مداحی_آنلاین_یه_سفر_ببر_کربلا_حجت_الاسلام_دارستانی.mp3
4.06M
1_3097007039.mp3
3.89M
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند
" سلام صبح عالیتان متعالی "
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
دیدن روی تو آسوده میسر نشود
این عطا بر من آلوده مقدر نشود
هرکسی سمت ظهور تو قدم بردارد
دلش از ظلمت ایام مکدر نشود...
#نذر_فرج_صلوات
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
#متن_عربی #متن_ترجمه #صفحه_90 سوره مبارکه #نساء
#سوره_4
#جزء_5
نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه
(https://erfan.ir)
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
4_5918067928585995469.mp3
2.02M
🔸ترتیل صفحه 90 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام نهاوند
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
☘️☘️☘️☘️
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
090-nesa-ta-1.mp3
5.1M
090-nesa-ta-2.mp3
3.17M
#کتابدا🪴
#قسمتسیصدپنجاهسوم🪴
🌿﷽🌿
از روی پل بوی شط را استنشاق می کردم و قند توی دلم آب می
شد. غوغایی توی دلم برپا بود، خدا را شکر می کردم. دلم
خیلی برای بابا و علی تنگ شده بود. هر وقت سر خاکشان می
رفتم احساس میکردم با من حرف می زنند. مرا از بالا می بینند و
حرف هایم را می شوند. با اینکه از دا و بچه ها دور بودم ولی
چون احساس می کردم آنها از خطر دور شده اند، نگرانشان نبودم.
از طرف دیگر چون خیلی امید داشتم به بابا و علی ملحق شوم،
این دوری را برای آنها خوب می دانم می گفتم این طوری به نبود
من عادت می کند
با نزدیک شدن به مطب شیبانی خوشحالی ام چند برابر شد. دلم
برای اینجا هم تنگ شده بود. به محض اینکه به مطب رسیدیم،
همه دور آمبولانس جمع شدند. بلقیس ملکیان مهرانگیز دریانورد،
آقای نجار، دکتر سعادت، مریم امجدی، اشرف فرهادی و.....
دخترها زیر بغلم را گرفتند، از پله های جلوی مطب به سختی
گذشتیم. بچه ها پاهایم را بلند کردند و از پله ها بالا گذاشتند. خیلی از این حالت خجالت میکشیدم. ولی به عشق آمدن و ماندن تحمل
می کردم، نمی توانستم حتی برای یک لحظه روی پاهای خودم
باشم شدیدا می لرزیدند و درد شدیدی در تمام بدنم میپیچید و تا سرم منتقل می شد توی مطب دکتر های اعزامی هم جلو آمدند و خوش آمد گفتند،
وسط هال مشغول سلام احوالپرسی بودیم که دکتری از اتاق
تزریقات بیرون آمد. لباس نظامی پوشیده بود. حدود چهل و پنج
سالی سن داشت. تا چشمش به من خورده پرسید: این از چه ناحیه ایی ترکش خورده؟
بچه ها گفتند: به ستون فقراتش خورده گفت: با این وضعیت چرا برداشتین آوردینش اینجا؟؟ گفتن مرخص شده
گفت: خب با این وضعیتی که داره نباید زیاد بهش فشار بیاد. برید
یه جا بخوابونیدش. بچه ها مرا توی اتاقی بردند و روی موکتی که
در آن یک تکه مقوا پهن بود، خواباندند وان دکتر وقتی دید من
دمر خوابیده ام، گفت: کی گفته این مرخصه؟!
گفتند: خودش، خودش گفته داد زد: خودش بیخود گفته این اعزامیه. کی گفته این مرخصه
بعد با عصبانیت جلو آمد و ملافه را از رویم کنار زد و زخم را که
دوباره به خونریزی شدید افتاده بود، نگاه کرد. بچه ها هم عکسی
کمرم را نشان دادند. عصبانی تر از قبل بچه ها را دور کرد و
گفت: نمیگید قطع نخاع می شه. نمیگید تا آخر عمرش فلج میشه
وبال گردن همه می شه؟!
بچه ها هاج و واج مانده بودند. آن قدر من عادی برخورد کرده
بودم که باورشان نمی شد. تند: واقعأ ما نمی دونستیم این قدر حالش
بده. خودش گفت: خوب شدم اصرار داشت برگرده
گفت: این خانم میگه، شما ندیدید محل زخم کجاست؟ خودش که
وضعیت خودش رو نمی دونه. اگه این الان فلج بشه شماها مقصرید
گفتم: من که چیزیم نیست خوب می شم. یه زخم سطحیه
با عصبانیت گفت: تو دکتری یا من؟ تو الان می تونی سرپا بایستی
یا خودت راه بری؟
گفت: پس برای چی می خوای بمونی اینجا؟ اگه الان اینجا رو
بمبارون کتن و همه فرار کنن تو می تونی بری یه جا پناه بگیری
نمی دانستم چه جوابی بدهم. گفتم: خدا بزرگه
گفت: یعنی چه؟ خدا عقل داده. تو می خوای با این کارهات خودت
رو دستی دستی فلج کی. اگه من دکترم و تخصصم ارتوپدیه
تشخیصم اینه که تو اصلا نباید تو منطقه بمونی باید مستقیم بری
ماهشهر.....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
مداحی_آنلاین_مرد_بیمار_و_دیدار_با.mp3
2.71M
مرد بیمار و دیدار با امام رضا(ع)!
#سخنرانی🔊
حجتالاسلام👇
#دارستانی🎙
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊