#سرزمینیاس
#برگبیستم
خورشيد روز ششم طلوع مى كند و ما آماده مى شويم تا همراه پيامبر به سوى قلعه "نَطات" برويم.
قلعه بزرگ قَموص را دور مى زنيم و بعد از پيمودن مسافتى به قلعه "نَطات" مى رسيم.
اكنون به ديوار قلعه نزديك مى شويم. هيچ نگهبان و سربازى بر بالاى ديوار قلعه نيست و ما مى توانيم قسمت كوچكى از ديوار را خراب كنيم.
خراب كردن قسمت كوچكى از ديوار ساعت ها وقت مى گيرد; امّا سرانجام موفّق مى شويم. چند نفر به داخل مى روند و درب قلعه را باز مى كنند.
عدّه اى همراه با آن مردى كه اهل اين قلعه است وارد قلعه مى شوند و به سوى انبارهاى آذوقه مى روند.
خداى من! چقدر خرما و عسل و گندم! هر چه بخواهى اينجا غذا پيدا مى شود!
وقتى پيامبر نگاهش به اين نعمت هاى خدا مى افتد خدا را شكر مى كند كه چقدر زود دعاى او را مستجاب كرد.
همه آذوقه ها به اردوگاه منتقل مى شود، اكنون نياز لشكر اسلام به غذا براى ماه ها بر طرف شده است.
يهوديان از اين موضوع باخبر مى شوند. اكنون آنها بسيار ناراحت هستند. آنها تا به حال خيال مى كردند اگر در قلعه هاى خود بمانند لشكر اسلام به خاطر گرسنگى مجبور خواهد شد آنجا را ترك كند; امّا اكنون مى فهمند كه اين سياست ديگر هيچ فايده اى ندارد. لشكر اسلام مى تواند ماه ها آنها را محاصره كند و در اين صورت سربازان يهود، روحيّه خود را از دست خواهند داد.
اكنون سران يهود بايد از حالت دفاعى بيرون بيايند و حالت تهاجمى به خود بگيرند. من فكر مى كنم كه آنها فردا لشكر خود را به بيرون قلعه بياورند
🌻🌻🌻🌻💖🌻🌻🌻🌻
#سرزمینیاس
#قصهفدک
#قصهتمامروزهایشیعه
#فدکپرچمخدا
#برایمادرمانحضرتزهراسلامالله
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
https://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#آسمانیترینعشق
#برگبیستم
آيا تا به حال فكر كرده ايد كه هدف خداوند از خلقت انسان چه بوده است؟
اگر به قرآن مراجعه كنيم، متوجّه مى شويم كه خداوند ما را براى عبادت و بندگى خويش خلق نموده است.
البتّه اين عبادت و بندگى براى خداوند هيچ نفعى ندارد بلكه در سايه آن روح ما رشد كرده، آمادگى پيدا مى كند تا به مقام هاى بسيار والايى برسد.
آرى، هر چقدر ما بتوانيم بيشتر به عبادت بپردازيم به خدا نزديك تر شده، مى توانيم به سوى سعادت ابدى خود پيش برويم.
در صورتى كه در زندگى بشر نيايش و عبادت وجود نداشته باشد، روح انسان لطافت خود را از دست مى دهد و قلب انسان در غوغاى زندگىِ روزمره به تاريكى و سياهى مى گرايد.
و به راستى كه با همين عبادت كردن خداوند است كه قلب انسان صفا پيدا مى كند و اين را به يقين بدانيم كه جز در سايه عبادت و نيايش با خداوند سبحان، روح و روان انسان به آرامش نمى رسد.
خواننده محترم! از شما سؤال مى كنم: وقتى كلمه "عبادت" را مى شنوى يا مى خوانى، چه چيزى به ذهن تو خطور مى كند؟
فكر مى كنم، جواب شما اين خواهد بود: نماز، روزه، حج و ...
امّا مى خواهم امروز و در اين جا شما را با عبادت ديگرى آشنا كنم كه شايد كمتر به آن توجّه كرده باشيد.
اگر شما در كنار پدر و مادر خود زندگى مى كنيد به من قول بدهيد كه به اين دستور عمل كنيد!
كتاب را زمين بگذار و كنار پدر و مادر خود برو و به پيشانى آنها بوسه بزن!
باور كن كه تو عبادتى بس بزرگ انجام داده اى، زيرا مولاى ما حضرت على(ع) فرمودند: "بوسه بر صورت پدر و مادر عبادت است".
آرى، بوسيدن پدر و مادر در دين ما به عنوان عبادت معرّفى شده است!
از آن زمان كه ما عبادت را در نماز و روزه خلاصه كرديم به اين جا رسيديم كه پدران و مادران ما در عطش مهربانى ما سوختند!
خوب من!
تو براى چه، روزى پنج بار نماز مى خوانى؟ مگر نمى خواهى به دستور دين اسلام عمل كنى.
خوب، همان اسلامى كه نماز را به عنوان عبادت براى تو معرّفى كرده، بوسيدن پدر و مادر را هم به عنوان عبادت معرّفى كرده است.
من چگونه فرياد بزنم كه مردم صدايم را بشنوند؟
چرا ما مسلمانان فقط به بعضى از دستورات اسلام عمل مى كنيم؟
آيا ديگران اين طور خواسته اند كه ما فقط عبادت را نماز، روزه و حج بدانيم؟
بارها شده، وقتى سخن حضرت على(ع) را براى شيعيانِ آن حضرت نقل كرده ام، بسيار تعجّب كرده و افسوس خورده اند كه چرا تا زمانى كه پدر و مادر آنها زنده بود، يك نفر پيدا نشد، اين سخن مولاى مهربان را برايشان بگويد.
عزيز دل! اگر پدر و مادرت زنده هستند، تا مى توانى صورتشان را ببوس.
خودت را عادت بده، همان طور كه روزى پنج بار نماز مى خوانى، روزى پنج بار هم صورت آنها را ببوسى!
آن وقت ببين، چقدر به خدا نزديك مى شوى! چقدر معنويّت و عرفان در تو رشد مى كند!
چرا بايد پدران و مادران در جامعه ما مسلمانان اين طور در آسايشگاه ها دِق كنند و بميرند و فرزندان آنهاـ به خيال خودشانـ براى رسيدن به خدا، هزاران كيلومتر سفر كنند تا يك عمره بجا آورند و عبادتى كرده باشند!
سفر عمره خيلى خوب است و هيچ كس در مستحب بودن اين سفر و تحوّلى كه مى تواند در انسان ايجاد كند شك ندارد، امّا منظور من اين است، فقط هنگامى دين اسلام مى تواند، باعث سعادت ما شود كه به همه برنامه هاى آن عمل كنيم.
🌻❤️🌻❤️🌻❤️🌻❤️🌻
#آسمانیترینعشق
#عشقبهپدرومادر
#خشنودیپروردگار
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#نشرحداکثری
#انتخابات
#کانالکمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#روشنىمهتاب
#برگبیستم
استاد ابن عَساكِر تاكنون چندين كتاب نوشته است. آيا مى دانى فقط يكى از كتاب هاى او "تاريخ دمشق" است (اين كتاب در 70 جلد چاپ شده است).
گوش كن! اكنون استاد نكته اى تاريخى براى شاگردانش نقل مى كند، اينجا را بايد با دقّت گوش كنيم، فكر مى كنم براى ما مفيد باشد. استاد چنين مى گويد:
روزهاى آخر زندگى ابوبكر بود، ابن عَوْف كه دوست صميمى او بود به ديدارش آمد. ابوبكر نگاهى به ابن عَوْف كرد و به او گفت: "من در اين لحظه هاى آخر، از انجام چند كار پشيمان هستم".
ابوبكر كه مرگ را در چند قدمى خود مى ديد به ابن عَوْف چنين گفت: "اى كاش هيچ گاه درِ خانه فاطمه را نگشوده بودم و به آنجا هجوم نبرده بودم".
سخن استاد ابن عَساكِر به پايان مى رسد، من به فكر فرو مى روم، از اين مطلب استفاده مى شود كه ابوبكر دستور حمله و هجوم به خانه فاطمه(س) را داده است و عدّه اى به آن خانه هجوم برده اند و وارد خانه شده اند.
به راستى در آن ماجراى هجوم، چه اتّفاقاتى افتاده است كه ابوبكر در لحظه مرگ، اين گونه پشيمان است؟
آيا ابوبكر در روزهاى آخر زندگى خود، به ياد سخن فاطمه افتاده است؟ آن لحظه اى كه فاطمه فرياد برآورد: "بابا! يا رسول الله! ببين كه بعد از تو، عُمَر و ابوبكر چه ظلم هايى در حق ما روا مى دارند".
* * *
آقاى سُنّى! تو مى گفتى ماجراى هجوم به خانه فاطمه(س) افسانه است! اگر واقعاً هيچ هجومى به خانه فاطمه(س) نشده است، پس چرا ابوبكر اين گونه اظهار پشيمانى مى كند؟ من باور دارم كه ابوبكر آن قدر كم عقل نيست كه براى يك افسانه، اين گونه تأسف بخورد!!
اين سخن ابوبكر است: "اى كاش دستور حمله به خانه فاطمه را نمى دادم!" او وقتى فهميد كه ديگر بايد به خانه قبر برود از خود سؤال كرد كه آيا حكومت چندروزه دنيا، ارزش آن را داشت كه آن گونه در حقّ فاطمه(س)ظلم كند.
●●●☆☆☆☆☆●●●
#روشنىمهتاب
#مظلومیتفاطمهسلامالله
#نشرحداکثری
#صلواتیادتنره
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🦋❤️🦋
﷽
#بهباغخدابرويم
#برگبیستم
﷽
يك روز پيامبر به دخترش حضرت فاطمه(س) رو كرد و فرمود: "اى فاطمه! هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد مهمان را احترام نمايد".
آرى، اين دستور اسلام است كه ما بايد احترام مهمان خود را بگيريم، چرا كه مهمان، براى صاحب خانه مايه رحمت و بركت است.
از طرف ديگر امام صادق(ع) در سخنى مى فرمايد: "كسى كه در مسجد نماز بخواند و به انتظار نماز بعدى بنشيند، او مهمان خدا است و بر خداوند است كه به مهمان خود اكرام نمايد".
آرى، خدايى كه خود دستور داده است تا ما از مهمان احترام بگيريم، آيا مى شود كه مهمانان خود را فراموش كند؟
وقتى براى خواندنِ نماز جماعت به مسجد مى روى و نماز مغرب را مى خوانى و منتظر مى مانى تا نماز عشا شروع شود بايد بدانى كه اين لحظاتِ بين دو نماز بهترين لحظات عمر تو مى باشد.
تو در اين لحظات، مهمان خدا هستى و خداوند با مهربانى و رحمت خويش از تو پذيرايى مى كند.
مبادا خودت را از فيض اين مهمانى محروم كنى.
مسجد و نماز جماعت مى توانند آن قدر مقام تو را بالا ببرند كه فرشتگان حسرت آن مقام تو را بخورند.
تلاش كن تا همواره در اين مهمانى خدا شركت كنى و بر سر سفره رحمت او بنشينى و به اين وسيله پله هاى كمال و معنويّت را طى كرده، در زمره بندگان خاصّ او قرار گيرى.❤️❤️❤️❤️
<=====●○●○●○=====>
#بهباغخدابرويم
#آشنائبامسجد
#فضیلتنمازدرمسجد
#سیزدهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
﷽
#بهباغخدابرويم
#برگبیستم
يك روز شخص محترمى به نزد من آمد و در مورد مشكلاتِ زندگى خود با من سخن گفت.
ظاهراً در زندگى او مشكلات زيادى وجود داشت و او به هر درى زده بود، نتوانسته بود اين مشكلات را برطرف نمايد.
او مى گفت: "هر دعايى كه فكر كنيد، خوانده ام; هر كار خيرى كه به ذهنم مى رسيده است، انجام داده ام امّا نمى دانم چرا اين گره از زندگى من باز نمى شود و من مدّت هاست كه در تنگنا قرار دارم، مثل اينكه خدا با من قهر كرده است. هر چه صدايش مى زنم، جواب مرا نمى دهد! آخر چه كنم؟".
من خيلى متعجّب شدم، چه كمكى به او مى توانستم بكنم، او راه هاى زيادى را رفته بود و نتيجه نگرفته بود.
پيش خودم گفتم: خدايا! كمك كن تا مشكل اين بنده تو را حل كنم.
يك دفعه به ذهنم رسيد از او سؤال كنم كه خانه شما كجا است و در كدام محل زندگى مى كنى؟
وقتى او آدرس خانه اش را داد، فهميدم كه خانه او در نزديكى مسجدى قرار دارد.
از او سؤال كردم: آيا به مسجدِ محل مى روى؟
معلوم شد كه او سالهاى سال است به مسجد نرفته است. من براى او سخن امام صادق(ع) را گفتم: "مسجد نزد خدا از همسايگان خود شكايت نمود كه آنها به من بى اعتنا هستند".
و خداوند فرمود: "به عزّت و جلالم، من نماز آنها را قبول نمى كنم و هرگز رحمت خود را بر آنان نازل نخواهم نمود".
آرى، مسجد عزيز است و حرمت دارد و خود خدا قسم خورده است كه هر كس به مسجد بى اعتنا باشد، او را از رحمت و مهربانى خود دور مى كند!
مهربانىِ خدا با ناراحتىِ مسجد جمع نمى شود. كسى كه خانه اش در نزديكى مسجد باشد و بدون عذر در مسجد حاضر نشود، نمازش مورد قبول خدا واقع نمى شود.
نمى شود به مسجد كه خانه خدا است، بى اعتنا باشيم و توقّع داشته باشيم كه مورد مهربانى صاحب خانه قرار گيريم.
آرى، كسى كه به مسجد بى اعتنا باشد از رحمت خدا دور است!
به آن مرد گفتم: "تو روزى چند بار از كنار اين مسجد رد مى شوى، اين مسجد در نزديكى خانه تو است و تو به آن بى اعتنا هستى، براى همين است كه هر چه خدا را صدا مى زنى، جوابت را نمى دهد".
او سرش را پايين انداخت و به فكر فرو رفت.
حدود يك ماه از اين جريان گذشت كه دوباره آن مرد به خانه من آمد، در حالى كه بسيار شاداب بود و روى دستانش جعبه شيرينى قرار داشت.
💐💐💐💐💐💐
<=====●○●○●○=====>
#بهباغخدابرويم
#آشنائبامسجد
#فضیلتنمازدرمسجد
#سیزدهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
﷽
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگبیستم🌴
خورشيدِ روز هفتم ذى الحجّه در حال غروب كردن است.
در كوفه غوغايى به پا شده است. همه از هانى مى گويند، عدّه اى مى گويند كه هانى شهيد شده است.
جوانان قبيله مُراد شمشيرهاى خود را در دست گرفته اند و در يك چشم به هم زدن، قصر ابن زياد را محاصره كرده اند.
آنها مى خواهند انتقام خون هانى را بگيرند.
صداى مردم به گوش هانى مى رسد، اكنون او اميدوار شده است كه يارانش، او را از زندان نجات خواهند داد.
آيا هانى نجات پيدا خواهد كرد؟
ابن زياد خود را در محاصره جوانانى مى بيند كه سراسر شور و خروشند.
او هرگز فكر نمى كرد كه با چنين وضعيّتى روبرو شود.
هانى به او گفته بود كه اگر مرا بكشى، در آتش غضب يارانم خواهى سوخت.
ابن زياد مى داند كه ديگر كارى از دست سربازانش بر نمى آيد.
تعداد سربازان او بسيار كمتر از اين جوانانى است كه قصر را محاصره كرده اند.
راه فرارى هم براى ابن زياد نمانده است.
در اينجا شمشير، كارى نمى تواند بكند; امّا زبان شُرَيح قاضى مى تواند معجزه كند.
نمى دانم شُرَيح قاضى را مى شناسى يا نه؟
او در زمان حضرت على(ع) قضاوت كوفه را به عهده داشت و مردم كوفه به او اعتماد زيادى داشتند.
اينجاست كه ابن زياد از اين اعتماد مردم سوء استفاده مى كند و شُرَيح قاضى را با پول بسيار زيادى كه به او مى دهد همراه و همگام خود مى كند.
نگاه كن!
بالاى پشت بام قصر را مى گويم.
چه مى بينى؟!
اين شُرَيح قاضى است كه آنجا ايستاده است.
گوش كن! او دارد با مردم سخن مى گويد:
اى مردم، آرام باشيد!
من اكنون نزد هانى بودم، حال او خوب است.
🌹🌷💐🌹💐
<=====●●●●●=====>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<=====●●●●●=====>