1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
#کتابدا🪴
#قسمتدویستبیستششم🪴
🌿﷽🌿
وانت راه افتاد. باد به صورتم می خورد و پوستم میسوخت. ساکت
بودم. سپاهی ها با هم حرف می زدند و می گفتند: بی سیمی که از
آن زن و مردها گرفته اند، بی سیم مادر بوده و آنها صد در صد
ستون پنجمی بوده اند. بعد به من گفتند: خواهر ما خیلی وقت بود
که اومده بودیم، منتهی شما رو که اون طور دیدیم میخکوب شدیم.
جرأت نکردیم جلو بیایم. ما هم خیلی ناراحت شدیم.
جوابی ندادم، به تنها چیزی که فکر می کردم، این بود که حسین
طانی نژاد به من دروغ گفته. می خواستم پایم به مسجد برسد،
بروم عقده هایم را سر حسین خالی کنم. رودربایستی را کنار
گذاشته بودم. نفهمیدم راه چطور گذشت.
ماشین جلوی مسجد توقف نکرده از ماشین پریدم پایین. دویدم توی
مسجد. از همان جلوی در صدا زدم: حسین، حسین، حسین
دروغگو، نامرد على که شهید شده. تو به من میگی علی رفته خط
یک دفعه دیدم همه جا سكوت مطلق است. هیچ خبری از آن همه
مجروح و هیاهو نیست. آقای نجار ضربتی از جا پرید و با
عصبانیت گفت: هیس، یواش. چه خبرته؟ چرا اینجوری میکنی؟
این سر و صداها چیه؟ همه خوابیدن. خسته اند.
گفتم: این حسین دروغگو به من میگه على خطه. علی شهید شده.
این را که گفتم، آقای نجار از حالت اعتراضش خارج شد و به
آرامی گفت: خب آرام باش، آرام باش. بچه ها خوابیدند. همه خسته
اند. دم صبحه تا الان همه بیدار بودن و بیچاره بچه ها با همان
صداها از خواب بیدار شدند و فهمیدند چه اتفاقی افتاده. بغلم
کردند، دلداری ام دادند و گریه و زاری کردند. آتشی به جانم بود
که یکجا نمی توانستم قرار پیگیرم، آقای نجار به بچه ها گفت یک
آمپول آرام بخش بهش تزریق کنید. نمی خواستم آرام بخش بگیرم.
تقلا می کردم از زیر دستشان بلند شوم. چند نفری دستم را گرفته
بودند، تکان نخورم. بچه ها چند بار مجبور شدند سرنگ را از
شریان دستم بیرون بکشند. می ترسیدند رگ دستم پاره شود. هی
میگفتم: تو رو به خدا. من نباید بخوابم. من باید برم علی رو بیارم.
تو رو به خدا من تنهام. هیچکس رو ندارم. نمی تونم تنها برم. با
من بیایید. میگفتند: باشه، باهات می آییم. حالا یه کم بخواب.
با وجود آرام بخش باز به خواب نمی رفتم. توی کابوس دست و پا
می زدم. نعره میزدم و یهو از جا می پریدم. بچه ها نگهم داشته
بودند و هی حرف می زدند، آرامم کنند. یکبار که بلند شدم گفتم:
من دیگر نمی توانم صبر کنم، باید بروم علی را بیاورم.
گفتند: حالا بذار اذان بدن.
دراز کشیدم و با صدای اذان از آن بیهوشی که داروی آرام بخش
باعث شده بود، پریدم. صدا از پشت میکروفن پخش می شد. این
صدا آرامش عجیبی بهم داد. بلند شدم. به دخترها گفتم با پنس خرده
شیشه هایی که کف پایم را اذیت می کرد بیرون بکشند. بعد رفتم
پاهایم را شستم، وضو گرفتم، توی شبستان که آمدم، رفتم کنار
ستونی ایستادم و نماز خواندم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی زیبا از زیارت عاشورا به همراه متن
با صدای علی فانی
#زیارت_عاشورا
#التماس_دعا_برای_ظهور🤲
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
□■□■□
مداحی_آنلاین_به_بدی_دیگران_چگونه_پاسخ_دهیم؟_حجت_الاسلام_هاشمی_نژاد.mp3
2.76M
♨️به بدی دیگران چگونه پاسخ دهیم؟
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #هاشمی_نژاد
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
➥ @hedye110
14.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک نوحه نوستالژیک را از حسین فخری
سوز و بیان نوحه و شعر آن بسیار بسیار بجا و مناسب است..
➥ @hedye110
Reza Hosein Zadeh Refighe Nime Rah Boodam.mp3
5.36M
🎵 به وقت مداحی...🖤
رضا حسین زاده
➥ @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄
خدایا
آغازی که تو
صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس با نام تو
آغاز می کنم روزم را
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊