eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
7هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
من در خواب ديده بودم كه پاره اى از پيكر پيامبر بر روى دستم است. نگاهى به دستم كردم، حسين (ع) بر روى دست من مى خنديد. من حسين (ع) را روى دست پيامبر نهادم. اشك شوق پيامبر جارى شد. حسين (ع) را مى بوسيد و مى بوييد. نمى دانم چرا لب هاى او را بوسه مى زد؟ * سوّمين خاطره اُمّ اَيمن اين بود: وقتى كه حسين كوچك بود من براى كمك به فاطمه (س) به خانه او مى رفتم. يك روز كه به آنجا رفتم، ديدم كه فاطمه (س) كنار آسياب دستى خوابش برده است. آن روزها ما خودمان بايد گندم را با آسياب كوچك خانگى آسياب مى كرديم و نان مى پختيم. كار آسياب كردن گندم كار مشكلى بود و ساعتى وقت مى گرفت. گويا آن روز فاطمه (س) خسته شده بود كه كنار آسياب خوابش برده بود. من با چشم خود ديدم كه آسياب خودش مى چرخد. خيلى تعجّب كردم. نگاهى به گهواره انداختم، ديدم كه حسين در گهواره است ولى اين گهواره خودش تكان مى خورد. چيز عجيب تر اين كه تسبيح فاطمه (س) را ديدم كه گويى يك نفر آن را مى چرخاند. من با تعجّب به اين منظره نگاه مى كردم. دلم نيامد فاطمه (س) را از خواب بيدار كنم. از خانه بيرون آمدم. با خود گفتم نزد پيامبر بروم و ماجرا را به او بگويم. به خانه پيامبر رفتم. سلام كردم و گفتم: ــ امروز در خانه فاطمه (س) چيز عجيبى ديدم. ــ مگر در آنجا چه ديدى؟ ــ ديدم كه فاطمه (س) خواب است و آسياب خودش مى چرخد، گهواره حسين خود به خود تكان مى خورد و تسبيح فاطمه (س) خود به خود مى چرخد. ــ اُمّ اَيمن! فاطمه من در اين روزهاى تابستان روزه مى گيرد، در اين هواى گرم تشنگى بر او غلبه مى كند. او به خواب رفته است; امّا خداى او كه بيدار است. خدا سه فرشته را براى يارى فاطمه فرستاد. يكى از آنها آسياب را مى چرخاند، ديگرى گهواره حسين را تكان مى دهد، سوّمى با تسبيح فاطمه ذكر مى گويد و خدا ثواب اين ذكر را براى فاطمه قرار مى دهد. ــ آيا مى شود نام آن فرشته ها را براى من بگويى؟ ــ آن فرشته اى كه آسياب را مى چرخاند جبرئيل بود، و ميكائيل گهواره حسين را تكان مى داد و آن فرشته كه ذكر خدا مى گفت اسرافيل بود. من آن روز فهميدم كه فقط من نيستم كه افتخار خدمت گذارى فاطمه (س) را دارم، بلكه فرشتگان بزرگ نيز خدمت فاطمه (س) مى كنند. همسفر خوبم! ما سه خاطره زيبا از اُمّ اَيمن شنيديم صداى اذان ظهر به گوش مى رسد. بايد به مسجد برويم. ديگر خداحافظى مى كنيم و براى نماز به سوى مسجد حركت مى كنيم. تو در كوچه هاى مدينه همراه من مى آيى. امروز فهميده اى كه فرشتگان هم خدمت فاطمه (س) مى كنند. با خود فكر مى كنى. من هم فكر مى كنم. گمان مى كنم حرف دل ما يكى است: بيا به آرمانِ فاطمه خدمت كنيم! من با قلمم، امّا تو چگونه؟ ❤️❤️❤️❤️🌻❤️❤️❤️❤️ https://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
من در خواب ديده بودم كه پاره اى از پيكر پيامبر بر روى دستم است. نگاهى به دستم كردم، حسين (ع) بر روى دست من مى خنديد. من حسين (ع) را روى دست پيامبر نهادم. اشك شوق پيامبر جارى شد. حسين (ع) را مى بوسيد و مى بوييد. نمى دانم چرا لب هاى او را بوسه مى زد؟ * سوّمين خاطره اُمّ اَيمن اين بود: وقتى كه حسين كوچك بود من براى كمك به فاطمه (س) به خانه او مى رفتم. يك روز كه به آنجا رفتم، ديدم كه فاطمه (س) كنار آسياب دستى خوابش برده است. آن روزها ما خودمان بايد گندم را با آسياب كوچك خانگى آسياب مى كرديم و نان مى پختيم. كار آسياب كردن گندم كار مشكلى بود و ساعتى وقت مى گرفت. گويا آن روز فاطمه (س) خسته شده بود كه كنار آسياب خوابش برده بود. من با چشم خود ديدم كه آسياب خودش مى چرخد. خيلى تعجّب كردم. نگاهى به گهواره انداختم، ديدم كه حسين در گهواره است ولى اين گهواره خودش تكان مى خورد. چيز عجيب تر اين كه تسبيح فاطمه (س) را ديدم كه گويى يك نفر آن را مى چرخاند. من با تعجّب به اين منظره نگاه مى كردم. دلم نيامد فاطمه (س) را از خواب بيدار كنم. از خانه بيرون آمدم. با خود گفتم نزد پيامبر بروم و ماجرا را به او بگويم. به خانه پيامبر رفتم. سلام كردم و گفتم: ــ امروز در خانه فاطمه (س) چيز عجيبى ديدم. ــ مگر در آنجا چه ديدى؟ ــ ديدم كه فاطمه (س) خواب است و آسياب خودش مى چرخد، گهواره حسين خود به خود تكان مى خورد و تسبيح فاطمه (س) خود به خود مى چرخد. ــ اُمّ اَيمن! فاطمه من در اين روزهاى تابستان روزه مى گيرد، در اين هواى گرم تشنگى بر او غلبه مى كند. او به خواب رفته است; امّا خداى او كه بيدار است. خدا سه فرشته را براى يارى فاطمه فرستاد. يكى از آنها آسياب را مى چرخاند، ديگرى گهواره حسين را تكان مى دهد، سوّمى با تسبيح فاطمه ذكر مى گويد و خدا ثواب اين ذكر را براى فاطمه قرار مى دهد. ــ آيا مى شود نام آن فرشته ها را براى من بگويى؟ ــ آن فرشته اى كه آسياب را مى چرخاند جبرئيل بود، و ميكائيل گهواره حسين را تكان مى داد و آن فرشته كه ذكر خدا مى گفت اسرافيل بود. من آن روز فهميدم كه فقط من نيستم كه افتخار خدمت گذارى فاطمه (س) را دارم، بلكه فرشتگان بزرگ نيز خدمت فاطمه (س) مى كنند. همسفر خوبم! ما سه خاطره زيبا از اُمّ اَيمن شنيديم صداى اذان ظهر به گوش مى رسد. بايد به مسجد برويم. ديگر خداحافظى مى كنيم و براى نماز به سوى مسجد حركت مى كنيم. تو در كوچه هاى مدينه همراه من مى آيى. امروز فهميده اى كه فرشتگان هم خدمت فاطمه (س) مى كنند. با خود فكر مى كنى. من هم فكر مى كنم. گمان مى كنم حرف دل ما يكى است: بيا به آرمانِ فاطمه خدمت كنيم! من با قلمم، امّا تو چگونه؟ 🦋🦋🦋🦋❤️🦋🦋🦋🦋 https://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef