام ربوبی است و دیگری آمرزش او که بهترین آمرزشهاست قرار داد و بعد حاجت خود را درخواست نمود و چنین گفت:
💐💫 قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ ۖ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ (آیه 151 سوره اعراف)
(موسی) گفت: «پروردگارا! من و برادرم را بیامرز، و ما را در رحمت خود داخل فرما، و تو مهربانترین مهربانانی!»
✅💐 از آداب دعا، تجليل از خداوند است.
✅💐 در دعا، از الطاف و صفات خدا ياد كنيم.
#استغفار
#ذکر_صفات_خداوند
🌹به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
#ماه_رمضان
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
#مسیحاےعشق
#پارت_صدهفتادششم
:+مزاحمتون نمیشم آقای شریفی... فقط اومدم خانمم رو برسونم،گفتم سلامی هم به شما عرض
کنم..خدانگه دار
برمیگردم تا از اتاق بیرون بروم.
:_آقای آریا؟
:+بله؟
:_تبریک میگم،بابت ازدواجتون... امیدوارم خوشبخت بشید
:+ممنون
از اتاق بیرون میروم.
حس بهتری دارم،همین عرض اندام کوچک در دانشگاه تا حدودی اتفاقات مشابه شریفی را از
دور نیکی میپراند.
شاید نیکی با دانستنش حتی از دستم عصبانی بشود اما چاره ی دیگری ندارم!
دوست داشتم یقه ی شریفی را بگیرم و رخوت مشت هایم را روی صورتش پیاده کنم...
اما این رفتار متشخص و متین،برای نیکی بهتر است..
از دانشگاه خارج میشوم.
★
:_الو مانی پشت فرمونم..کارواجب داری بگو..
:+مسیح من به مامانینا گفتم شما چهار پنج ساعت دیگه میرسین ایران...
:_چی؟؟ نه نیکی قراره بره تولد امروز.. نمیشه،کنسلش کن
:+مسیح،من خانم نیازی نیستم قرارای کاریت رو کنسل کنما.... مگه شوخیه میڱی کنسل کن؟
:_بگو پروازشون تأخیر داشته.. بگو شب میرسن...
ترجیحا بگو نصفه شب،حوصله ندارم تا فرودگاه برم
:+به خاطر مهمونی نیکی من برم یه دروغ دیگه بگم؟مسیح تو چته؟؟
:_مانی نمیتونم حرف بزنم.. باید برم غذا بخرم..نیکی الان خسته و گشنه میرسه خونه
:+الو؟ببخشید میتونم با آقای مسیح آریا صحبت کنم؟
:_چرا چرت میگی مانی؟؟
:+ تو مسیح،برادر من نیستی...تو یه پسر عاشق پیشه ی شونزده ساله ای..
نمیفهمم مانی چه میگوید...
:_مزخرف نگو
:+حواست باشه داری با چشم باز،پا تو چه چاهی میذاری...
:_مثل آدم حرف بزن ببینم دردت چیه مانی؟
:+ صوریش شده
ِ
دردم اینه که برادر لجباز کله شقم،عاشق زن ...
من؟ عاشق نیکی شده ام؟؟از صراحت کلامش دهانم خشک میشود.
سعی میکنم تلخی کلام مانی را با لبخندِ تصنعی ام بگیرم.
:_چرا؟ چون گفتم نیکی تولد دعوته؟ چون میخوام براش غذا بگیرم؟ فکر کردی عاشقش
شدم؟من،مانی؟ من عاشق میشم؟
:+یه کم به کارات فکر کن،یه روز به مسیح میگفتن قراره سیل بیاد،قراره هممون بمیریم اصلا اگه
خبر میدادن نصف دنیا با هم خراب شده،پوزخند میزد...
راست میگوید،من ..
:+الان همون مسیح نگران گرسنگی یه دختربچه است...اونم یه دختر مثل نیکی...
:_مانی...
:+مسیح.. یادت نره،به نیکی قول دادی یه ماه بعد این ماجرا تموم میشه.. ده روزش گذشته
:_بسه مانی
🌹به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
#ماه_رمضان
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالکمالبندگی
@hedye110
🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸