#سرزمین_یاس
#برگشصتسوم
فردا فرا مى رسد. از خانه بيرون مى روى. بايد براى امروز فكرى بكنى. على جان! ديگر نمى شود با دست خالى به خانه بروى. بايد هر طور هست پولى تهيه كنى و غذايى به خانه ببرى.
با خود فكر مى كنى; خوب است به سمت نخلستان هاى مدينه بروى و آنجا كار كنى و مزدى بگيرى.
مى خواهى به نخلستان بروى كه در ميانه راه، پيامبر را مى بينى. او با چند نفر به سوى تو مى آيند.
صورتت مثل گل مى شكفد، جلو مى روى سلام مى كنى، جواب مى شنوى. حُذَيفه، عمّار ، سلمان، ابوذر و مقداد كه از علاقمندان تو هستند و اكنون همراه پيامبر آمده اند.
اكنون، پيامبر رو به تو مى كند و مى گويد: "على جان! شنيديم كه ديروز معامله خوبى كرده اى و پارچه زرباف را هزار سكّه طلا فروخته اى. آيا نمى خواهى ما را به خانه خود دعوت كنى و به ما غذايى بدهى".
تو به فكر فرو مى روى. در خانه تو هيچ غذايى پيدا نمى شود. فكر مى كنى كه به پيامبر چه بگويى.
تو لبخند مى زنى و مى گويى: "اى رسول خدا! قدم به چشم من بنهيد، شما صاحب خانه هستيد".
تو همه را به مهمانى دعوت مى كنى و پيامبر و پنج يار با وفاى او را براى ناهار به خانه مى برى.
تو در همه راه در فكر هستى. تو تصميم داشتى تا پولى تهيه كنى. گندم و گوشت بخرى و به خانه بيايى; امّا باز با دست خالى به سوى خانه برگشته اى!
تنها هم كه نيامدى، با خودت مهمان هم آورده اى!
تا چشم به هم مى زنى به خانه رسيده اى. در مى زنى. حسن (ع) در را باز مى كند. وارد خانه مى شوى و بعد مهمانان وارد مى شوند و آنها را به اتاق راهنمايى مى كنى.
شايد نمى دانى چگونه نزد فاطمه ات بروى. برايت سخت است كه دوباره با دست خالى با فاطمه (س) روبرو شوى; امّا تو فاطمه (س) را مى شناسى.
نزد فاطمه (س) مى روى. كنار فاطمه (س) ظرف غذايى را مى بينى. غذايى آماده كه بوى خوش آن همه فضا را گرفته است. فاطمه (س) بار ديگر، مثل هميشه به روى تو لبخند مى زند. تو هم لبخند مى زنى! به به! چه غذاى خوش بويى!
مهمانان منتظر هستند. ظرف غذا را برمى دارى و نزد پيامبر باز مى گردى.
سفره را پهن مى كنى، همه مشغول خوردن غذا مى شوند. عجب غذاى خوشمزه اى! چقدر هم پرگوشت است!
هر چه مهمانان از اين غذا مى خورند از ظرف غذا چيزى كم نمى شود. همه تعجّب مى كنند. ديگ غذا به حال اوّل خودش باقى مانده است. چه رمز و رازى در اين غذاست؟
بعد از صرف غذا، پيامبر از جا بلند مى شود و نزد فاطمه (س) مى رود و سؤال مى كند: "دخترم! بگو بدانم اين غذا از كجا بود؟".
فاطمه (س) چه بگويد؟ بايد به سؤال پدر پاسخ بدهد. او آيه 37 سوره آل عمران را مى خواند:
(هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَاب ).
اين غذا از جانب خداوند است، او به هر كس كه بخواهد روزى بى اندازه مى دهد.
آرى، تاريخ تكرار شده است. صدها سال پيش، زكريا (ع) نزد مريم (س) آمد، كنار محراب او ظرف غذايى ديد. زكريا (ع) از مريم (س) پرسيد: اين غذا از كجاست؟ و مريم (س) پاسخ داد: "اين غذا از جانب خداوند است، خداوند به هر كس كه بخواهد روزى بى اندازه مى دهد".
و امروز فاطمه (س) همان سخن را تكرار مى كند. اين غذايى بود كه فرشتگان از بهشت براى فاطمه (س) آورده اند.
اشك در چشم پيامبر حلقه مى زند، اين اشك شوق است. اشك شادى است.
اكنون پيامبر رو به آسمان مى كند و مى گويد: "بار خدايا! من از تو ممنون هستم. تو همان مقامى را كه به مريم (س) دادى به دخترم نيز عطا كردى".
امروز پيامبر خيلى خوشحال است. او به فاطمه اش افتخار مى كند. فاطمه (س) پاره تن اوست.
❤️❤️❤️❤️🌹❤️❤️❤️❤️
#سرزمینیاس
#قصهفدک
#قصهتمامروزهایشیعه
#فدکپرچمخدا
#برایمادرمانحضرتزهراسلامالله
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
https://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef